پیام رهبر انقلاب برای حادثه تروریستی حرم شاهچراغ
🔹جنایت شقاوتآمیز در حرم مطهّر حضرت احمد بن موسی علیهماالسلام که به شهادت و مجروح شدن دهها مرد و زن و کودک بیگناه انجامید، دلها را اندوهگین و داغدار کرد.
🔹عامل یا عاملان این جنایت اندوهبار یقیناً مجازات خواهند شد ولی داغ عزیزان و نیز هتک حرمت حرم اهل بیت علیهمالسلام جز با جستجو از سررشته این فاجعهآفرینیها و اقدام قاطع و خردمندانه دربارهی آن، جبران نخواهد شد.
🔹همه در مقابله با دست دشمن آتشافروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظائفی برعهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوهقضاییه تا فعالان عرصه فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحدهای باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و امنیت آنان و مقدسات آنان بیاعتنائی و بیاحترامی روا میدارد.
🔹ملت عزیز و دستگاههای مسئول یقیناً بر توطئه خباثتآمیز دشمنان فائق خواهند آمد، انشاءالله.
🔹اینجانب به خانوادههای عزادار این حادثه و به مردم شیراز و به همه ملت ایران تسلیت میگویم و شفای مجروحان را از خداوند متعال مسألت میکنم.
💞@MF_khanevadeh
✨تربیت فرزند✨
❇️اگر سطح توقع خود را از کودک کم کنید،
درخواست هایتان را محترمانه و به صورت پیشنهاد ارائه دهید و بر آن ها اصرار نورزید، و خودتان الگوی خوبی برایش باشید،
🔴کودک به مرور زمان منظم خواهد شد.
💞@MF_khanevadeh
#لیلی_سر_به_هوا☕🍁
#قسمت_هفتم🎁
الله الله
برس سم سی س ریسه سر در بر توجه به سوسن خانم و دخترش راهشان را رفتند. کمی جلوتر وقتی که از آن دو دور شده بودند مبینا با حرص سمت عاطفه برگشت و گفت: وای وای این دختره چقدر پرو عه! وای عاطی اصلا فهم و شعور نداره، جلوی من هرچی از دهنش در میاد به بابام می گه. -مبينا اگه دفعه اول که گفته بود، این رو سر جاش می نشوندی، دیگه از این حرف ها نمی زد.
راست می گی؛ ولی دیگه باهاش نمی رم مدرسه، بابام من رو می رسونه. بابای اون هم زهرا رو می رسونه. - خوبه. سر جاده که رسیدند هر دو حسابی عرق کرده بودند. مبينا بسته ای دستمال از کیفش در آورده و یکی از آن ها را به عاطفه داد. -بگیر صورتت رو پاک کن، کلی عرق کردی. - دستت درد نکنه.
ماشینی چراغ زد که عاطفه دستش را تکان داد، ماشین کمی جلو تر ایستاد. مبينا گفت: خب می مرد همین جا می ایستاد؟
عاطفه همین طور که به غر غر های مبینا می خندید در ماشین را باز کرد و بعد از گفتن سلام و خسته نباشیدی سوار شد. مبينا هم سلام کوتاهی زیر لب گفت و کنار عاطفه جای گرفت. هر دو بی حرف به پنجره نگاه می کردند. که می دانست در دل هر یک چه می گذرد؟ شاید عاطفه در فکر آقای میمش بود و مبینا در فکر امتحانات فردایش. با بلند شدن صدای آهنگ هر دو نگاهی به هم انداختند و اخم کردند، مبينا با اخم رو به راننده گفت: ببخشید آقای محترم امروز روز اول محرمه، می شه آهنگ رو خاموش کنین؟ - چهارصد سال از این اتفاق می گذرد
#ادامه_دارد
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚 🤍 💚 ماه، فرو مانَد از جمال محمّد سرو نباشد به اعتدال محمّد قدر فلک را کمال و منزلتی
📣📣📣📣📣برندگان محترم لطفا به ادمین 2کانال مراجعه نمایند
✒📜دست خط فوق كه به زبان عربى نوشته شده چندسال قبل، از يك كتاب خطى قديمى استخراج شده بود. محتواى متن به شرح زير است:
"اطبای هند و روم و فارس به اتفاق، منبع تمام امراض را شش چیز می دانند:
١-کم خوابی در شب
٢-زیاد خوابی در روز
۳-نوشيدن آب در شب
۴-نگهداشتن ادرار
۵-خوردن غذا وقت سیری
۶-افراط در رابطه
پس عمل کن....
💞@MF_khanevadeh
#همه_خواهیم_آمد به عشق پرچم و وطن
🔰فردا؛ راهپیمایی سراسری پس از نماز جمعه برای اعلام انزجار از دشمن
🇮🇷به عشق پرچم، خاک و وطن
🇮🇷برای تجدید بیعت با رهبر عزیزمان
🇮🇷به یاد سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
🇮🇷به جهت برائت از اغتشاشگران
🇮🇷به عشق آرتین کوچولو
🇮🇷برای همدردی و همدلی با شیراز
🇮🇷برای زن ، زندگی ، شهادت
🇮🇷برای مرد،میهن،آبادی
🇮🇷برای ایرانی مقتدر
🇮🇷به عشق لبخند حضرت سیدعلی
🇮🇷برای عفت و حیاء و چادر
🇮🇷برای تودهنی به دشمن
#همه_می_آییم
🔹شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ضمن محکومیت این جنایت هولناک و هتک حرمت به حرم نورانی شاهچراغ و اعلام همدردی با خانوادههای شهداء و مجروحان این اقدام ددمنشانه، از مردم غیور ایران اسلامی دعوت مینماید که با راهپیمایی پس از اقامه نماز عبادی و سیاسی این هفته در سراسر کشور، نفرت و انزجار خود را از توطئههای مزدوران وابسته آمریکا و صهیونیسم به نمایش بگذارند.
🇮🇷صحنه را ترک نخواهیم کردم به زینب سوگند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💞@MF_khanevadeh
ما ملت شهادتیم.... 🌷
تغییر عکس پروفایل به عکس حاج قاسم سلیمانی
#ما_از_مرگ_نمی_ترسیم
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_هشتاد_و_هشت همسفرم! به نظر من یکی از مهم ترین برنامه های امام حسین 'علیه ال
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_یک
او به این خیال به کربلا آمد تا کاری کند که جنگ برپا نشود و توانسته بود از روز سوم محرّم تا به امروز شروع جنگ را عقب بیندازد، امّا اکنون اگر بخواهد به صلح بیندیشد جانش در خطر است. او فرصتی ندارد و شمر به زودی از راه می رسد.
عمرسعد از فرات بیرون آمد. لباس خود را پوشید و پس از ورود به خیمه فرماندهی، دستور داد تا شیپور جنگ زده شود.
نگاه کن! همه سپاه کوفه به تکاپو افتاده اند. چه غوغایی برپا شده است!
همه سربازان خوشحال اند که سرانجام دستور حمله صادر شده است. زیرا آنها هفت روز است که در آن بیابان معطّل اند.
عمرسعد زره بر تن کرده و شمشیر بر دست می گیرد.
شمر این راه را به این امید طی می کند که گردن عمرسعد را بزند و خود فرمانده بیش از سی و سه هزار سرباز شود. شمر با خود فکر می کند که اگر او فرمانده سپاه کوفه بشود، یزید جایزه بزرگی به او خواهد داد.
شمر کیسه های طلا را در دست خود احساس می کند و شاید هم به فکر حکومت منطقه مرکزی ایران است. بعید نیست که اگر او عمرسعد را از میان بردارد، ابن زیاد او را امیر ری کند، امّا شمر خبر ندارد که عمرسعد از همه جریان با خبر شده است و نمی گذارد در این عرصه رقابت، بازنده شود.
شمر به کربلا می رسد و می بیند که سپاه کوفه آماده حمله است. او نزد عمرسعد می آید. عمرسعد را می بیند که لباس رزم پوشیده و شمشیر در دست گرفته است. با او می گوید:《ای عمرسعد، نامه ای از طرف ابن زیاد برایت آورده ام》.
عمرسعد نامه را می گیرد و خود را به بی خبری می زند و خیلی عادی شروع به خواندن آن می کند. صدای قهقه عمرسعد بلند می شود:《آمده ای تا فرمانده کل قوّا شوی، مگر من مرده ام؟! نه، این خیال ها را از سرت بیرون کن. من خودم کار حسین را تمام می کنم》.
شمر که احساس می کند بازی را باخته است، سرش را پایین می اندازد. عمرسعد خیلی زیرک است و می داند که شمر تشنه قدرت و ریاست است و اگر او را به حال خود رها کند، مایه دردسر خواهد شد. بدین ترتیب تصمیم می گیرد که از راه رفاقت کاری کند تا هم از شرّ او راحت شود و هم از او استفاده کند.
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_دو
_ ای شمر! من تو را فرمانده نیروهای پیاده می کنم. هرچه سریع تر برو و نیروهایت را آماده کن.
_ چشم، قربان!
بدین ترتیب، عمرسعد برای رسیدن به اهداف خود بزرگ ترین رقیب خود را این گونه به خدمت می گیرد.
سپاه کوفه سراسر جوش و خروش است. همه آماده اند تا به سوی امام حسین 'علیه السلام' حمله کنند.
سواره نظام، پیاده نظام، تیراندازها و نیزه دارها همه آماده و مرتّب ایستاده اند.
عمرسعد با تشریفات خاصّی در جلوی سپاه قرار می گیرد.
آنجا را نگاه کن! امروز او فرمانده بیش از سی و سه هزار نیرو است. همه منتظر دستور او هستند. آیا شما می دانید عمرسعد چگونه دستور حمله را می دهد؟
این صدای عمرسعد است که می شنوی:《ای لشکر خدا، پیش به سوی بهشت!》.
درست شنیدید! این صدای اوست:《اگر در این جنگ کشته شوید شما شهید هستید و به بهشت می روید. شما سربازانی هستید که در راه خدا مبارزه می کنید. حسین از دین خدا خارج شده و می خواهد در امّت اسلامی اختلاف بیندازد. شما برای حفظ و بقای اسلام شمشیر می زنید.》
همسفرم! مظلومیّت امام حسین 'علیه السلام' فقط در تشنگی و کشته شدنش نیست، یکی دیگر از مظلومیّت های او این است که دشمنان برای رسیدن به بهشت، با او جنگیدند. برای این مصیبت نیز، باید اشک ماتم ریخت که امام حسین 'علیه السلام' را به عنوان دشمن خدا معرّفی کردند.
تبلیغات عمرسعد کاری کرد که مردم نادان و بی وفای کوفه، باور کردند که امام حسین 'علیه السلام' از دین خارج شده و کشتن او واجب است.
آنها با عنصر دین به جنگ امام حسین 'علیه السلام' آمدند. به عبارت دیگر، آنها برای زنده کردن اسلامِ ساختگی، با اسلام واقعی جنگیدند.
امام حسین 'علیه السلام' در کنار خیمه نشسته است. بی وفایی کوفیان دل او را به درد آورده است.
لحظاتی خواب به چشم آن حضرت می آید. در خواب مهمان جدّش پیامبر صلی الله علیه و آله می شود. پیامبر به ایشان می فرماید:《ای حسین! تو به زودی، مهمان ما خواهی بود》.
صدای هیاهوی سپاه کوفه به گوش می رسد! زینب علیهاالسلام از خیمه بیرون می آید و نگاهی یه صحرای کربلا می کند.
خدای من! حمله کوفیان، آغاز شده است. آنها به سوی ما می آیند. شمشیرها و نیزه ها در دست، همچون سیل خروشان در حرکت اند.
#ادامه_دارد........
#شبتون_پراز_یاد_خدا
💞@MF_khanevadeh
🥀🏴🥀 ﷽ 🥀🚩🥀
🥀 بصائر علوی
🌷 قال علی علیه السلام :
⚪️ألاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ دَم ثَائِراًوَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثّائِرَ فِي دِمَائِنَا کَالْحَاکِم في حَقِّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللهُ الَّذِي لاَ يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ، وَ لاَ يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ
▪️آگاه باشيد! هر خونى خونخواهى دارد و هر حقّى صاحب و طالبى، و انتقام گيرنده خون هاى ما مانند کسى است که داور خويش است و او خداوندى است که از گرفتن کسى ناتوان نگردد و هيچ کس از پنجه عدالتش نگريزد!
📒 #نهج_البلاغه_خطبه105
🔹 رهبر انقلاب:
✍ عامل یا عاملان این جنایت اندوهبار یقیناً مجازات خواهند شد
ولی داغ عزیزان و نیز هتک حرمت حرم اهل بیت علیهمالسلام
⬅️ جز با جستجو از سررشتهی این فاجعهآفرینیها و اقدام قاطع و خردمندانه دربارهی آن، جبران نخواهد شد.
🍃هر صبح ، یک حدیث🍃
💠 حضرت زهرا (س)
✨هر که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را احترام کند
📚وسائل الشیعه، ج ۱۳ ص ۱۲۶
┈••
💞@MF_khanevadeh
🔶🔹#انگیزشی
🔆 اگه رویایی تو سرت داری…
تنها کسی که میتونه جلوش رو بگیره
اون خوده تویی!
پس به خدا توکل کن وبا انگیزه وقدرت رویات رو دنبال کن💪🏻
میدونم که موفق میشی🌼❤️
💞@MF_khanevadeh
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
#ختم_صلوات🌼
#کانال_مرکز_فرهنگی_خانواده_آذربایجانشرقی
می نشینم چو گدا بر سر راهت ای دوست
شاید افتد به من خسته نگاهت ای دوست
به امیدی که ببینم رخ زیبای تو را
می نشینم همه شب بر سر راهت ای دوست
🌸🌸🌺🌺🌸🌸🌺🌺🌸🌸🌺🌺
جانی که ز سوی حق مؤید آمد
مجذوب کلام پاک سرمد آمد
نام خوش الله جهان گستر شد
هرگاه به لب نام محمد آمد
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
🌺دوستان همیشه همراه ؛ برای تعجیل در فرج منجی عالم بشریت و سلامتی رهبر معظم انقلاب اسلامی همراهیمان کنید با ذکر شریف #صلوات تا شاید لبخند رضایتی بر لبهای مولایمان بنشانیم 🌺
🌺تعداد صلواتهایتان را در لینک ختم صلوات کانال مرکز فرهنگی خانواده آ.شرقی ثبت کنید👇👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/qte4
💞@MF_khanevadeh
#دسرکاستاردوانار
پودر کاستر ۲ق غ
شیر سرد ۲لیوان
شکر ۴ق غ
خامه ی صبحانه ۲ق غ
ژله ی آلوئه ورا ۱ بسته
انار دون شده ۲عدد
طرز تهیه:
پودر کاستر رو با شکر مخلوط کنید و شیر رو کم کم بهش اضافه کنید و هم بزنید تا یکدست بشه بزارید روی حرارت و مرتب هم بزنید تا غلیظ بشه
حرارت رو خاموش کنید و خامه را اضافه کنید
ژله ی آلوئه ورا رو هم طبق دستور جعبه بن ماری کنید و بزارید سرد بشه
تو جام هاتون ی مقدار دسر کاستر بریزد و بزارید یخچال ببنده بعد انار دون شده و روی انارها ژله ی خنک شده لایه ها رو به ترتیب ادامه بدید تا خنك بشه👌🏻
💞@MF_khanevadeh
💠 در چه صورت دروغگویی کودکان نگران کننده است؟
.
اگر کودک بعد از سنین پنج تا شش سالگی همچنان به دروغگویی خود ادامه دهد، می تواند جای نگرانی داشته باشد. والدین باید با بررسی علل توسل او به این امر ، سعی در رفع کمبودهایی نمایند که در حقیقت عامل پناه جستن او به دروغگویی است. اما معمولاً کودکان در حدود شش تا هفت سالگی، از میزان دروغ های خود می کاهند. آنها در می یابند که دیگر دلیلی برای دروغ گفتن وجود ندارد و فقط در موارد نادر به چنین کاری متوسل می شوند.
💞@MF_khanevadeh
🔶🔹#دانستنیها
🔆 اگر کارت بانکیتان را گم کردید یک خودپرداز بانک خود را پیدا کنید و کارت را اینگونه از دسترس خارج کنید :
کلید ثبت
مسدودکردن کارت
شماره کارت
رمز کارت
کارت شما باموفقیت از دسترس خارج میشود.
💞@MF_khanevadeh
#لیلی_سر_به_هوا☕🍁
#قسمت_هشتم🎁
چه می گذرد؟ شاید عاطفه در فکر اقای میمش بود و مبینا در فکر امتحانات فردایش. با بلند شدن صدای آهنگ هر دو نگاهی به هم انداختند و اخم کردند، مبینا با اخم رو به راننده گفت: ببخشید آقای محترم امروز روز اول محرمه، می شه آهنگ رو خاموش کنین؟ - چهارصد سال از این اتفاق می گذره، باز هم می خوایین هر سال این عزاداری ها رو انجام بدین؟ مبينا خواست حرفی بزند که عاطفه پیش قدم شد. این مردک مرز پر رویی را رد کرده بود. با عصبانیت رو به راننده گفت: درستش اینه که 1375 سال از شهادت ایشون می گذره؛ در ضمن شما وقتی یکی از عزیزانتون فوت می کنه تا چند سال براشون سالگرد می گیرید. هر موقع یاد خاطره ای باهاشون می افتين، ناراحت می شین. این رو در نظر بگیرید که ایشون یه آدم عادی نبودن و عادی از دنیا نرفتن؛ ایشون امام بودن و شهید شدند. مبينا که عصبانیت دوستش را می دید کرایه را به راننده داد و گفت که پیاده می شوند. همین که پیاده شدند، مبینا با صدایی که عصبانیت در آن موج می زد گفت: مرتیکه پیش خودش چی فکر کرده؟! - واقعا متاسفم برای پدر و مادری که همچین فرزندی رو می اندازن توی دامن جامعه.
- دامن چه صيغه ايه دختر؟ دامان! - فرقی نداره.
مبينا خنده ای کرد. به مسجد که رسیدند، کارتشان را از کیف هایشان در آورده و به گردنشان انداختند. با تمام خادمان سلام و احوال پرسی کردند و به مسئولی که اسامی حاضرین را می نوشت، اسم و ساعت حضورشان را اعلام کردند.
#ادامه_دارد........
💞@MF_khanevadeh
✊ لوح | ید واحده در برابر دست آتشافروز
🔻 رهبر انقلاب در پی حادثه تروریستی حرم مطهر شاهچراغ: عامل یا عاملان این جنایت اندوهبار (در حرم مطهر حضرت احمدبنموسیعلیهماالسلام) یقیناً مجازات خواهند شد ... همه در مقابله با دست دشمن آتشافروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظائفی برعهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوهی قضائیه تا فعالان عرصهی فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحدهئی باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و امنیت آنان و مقدسات آنان بیاعتنائی و بیاحترامی روا میدارد. ۱۴۰۱/۸/۵
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_نود_و_یک او به این خیال به کربلا آمد تا کاری کند که جنگ برپا نشود و توانست
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_سه
زینب علیهاالسلام سراسیمه به سوی خیمه برادر می آید، امّا می بیند که برادرش، سر روی زانو نهاده و گویی خوابش برده است.
نزدیک می آید و کنار او می نشیند و به آرامی می گوید:
《برادر! آیا این هیاهو را می شنوی؟ دشمنان به سوی ما می آیند》.
امام سر خود را از روی زانوهایش بلند می کند. خواهر را کنار خود می بیند و می گوید:
《اکنون نزد پیامبر بودم. او به من فرمود: به زودی مهمان من خواهی بود》.
زینب علیهاالسلام نگاهی به برادر دارد و نیم نگاهی به سپاهی که به این طرف می آیند. او متوجّه می شود که باید از برادر دل بکند.
برادر عزم سفر دارد. اشکی که در چشمان زینب علیهاالسلام حلقه زده بود فرو می ریزد.
گریه او به گوش زن ها و بچّه ها می رسد و موجی از گریه در خیمه ها به پا می شود.
امام به او می فرماید:《خواهرم، آرام باش!》.
سپاه کوفه به پیش می آید. امام از جا بر می خیزد و به سوی برادرش عبّاس می رود و می فرماید:
《جانم فدایت!》
درست شنیدی، امام حسین 'علیه السلام' به عبّاس چنین می گوید:
《جانم فدایت، برو و ببین چه خبر شده است؟ اینان که چنین با شتاب می آیند چه می خواهند؟》.
عبّاس بر اسب سوار می شود و همراه بیست نفر از یاران امام به سوی سپاه کوفه حرکت می کند. چهره مصمّم و آرام عبّاس، آرامش عجیبی به خیمه نشینان می دهد. آری! تا عبّاس پاسدار خیمه هاست غم به دل راه ندارد.
عبّاس، پسر علی علیه السلام شیر بیشه ایمان می غرّد و می تازد.
گویا حیدر کرّار است که حمله ور می شود. صدای عبّاس در صحرای کربلا می پیچد. سی و سه هزار نفر، یک مرتبه، در جای خود متوقّف می شوند.
_ شما را چه شده است؟ از این آشوب و هجوم چه می خواهید؟
_ دستور از طرف ابن زیاد آمده است که یا با یزید بیعت کنید یا آماده جنگ باشید.
_ صبر کنید تا پیام شما را به امام حسین 'علیه السلام' برسانم و جواب بیاورم.
عبّاس به سوی خیمه امام حسین 'علیه السلام' بر می گردد.
بیست سوار در مقابل هزاران سوار ایستاده اند. یکی از آنها حبیب بن مظاهر است. دیگری زُهیر و... اکنون باید از فرصت استفاده کرد و این قوم گمراه را نصیحت کرد.
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_چهار
حبیب بن مظاهر رو به سپاه کوفه می کند و می گوید:《روز قیامت چه پاسخی خواهید داشت وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله از شما بپرسد چرا فرزندم را کشتید؟》
در ادامه زُهیر به سخن می آید:《من خیر شما را می خواهم. از خدا بترسید. چرا در گروه ستم کاران قرار گرفته اید و برای کشتن بندگان خوبِ خدا جمع شده اید.》
یک نفر از میان جمعیّت می گوید:
_ زُهیر تو که طرفدار عثمان بودی. پس چه شد که اکنون شیعه شده ای و از حسین طرفداری می کنی؟
_ من به حسین نامه ننوشته بودم و او را دعوت نکرده و به او وعده یاری نیز، نداده بودم، امّا در راه مکّه، راه سعادت خویش را یافتم و شیعه حسین شدم. او فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله ماست. من آماده ام تا جان خود را فدای او کنم تا حقّ پیامبر صلی الله علیه و آله را ادا کرده باشم.
آری، آنها آنقدر کور دل شده اند که گویی اصلاً سخنان حبیب و زهیر را نشنیده اند.
عبّاس خدمت امام حسین 'علیه السلام' می آید و سخن سپاه کوفه را باز می گوید.
امام می فرماید:《عبّاسم! به سوی این سپاه برو و از آنها بخواه تا یک شب به ما فرصت بدهند. ما می خواهیم شبی دیگر با خدای خویش راز و نیاز کنیم و نماز بخوانیم. خدا خودش می داند که من چه قدر نماز و سخن گفتن با او را دوست دارم.》
عبّاس به سرعت باز می گردد. همه نگاه ها به سوی اوست. به راستی، او چه پیامی آورده است؟
او در مقابل سپاه کوفه می ایستد و می گوید:
《مولایم حسین از شما می خواهد که امشب را به ما فرصت دهید.》
سکوت بر سپاه کوفه حاکم می شود. پسر پیامبر صلی الله علیه و آله یک شب از ما فرصت می خواهد. عمرسعد سکوت را می شکند و به شمر می گوید:《نظر تو در این باره چیست؟》امّا شمر نظری نمی دهد.
عمرسعد نگاهی به فرماندهان خود می کند و نظر آنها را جویا می شود. آنها هم سکوت می کنند، در حالی که همه در شک و تردید هستند. از یک سو می خواهند هرچه زودتر به وعده های طلایی ابن زیاد دست یابند و از سویی دیگر امام حسین 'علیه السلام' از آنها یک شب فرصت می خواهد.
#ادامه_دارد
#شبتون_شهدایی
💞@MF_khanevadeh
✅اوباش اغتشاشگر را باید مثل خودشان جواب داد
سجده
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ «22»
و كيست ستمكارتر از كسى كه به آيات پروردگارش تذكّر داده شود، ولى از آنها اعراض نمايد؟ البتّه ما از تبهكاران انتقام مىگيريم.
✅امام علی علیه السلام
[و فرمود:] سنگ را بدانجا كه از آن آمده باز بايد گرداند، كه شر را جز با شر نتوان راند.
✅ تذكّر و محبّت كافى نيست، در مورد مجرمان، تنبيه و شدّت عمل لازم است.
باید انتقام گرفت
💞@MF_khanevadeh
🔻تأیید مردها
🌱🌱روانشناس به او گفت: عشق بورز! گفت: میگویم ما دیگر هیچ احساسی بینمان نیست! گفت: بله میدانم ولي عشق بورز!🌱🌱
ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇
http://shamiim.ir/a/31092
💞 @zaneirani_eslami
#جشنواره_گوهر_فاطمی
💎🍃💎🍃💎🍃💎🍃
📚با محوریت 🧕
#حجاب_و_عفاف/ جهاد و ایثار
#حجاب_و_عفاف/ دانش و پژوهش
#حجاب_و_عفاف / فرهنگ و هنر
#حجاب_و_عفاف /خلاقیت و نوآوری
✅ قالب آثار : کلیپ، پوستر، سرود و دلنوشته، اینفوگرافی، فیلم کوتاه، موشن گرافی، شعر، عکس و نقاشی
✅ مهلت ارسال آثار : ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۱
✅ لینک ارسال آثار در پیام رسان ایتا
@gohar_fatemi
✅آدرس دبیر خانه جشنواره : خیابان حافظ، خیابان انتظام دوم ، روبروی نان برکت ، مرکز فرهنگی خانواده سپاه عاشورا
✳️ویژه خانواده های محترم کارکنان (همسر و فرزند) ، سربازان وظیفه و بسیجیان فعال
🎁در هر بخش جشنواره به آثار برتر جوایز نفیس اهداء خواهد گردید. 🎁
💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧑🍳#غذایی_خوشمزه_باسیب_زمینی🍠🥔🥔
سیب زمینی ۶ عدد بزرگ
روغن زیتون به میزان لازم
ژامبون خرد شده ۱ پیمانه
پنیر خامهای رامک نصف پیمانه
پیازچه نصف پیمانه
نمک فلفل به میزان دلخواه
پنیر پیتزا رامک به میزان دلخواه
زیتون و گوجه گیلاسی به میزان دلخواه
سس بشامل
کره محلی رامک ۲۵ گرم
آرد ۲ قاشق غذاخوری
شیر ۲ پیمانه
نمک و فلفل به میزان لازم
💞@MF_khanevadeh
❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
👈❌بعد از دعوا سکوت نکنید❌
❗️اگر بعد از دعوا به زمان نیاز دارید تا دوباره روحیه خود را به دست بیاورید، اشکالی ندارد.
🏷اگر بعد از دعوا همسرتان را از خود برانید،
👌او احساس می کند می خواهید او را تنبیه کنید و به همین دلیل شاید نتواند به سمت شما بیاید و احساساتش را بازگو کند.
🔻به جای این کار به او بگویید:
👈❣ «احساسات من به سرعت احساسات تو به حالت قبلی برنمی گردند.
👌 به من فرصت بده.
✍وقتی حالم خوب شد،
در این مورد بیشتر صحبت می کنیم.»
💞@MF_khanevadeh
📚داستان کوتاه
📌دعای مادر
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
پیام متن:
اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.
💞@MF_khanevadeh