eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_دو زبانه‌ی قفل را کشیدم و گفتم:《 خوش اومدی مادر، محمدم. بیا تو.》 ساکش را
می‌گفت:《 حاج آقا! یعنی شما میگی چون سنّم کمه، برای خدمت به اسلام و ایستادن جلوی ظالم کم بیارم؟》همین حاج آقا را که می‌گفت. حاجی خنده می‌آمد روی لبش لا اله الا اللهی می‌گفت و بلند می‌شد قرآن را از سر طاقچه برمی‌داشت و مشغول قرائت می‌شد. هیچ‌وقت، نه دلش آمد به محمد جدی بگوید خلاف میلش قدمی بردارد و مجبورش کند، نه به من. حاجی می‌رفت، محمد می‌رفت، من می‌ماندم با دنیایی از کار و دعای خیرِ هرکسی که می‌فهمید توی خانه‌مان چه خبر است. جمع ما یکی دوباری هم واسطه خیر شد و چندتا جوان را دست به دست هم دادیم و فرستادیم خانه‌ی بخت. بین آن همه سرشلوغی، نزدیک آمدن‌های محمد که می‌رسید، گوشم به زنگ بود و چشمم در. همیشه سحر می‌رسید. دفعه قبلی که آمده بود، چند ساعت مانده بود پشت در. ساعت هشت صبح بود که با صدای زنگ از خواب پریدم. سر سجاده خوابم برده بود. روز قبلش آن‌قدر کار کرده بودم که از خستگی نمی‌توانستم روی پا بایستم. صبح بعد از نماز، چشم‌هایم روی هم رفت. زنگ در که صدا کرد، حاج حبیب هم بیدار شد و نشست توی رختخوابش. پشت در محمد ایستاده بود با دوتا نانِ سنگک تازه توی دستش. گفت:《 خانم سادات! چایی‌تون حاضره؟》از ذوق دیدنش سروصورتش را بوسیدم. تا بساط صبحانه را آماده کنم، نشست توی آشپزخانه وَردستم و از احوال و اخبار پرس‌و‌جو کرد. سه چهار روز پیش تلفن زده بود، ولی حرفی از آمدن نه. از حرف‌هایش فهمیدم فرصت کوتاهی داشته و آمده خانه یک سری به ما بزند. گفت:《 صبح زود که رسیدم، رفتم نماز مسجد. بعدش اومدم و زنگ زدم. ولی انگار نشنیدین. گفتم حتما خوابین. دوباره برگشتم مسجد و رفتم تو پایگاه کمی خوابیدم. بعدش هم نونوایی و حالا هم اینجام.》ماتم برد. پرسیدم:《 محمد! مامان مگه شما کلید نداری؟ من صبح این‌قدر خسته بودم متوجه صدای زنگ در نشدم. خب چرا بیشتر زنگ نزدی؟ مادر خونه رو گذاشتی، رفتی تو پایگاه بسیج خوابیدی؟》خیلی ناراحت شدم. گفتم بچه خسته و کوفته آمده و کسی در را برایش باز نکرده. همین‌طور که داشتم سوال پیچش می‌کردم و سفارش می‌کردم که کلیدش را همیشه همراه داشته باشد، سرش را انداخت پایین و گفت:《 کلید داشتم مامان. ولی خب نخواستم بی‌هوا وارد خونه بشم. گفتم شاید با لباس راحتی خوابیده باشین.》 چه داشتم بگویم؟ ظرف پنیر را گذاشتم کنار نان سنگک و حاج حبیب را صدا زدم تا بیاید برای صبحانه. برایم درس شد؛ هم حرف محمد، هم گوش به زنگ بودنم برای آمدنش. زنگ در که کوتاه صدا کرد، پریدم. چادر به سر، کلید چراغ راهرو را زدم و رفتم پشت در. لنگه در را که کشیدم به سمت خودم و میان دو لنگه فاصله افتاد، سرک کشیدم بیرون تا محمد را ببینم. کوچه تاریک بود. یک باریکه‌ی نور از چراغ ضعیف راهرو افتاده بود توی کوچه. یک شبح سیاهی ایستاده بود کمی دور تر از در. شبحی که اصلا اندازه محمد نبود، نصف جثه‌ی او بود. مطمئن شدم این سایه‌ی ضعیف و کم‌جان، محمد نیست. خودم را کشیدم داخل و داشتم در را می‌بستم که صدای آشنایی پیچید توی کوچه.《 مامان نشناختی؟ محمدم.》 ..... 💞@MF_khanevadeh
روزمان را با آغاز کنیم 👇🌹مبارزه در راه خدا تا آخرین نفس وآخرین قطره خون [سوره يوسف (12): آيه 110 حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا (110) هنگامى كه پيامبران (از هدايت مردم) به آستانه نوميدى رسيدند ویقین كردند که همه مردم آنها را تکذیب کردند؛ آن گاه يارى ما به آنان رسيد 👇🌹پيامها 1⃣ -قساوت و لجاجت در انسان، تا آنجا اوج مىگيرد كه انبياى بردبار را نيز مأيوس مىكند. «إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ» 2⃣- امدادهاى الهى نسبت به پيامبران هم زمان خاصى دارد. «إِذَا اسْتَيْأَسَ ... جاءَهُمْ» 3⃣ - قهر الهى شامل انبيا و مومنان واقعی نمىشود. «فَنُجِّيَ» 4⃣ - راه خدا بن بست ندارد. «إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ ... جاءَهُمْ نَصْرُنا» 5⃣ - سنت خداوند در حمايت انبيا و هلاكت مجرمان است. «جاءَهُمْ نَصْرُنا، لا يُرَدُّ بَأْسُنا» 6⃣- انقلابیون نیز که ادامه دهنده راه انبیاء هستند گاهی تنها می مانند وقتی به یاس کامل رسیدند و یقین کردند که دیگر هیچکس آنها را کمک نمیکند وهمه آنان را تکذیب می کنند؛ یاری خدا می رسد«حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريبٌ (214/ بقره) ‼️ برخورد با متنجس ‌ 🔷 اگر بدن یا لباس خونی نشود ولی به واسطۀ برخورد با خون، متنجس شود؛ مانند اینکه دست یا لباس نمازگزار که خیس است به خون خشک شده‌ای، برخورد کند و متنجس شود ولی عین خون منتقل نشود، اگرچه مقداری که نجس شده، کمتر از یک بند انگشت باشد، نمی‌توان با آن نماز خواند. 📕 منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۷۱ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 گاه برای اینکه شروع خوب و قشنگی در زندگی و روابط خود با همسر و فرزندان داشته باشید دنبال باشید. مثلاً در ایّام عید ائمه علیهم‌السلام به همسرتان بگویید امروز به خاطر علیه‌السلام، ظرف شستن با من، یا بچه‌ها را ‌می‌برم برای خودشان خرید کنند، یا مثلاً نظافت خانه با من، یا امروز می‌برمت بیرون باهم غذا بخوریم و ... 💠 به هر حال به مناسبت اعیاد مختلف، کارهایی که می‌دانید در خانه و برای همسرتان کمتر انجام دادید آن را انجام بدهید و همین را بهانه‌ی خوبی برای برخی رفتارهای خود در زندگی قرار دهید. 💠 کاری کنید که همسر و فرزندانتان هر موقع ایام عید ائمه‌ علیهم‌السلام از راه می‌رسد برایشان لذت خاصی داشته باشد چون و قشنگ‌تر‌ از شما می‌بینند. 💠 رفتارهای زیبایی چون مهربانی و محبّت شدید، دورهمی عاطفی، بخشیدن و عفو کردن، خوب صحبت کردن و احترام گذاشتن به افراد خانواده، کمک و خدمت کردن به یکدیگر، حل مشکلات افراد خانواده و دهها رفتار قشنگی که با آنها را به خود و دیگران هدیه می‌دهید. 💠 یادتان نرود، به صاحب آن روز توسّل کنید و با او معامله کنید تا شیرینی آن روز را بچشید. 💞@MF_khanevadeh
🛑 چرا نباید تا ۲ سالگی بچه‌ها از گوشی همراه، و تلویزیون استفاده کنند؟ رئیس انجمن چشم‌پزشکی ایران: 🔹تلویزیون دارای تصاویر متعددی هست که در ثانیه پردازش می‌شوند و به صورت تصویری در میاد، اما کودکان زیر ۲ سال باید تصاویر ثابت‌تری ببیند و برای همین تصاویر و در رشد کودک تأثیر منفی می‌گذارد. 🔹 عزیز بدانند مناسب‌ترین راه، استفاده از است که تصویر ثابت دارد و بهترین وسیله برای رشد ذهنی کودکان 💞@MF_khanevadeh
راه های ساده برای شاد کردن خانم ها 1. زنها دوست ندارند میهمان ناخوانده داشته باشند ، بنابر این به آنها وقت کافی بدهید تا آماده شوند. 2. هر روز از همسر خود بپرسید چه کاری می توانید برایش انجام دهید؟ 3. بدانید که وقتی همسرتان اظهار سر درد می کند چاره او مسکن نیست بلکه یک لبخند است. 4. وقتی از شما خطایی سر می زند اظهار تاسف کنید. 5. وقتی اوضاع قمر در عقرب است ، لبخند را از یاد نبرید. 6. از تلاشهای همسرتان تشکر کنید و ببینید که چقدر موثر است. 7. به این فکر کنید که همسرتان بهترین زن دنیا ، بهترین مادر برای فرزندتان و بهترین عروس برای مادرتان می باشد و ببینید که او اینگونه خواهد شد. 8. خسیس نباشید و در ستایش همسرتان دست و دل بازی نشان دهید اما یادتان باشد مبالغه نکنید. 9. همسرتان را کمک کنید استعداد های نهفته اش را شکوفا کند . 10. به جای هدایای گرانبها وقتتان را در اختیار همسرتان قرار دهید ، نشان دهید که به او توجه می کنید. 11. هرگز با همسرتان نجنگید در عوض آنچه را در ذهن دارید بر روی کاغذی نوشته و همراه شاخه گلی به او بدهید. امیدوارم مفید بوده باشه براتون🌸❤️🌸❤️ 💞@MF_khanevadeh
در اولین روز ماه رجب عقد کردیم و صادق که روزه هم بود، در هنگام خواندن خطبه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که «آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید» خاطره شهید تجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش آرزوی شهادت کرده بود. اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، گلزار شهدا بود. وقتی که در گلزار شهدا با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که می شود انسان کسی را که دوست دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت از کنارش برود؟ با خود گفتم اگر در بین این شهدا، شهیدی را هم نام آقا صادق ببینم این دعا را خواهم کرد. دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید صادق جنگی را دیدم . در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم. به روایت همسر شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ 💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚💚❤💚💚❤💚💚❤💚 💚 💚 💚 《 فنا فی‌الله شد اما بقا دارد سلیمانی مقام قدس در قُرب خدا دارد سلیمانی شهید فی سبیل الله، عزیز جان روح الله بلی در قلب حزب الله جا دارد سلیمانی》 یادتورا هرگز فراموش نخواهیم کرد.... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 22 برای خانواده ات برنامه داشته باش همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍 🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_سه می‌گفت:《 حاج آقا! یعنی شما میگی چون سنّم کمه، برای خدمت به اسلام و ای
آمد جلوتر و ایستاد در مسیر باریکه‌ی نور راهرو. چشم هایم را تنگ کردم و خیره شدم به صورتش. صورت محمد نبود. یک چهره‌ی استخوانی سیاه بود؛ با گونه‌هایی فرو رفته. دو سه تا پلک زدم تا بهتر ببینم. صدایش صدای محمد بود، وقتی پرسید بیام تو؟ از جلوی در کنار رفتم و تکیه دادم به دیوار راهرو تا بیاید داخل. تازه زیر نور لامپ دیدم چه به روزش آمده. زدم پشت دستم و گفتم:《 محمد! چرا این شکلی شدی؟》 خندید؛ کم جان و بی‌رمق. محاصره شدیم؛ نه راه پس داشتیم، نه پیش. مانده بودیم وسط نمکزار از یک طرف بدن شهدا مانده بود روی زمین، از یک طرف ناله‌ی زخمی‌ها بلند بود. به هم قول دادیم دوام بیاوریم. فکر میکردیم یکی دو روز بیشتر طول نمی‌کشد، ولی کشید. نه غذایی برای خوردن داشتیم، نه آب. خستگی عملیات، گرسنگی، تشنگی، هراس، بی‌خبری، عاقبتی که معلوم نبود کارمان به کجا می‌کشد، همه دست به دست هم داده بودند تا یک دقیقه، به اندازه‌ی یک ساعت کش بیاید. هم جسممان تحلیل می‌رفت، و هم روحیه‌مان. خصوصاً وقتی ناله‌ی زخمی‌ها یکی یکی تمام می‌شد و آمار شهدا بالا می‌رفت. آفتاب می‌تابید روی تنمان، بی اینکه سرپناهی داشته باشیم. سرمای شب مچاله‌مان می‌کرد، بی اینکه بتوانیم چاره‌ای کنیم. فقط توکل و تحمل کردیم و دوام آوردیم. سوی چشم‌هایمان ضعیف شد. بدنمان از رمق افتاد و بعد از پنج روز، بچه ها محاصره را شکستند. از سیصد نفر، مانده بودیم هفتاد نفر؛ از هفتاد نفر، یکی‌اش من. خدا محمد را برای سومین بار به من بخشید. محمد وقتی داشت این‌ها را بعد از چندین روز تعریف می‌کرد، هنوز صدایش می‌لرزید. آن‌قدر زار و رنجور بود که فکر کردم همین حالاست که نشسته، نقشِ بر زمین شود. از همان روز کار و بارم شد محمد. تمام توانم را گذاشتم و هرچیزی را که فکر می‌کردم برایش قوت دارد. فراهم کردم. قول داده بودم زود سرپا شود؛ بشود همان محمد تروفرز قبلی که توانسته بود از فرمانده نمره قبولی بگیرد. میوه و آبمیوه تازه طبیعی، عصاره گوشت، ماهیچه، ماهی و دل و قلوه کبابی، از هر چیزی که می‌توانستم، دریغ نکردم. هرکس حال محمد را می‌دید، سرزنشم می‌کرد. می‌گفت:《 ببین بچه‌‌ات را به چه روزی انداخته‌ای!》یا ازم می‌پرسید:《 اشرف سادات! از بچه‌ات سیر شدی؟》 یک‌طوری با من حرف می‌زدند که انگار سلامت بچه‌ام برایم مهم نبود. چی می‌دانم! لابد پیش خودشان فکر می‌کردند به این هم می‌گویند مادر؟ حالا کسی نبود بهشان بگوید ما محمد را مجبور به رفتن نکردیم. خودش دوست داشت. گاهی با خودم می‌گفتم کاش باد به گوششان نرساند که محمد دلش می‌خواهد زودتر قوت بگیرد و دوباره اعزام شود. تقریبا چهل روز طول کشید تا رنگ رخش جا بیاید. آب زیر پوستش برود و چشم‌هایش رمق پیدا کنند. در تمام این روزها، هی توی دل من و محمد را خالی کردند. هی پیغام فرستادند با بچه بد کردی که فرستادی جلوی گلوله. گفتند و گاهی توی دل محمد را خالی کردند، ولی من یک تنه ایستادم کنار محمد و گفتم:《 مادر! غصه نخوریا. گوشِت هم به حرفای اینا نباشه. به هیچی فکر نکن، خودم خدمتت رو می کنم 》 ... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم ✅دشمن شناسی محمد «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ * وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ؛» آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هايشان را ظاهر نمىكند؟! * و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان میدهيم تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى، هر چند می توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى.» (محمد:30- ✅کسانی که ماموریتشان نفوذ در ساختار نظام است، دستورکار دیگری دارند، آنها برای انفجار و ترور و خرابکاری فیزیکی به کار گرفته نشده‌اند. ماموریت آنها ارائه تحلیل‌ها و اطلاعات غلط به مسئولان با هدف تغییر محاسبات آنان و در نهایت اتخاذ تصمیم‌های ویرانگر و خسارت‌آفرین است. به همین علت است که نفوذی‌های ساختاری نمی‌توانند مانند نفوذی‌های انفجاری، هیچگونه نشانه‌ای از ماموریت خود بروز ندهند. آنها باید دیدگاهی را که کانون نفوذ دیکته کرده است به مسئولان تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیرنده بقبولانند و محاسبات آنان را با خواست و منافع دشمن همسو کنند. این طیف از نفوذی‌ها دقیقا از همین نقطه آسیب‌پذیر بوده و قابل شناسایی هستند 📚ـام نمــ📿ــاز 💢 جهت قبله 🕋 ┘◄ مساله : ❓کسی که برای یافتن جهت قبله هیچ راهی ندارد و گمانش هم به هیچ طرف نمی‌رود، بنابر احتیاط واجب باید به چهار طرف نماز بخواند و اگر برای چهار نماز وقت ندارد، به هر اندازه‌ای که وقت دارد نماز را تکرار کند. 💞@MF_khanevadeh
تکنیک کنترل خشم در نوجوانان نوجوانان نیاز به یادگیری مهارت های زیادی دارند؛ یکی از این مهارت های مهم، مهارت کنترل خشم است. یادگیری این مهارت باعث می شود نوجوان یاد بگیرد چطور با عصبانیت آنی و هیجانات لحظه ای خود برخورد کند. تعدادی از مهم ترین تکنیک کنترل خشم در نوجوانان عبارتند از: خودآگاهی و کنترل خود از آنجا که خشم می‌تواند قدرتمند باشد، مدیریت آن گاهی اوقات چالش برانگیز است. برای مدیریت احساسات عصبانیت به خودآگاهی و خویشتنداری زیادی نیاز است و این مهارت‌ها برای پیشرفت زمان می‌برد. خودآگاهی توانایی است که با آن بتوانید آنچه را احساس می‌کنید و فکر می‌کنید، دلیل آن را ببینید. بچه های کوچک از احساساتی که دارند، خیلی آگاه نیستند؛ اما نوجوانان توانایی ذهنی خودآگاهی دارند. وقتی عصبانی شدید، لحظه ای وقت بگذارید و متوجه آنچه احساس و فکر می کنید شوید. خود کنترلی یعنی فکرکردن قبل از اقدام؛ چند ثانیه یا دقیقه ارزشمند بین احساس یک احساس شدید و انجام عملی که پشیمان می‌شوید، فاصله دارد. درکنار هم، خودآگاهی و خویشتنداری به شما این امکان را می‌دهد که هنگام احساس شدید مانند عصبانیت، در مورد چگونگی عمل انتخاب بیشتری داشته باشید. مشکل را شناسایی کنید (خودآگاهی) شروع کنید و متوجه شوید که از چه چیزی عصبانی هستید و چرا؟ آنچه را که شما را ناراحت می‌کند، به زبان بیاورید تا بتوانید به جای عکس العمل، اقدام کنید. ازخود بپرسید: چه چیزی من را عصبانی کرده است؟ چه احساسی دارم و چرا؟ این کار را می‌توانید در ذهن خود یا با صدای بلند انجام دهید، اما لازم است این کار واضح و مشخص باشد. به عنوان مثال: “من از مامان واقعاً عصبانی هستم زیرا تا وقتی اتاقم را تمیز نکنم اجازه نمی‌دهد به مهمانی بروم. این عادلانه نیست” احساس شما عصبانیت است و شما عصبانی هستید زیرا ممکن است مجبور نشوید به مهمانی بروید. 💞@MF_khanevadeh
🔰به تجملات بی‌اعتنا باشید 🔸حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: من با تظاهر به تجمل و تجمل‌گرایی در حد معتدلِ کمِ ناگزیرش مخالفتی نمیکنم؛ لیکن اگر بنا شد که روند افراطی پیدا کند، چیز بسیار مزخرفی است. در لباس، در آرایش، در زر و زیورها و طلا و جواهرات، خانمها بایستی خیلی اهمیت بدهند که امساک بشود و بیاعتنایی به این چیزها انجام بگیرد، تا شاید ان‌شاءاللَّه به درخشندگیها و زیباییهای واقعیتر بیشتر توجه بشود، تا به این زیباییهای ظاهری. ⬅️ مروری بر توصیه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به شورای فرهنگی‌اجتماعی زنان و خانواده 🗓 ۱۳۷۰/۱۰/۰۴ 💞@MF_khanevadeh
خصوصيات يک کودک کمرو ۱ - تمايلي براي برقراري ارتباط با ديگر افراد ندارند. ۲ - درون گرا هستند و زود عصباني مي شوند. ۳ - سکوت اختيار مي کنند و فرار را بر قرار ترجيح مي دهند. مثلاً ممکن است در کلاس درس پاسخ سوالي را بدانند اما به علت کمرويي آن را بيان نکنند. در واقع با آن که به شدت دچار چالش مي شوند نمي توانند براي مطالبه حق خود اقدامي کنند. اين رفتار يک دور باطل ميان سکوت، احساس ناتواني از برقراري رابطه، به تعويق انداختن کارها و در نتيجه احساس کسالت، زود رنجي و در نهايت فرار از موقعيت رقابت برانگيز را در پي دارد. درمان کمرويي کودکان اگر در رفتار کودک شما چند ويژگي از موارد گفته شده به دفعات ديده مي شود، مي توانيد با استفاده از راهکارهايي که در ادامه بيان مي شود به او در رفع خجالت و کمرويي کمک کنيد. * به کودک فرصت اظهارنظر بدهيد: هر قدر هم که کودک کم سن و سال باشد تلاش کنيد فرصت اظهار نظر در تصميمات خانواده را برايش فراهم آوريد. البته بهتر است براي مديريت بهتر خواسته هاي کودک در سنين پايين تر از او بخواهيد خواسته اش را از بين چند گزينه انتخاب کند. * تعاملات اجتماعي کودک را افزايش دهيد: با اين کار کودک مي تواند توانايي هاي خود را محک بزند. البته بهتر است موقعيت هايي انتخاب شود که کودک بتواند در آن ها با تجربه هاي موفق رو به رو شود نه آن که شکست بخورد. شرکت در کلاس هاي ورزشي و تفريحي نيز از جمله اين موارد محسوب مي شود. البته براي شروع مکان هايي را انتخاب کنيد که کودکان ديگر رفتار خصمانه اي نداشته باشند. * مهارت هاي برقراري ارتباط را به کودک آموزش دهيد: در قالب بازي يا گفت و گو و حتي گفتن داستان، مهارت هاي برقراري ارتباط را با کودک تمرين کنيد، سپس هر پيشرفت هر چند جزئي را با ابراز هيجان، نوازش و تهيه پاداش مورد تشويق قرار دهيد. پرورش هر کودکي به صرف حوصله و وقت والدين نياز دارد. بنابراين به رفتارهاي او حقيقتاً با دقت نظر توجه کنيد. * کودک را با محيط هاي مختلف آشنا کنيد: موقعيت هاي جديد را به نحوي قابل پيش بيني سازيد تا آمادگي مواجهه با آن از قبل براي کودک فراهم شود مثلاً پيش از شروع يک کلاس او را به آن جا ببريد و شرايط را برايش تشريح کنيد يا به صورت بازي موقعيت هايي را که احتمالاً با آن برخورد خواهد کرد تمرين کنيد. 💞@MF_khanevadeh
❤️🍃❤️ 🌸زن در دنیا بیشتر از مرد، غم می خورد و جنس زن بیشتر از مرد، رنج می برد. مرد، زور دارد و قدرت خود را به کار می برد، دست به عمل می زند، می رود، سرگرم می شود، طرح می ریزد، آینده را در آغوش می گیرد و دلداری ها می یابد... 🌸اما زن در جای خود می ماند. در مقابل غمی که دارد، می نشیند، و هیچ چیز برای او، مایه ی انصراف خاطر نمی شود... تا اعماق پرتگاهی که غم و درد باز کرده است، فرو می رود، عمق آن را اندازه می گیرد واغلب این پرتگاه را با آرزوها و اشکهای خود، پر می کند... 💞@MF_khanevadeh
بیماری های مربوط به کلیه ها، اندام های تنفسی و کبد درمان می شوند. علاوه بر این، این محصول سیستم اسکلتی را تقویت می کند، متابولیسم را عادی می کند و عملکرد دستگاه گوارش را نیز بهبود می بخشد. برای آقایان گوشت بلدرچین دارای مزیت مضاعف است. مقدار زیاد پروتئین موجود در آن به عضله سازی و سوزاندن چربی کمک می کند. علاوه بر این، گوشت بلدرچین برای حفظ تون عضلانی و افزایش قدرت مورد نیاز است. افرادی که این محصول را در فهرست روزانه خود قرار می دهند سه برابر سریع تر از افرادی که از آن استفاده نمی کنند لاغرتر می شوند. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 23 خداوند طرف خانمها را گرفته همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 🌷 تفکر این بزرگ مرد آموزش داده می شود؛🌷 کودکان ایرانی با آرزوی اینکه روزی به جایگاه سردار بزرگ کشورشان برسند،🌷 درس می خوانند و رشد می کنند. شیطان صفتان همیشه به یاد داشته باشند🌷 که نمی توانند ذره ای با این کارشان🌷 از غیرت مردان و زنان ایرانی بکاهند.🌷 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_چهار آمد جلوتر و ایستاد در مسیر باریکه‌ی نور راهرو. چشم هایم را تنگ کردم
جسم‌ محمد قوه گرفت، ولی دلش نه. گاهی می‌رفت مسجد و به بچه‌های پایگاه هم سری می‌زد. با آن‌هایی که از مرخصی برگشته بودند، جمکران می‌رفتند. اگر هم خانه بود، مثل عادت قبل‌ترهایش، هرکاری از دستش برمی‌آمد، دریغ نمی‌کرد؛ حتی اگر لازم بود کمک خواهرهایش ظرف بشوید. می‌گفتم:《 مادر استراحت کن.》، جواب می‌داد:《 خوبم.》 می‌دانستم بیدار شده، اما چشم‌هایش را باز نکرده بود. داشتم با تلفن حرف می‌زدم؛ از فامیل بودند و جویای احوال محمد. تا اینکه دوباره رسیدیم به حرف‌هایی که دیگر به گوشم کهنه شده بودند. سفارش می‌کردند این‌بار محمد خواست برود، جلودارش باشم. یک کلام گفتم:《 این همه سال پای روضه امام حسین فقط گریه کردیم، بچه‌های آقا عزیز نبودن؟ یه عمر فقط به زبون گفتیم حسین؟ پای جون خودمون و بچه‌هامون وسط باشه و بازم بگیم حسین جان زندگی ما به فدات، شرطه. محمد هم خودش می‌دونه. بخواد بره، من سر راهش نمی‌ایستم؛ من کنار محمدم.》 و حرف را عوض کردم. یادم نیست چند روز گذشت. آمد و سراغ ساک و لباس‌هایش را گرفت. شسته بودمشان، تا کرده و مرتب گذاشته بودم توی کمد. خیلی عادی پرسیدم:《 کی ایشالا به سلامتی؟》 سرش را انداخت پایین. دیدم با انگشت پایش با ریشه‌های فرش بازی می‌کند. جواب داد:《 دو روز دیگه.》تنها کاری که کردم، برایش خوراکی و آجیل بیشتری گذاشتم. می‌خواستم خیالم راحت باشد، نشست کنارم و گفت:《 مامان! مگه بار اولمه؟ این همه رو کی می‌خواد بخوره؟》با خنده گفتم:《 رزمندگان اسلام.》خودش نشست و ساکش را بست. بچه‌ای نبود که برای کارهایش معطل من باشد. هیچ‌وقت راضی نبود من درگیر کارهایش باشم. می‌گفت:《 شما توی زحمت نیفتید.》این دفعه هم از جلوی در خداحافظی کردیم و حتی نایستادم تا رفتنش را ببینم. یک خروار کار سرمان ریخته بود و ماشین جهاد توی راه بود تا ترشی و مربا و سبزی‌ها را تحویل بگیرد و ببرد. حوصله‌ی نگاه سنگین کسی را نداشتم. وقت فکر کردن به حرف و حدیث‌ها را هم. با خودم فکر کردم بین این همه آدم، همین که حاج حبیب دلش با من یکیست و هی توی کار و خواسته‌‌ی دل این بچه نه نمی‌‌آورد، خدا را شکر. آن روزها، پدر حاج حبیب مریض احوال بود. از تهران به هوای زیارت حرم بی‌بی 'علیه‌السلام' راهی قم شد و آمد خانه‌مان. بی اندازه دوستش داشتم. سحر که زمزمه‌ی نماز شبش می‌پیچید توی اتاق، دلم می‌خواست فقط بنشینم و تماشایش کنم. پیرمرد، رنجور و ضعیف شده بود. نور چشمش کم شده بود. دست‌های چروکیده و لرزانش را می‌کشید روی مُهر و سروصورتش را مسح می‌کرد. گفتم:《 عمو! چند روز بیشتر پیش ما می‌مونی؟》از رحمتش می‌ترسید. خودش می‌دید چقدر خانه شلوغ است و مدام آدم می‌رود و می‌آید و کار داریم. محاسنش را گرفت توی مشتش و گفت:《 بابا! من جز زحمت چیزی ندارم برات.》 .... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 🔹ای مؤمنان! به پیشگاه خدا توبه کنید، توبه ای خالص [که شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ امید است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآورد، در آن روزی که خدا پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده اند، خوار نمی کند، نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان شتابان حرکت می کند، می گویند: پروردگارا! نور ما را برای ما کامل کن و ما را بیامرز که تو بر هر کاری توانایی. 📗، آیه 8 ❤️ علیه السلام فرمودند: 🍀 نَحنُ نورٌ لِمَن تَبِعَنا ، وهُدىً لِمَنِ اهتَدى بِنا 🍃 ما براى كسى كه از ما پيروى كند ، روشنايى هستيم ، و براى كسى كه به وسيله ما راه بجويد ، مايه راه نمايى. 💞@MF_khanevadeh
🌺 در نگاه دینی،‌ زبان و عدم کنترل و صیانت آن، باعث بوجود آمدن بسیاری از گناهان است! -بددهانی، استفاده از القاب زشت و زننده، تحقیر، دشنام و موارد این چنینی که توسط زبان ایجاد می‌گردد، می‌تواند آرامش روانی و معنوی خانواده را تحت الشعاع قرار دهد و باعث بروز اختلافات گردد. -پس تولیدات زبان خویش را درست مدیریت کنیم! 💞@MF_khanevadeh