✨نذر #حضرت_علی_اصغرعلیهالسلام
به صحرا نغمهی لالاییِ زنها تماشاییست
نگاه سوزناک و تشنهی صحرا تماشاییست
اگرچه کاری از دستانِ سقا برنمیآید
پس از شش ماهه اما خجلتِ دریا تماشاییست
تمام فکر و ذکر اهل خیمه جرعهای آب است
به این خیمه به آن خیمه دویدنها تماشاییست
نمانده گرچه نایی در میان خیمهها اما
شکوه بیمثال زینبِ کبری تماشاییست
گرفته روی دست خود پدر شش ماههی خود را
کسی اینگونه جانش را کند اهدا تماشاییست
بخواب ای کودک شش ماههام بر سینهی بابا
که خوابی اینچنین بر سینهی بابا تماشاییست
| #الهه_سلطانی |
#غزل
#محرم
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
@Maddahankhomein 🏴
238.4K
⏺اللهم عجل لولیک الفرج⏺
⬛️⬛️⬛️ا⬛️⬛️⬛️
#نوحه_واحد_هفتم_محرم #شهادت_حضرت_علی_اصغر_ع #بر_حرمله_لعنت #از_گریه_هات
⬛️⬛️⬛️ا⬛️⬛️⬛️
✔️بند اول
از گریه هات اصغر دل میگیره
از عطش دیگه داره میمیره
گر چه باشد شیرخواره،او تمام لشکرم است
حیدر شش ماه ی من، او سربازه آخرم است
⬜️آه و واویلا⬜️
⚫️ا⚪️
✔️بند دوم
حرمله آتش زدی جگرم
رو دستم پرپر کردی پسرم
بر گلوی کودک من،تیر تو ماننده شمشیر
تا دیدم حلق بریدش از خجالت گشته ام پیر
⬜️آه و واویلا⬜️
⚫️ا⚪️
✔️بند سوم
این قربانی کن قبول خدایا
چی بدم جواب مادرش را
ای علیه اصغره من،سیر شدی با نوک پیکان
من بمیرم واسه ی تو،جان دادی با لعل عطشان
⬜️آه و واویلا⬜️
✍ #الیاس_محمدشاهی
@Maddahankhomein
270.2K
▪️اللهم عجل لولیک الفرج▪️
▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #نوحه_واحد_هفتم_محرم #شهادت_حضرت_علی_اصغر_ع #بر_حرمله_لعنت #لایی_لایی
▪️▪️▪️ا▪️▪️▪️
🔳بند اول
لایی لایی،بخواب کودک شیرخواره
ای علی جان،چقدر مادرت بیقراره
خورد ترک لبهای خشکت ای بابا
قحط آب شده در بین خیمه ها
آه،تلظی نکن طفل عطشان
آه،بیآ تا بریم سمت میدان
⏹وای،امان از غریبی⏹
☑️ا☑️
🔳بند دوم
اهل کوفه ، ترحم کنید و اَمانی
قطره آبی،به جسمش نمانده توانی
حرمله ، جوابم را دادی به تیر
اصغرم با سه شعبه گردیده سیر
آه،دادی توی آغوش من جان
آه،شده رأست از پوست آویزان
⏹وای،امان از غریبی⏹
☑️ا☑️
🔳بند سوم
لایی لایی،بخواب ای علی اصغر من
پشت خیمه ، بریم ای گل پرپر من
مادرت ایستاده جلو خیمه گاه
میزند به سینه با صد سوز و آه
وای،تورا در دل خاک نهادم
وای،نری زیره مرکب نگارم
⏹وای،امان از غریبی⏹
✍ #الیاس_محمدشاهی
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #علی_اصغر علیه السلام
🔹#باب_الحوائج
🔹 #الرضیع
🏴🏴🏴 #دعای_باران ...
نقل کرده #مجلسیّ خوش صفات
در بحارش، از (عیون المعجزات)
در زمان حضرت مولا علی
کز ولایش ، قلب ها شد منجلی
خشکسالی ، کوفه را در بر گرفت
شهر را اندوه ، سرتاسر گرفت
کامِ مردم ، از عطش خشکیده بود
خاک کوفه ، تشنه و تفتیده بود
این گمان می رفت ، کز کمبودِ آب
کِشت و زرعِ کوفیان گردد خراب
کوفیان درمانده و مضطر شدند
پس به سوی ساقیِ کوثر شدند
شکوه ها بردند ، نزد بوتراب
از چنان وضعِ بد و قحطیّ آب
عرض کردند : ای امیر المؤمنین
نَفسِ احمد ، رحمهٌ للعالمین
تشنگی ، ما را ز پا افکنده است
ریشه ی اُمّیدواری ، کنده است
باغهامان را نمانده بار و برگ
می روند احشامِ ما ، در کامِ مرگ
بیم داریم از چنین قحطیّ آب
که نشانی نیست ، حتّی از سراب
نیستی ، گردد تمامِ هستِ ما
اهل و مال و جان، روند از دستِ ما
ای که بر ما حجّتی بی گفتگو
نزد حق داری مقام آبرو
مُستجاب الدّعوه ای ، بنما دعا
بهر ما باران طلب کن از خدا
حضرتش فرمود با مولا حسین
کای مرا آرامِ جان و نورِ عین
کن دعا ، اندوهشان زایل شود
رحمت حق ، بر همه نازل شود
دست بگشا سوی درگاهِ اله
از خدایِ مهربان ، باران بخواه
ز امرِ مولا ، کرد فرزندش قیام
تا زداید غم ز قلبِ خاص و عام
دست حاجت ، سوی معبودش گشود
گفت : حق را حمد و احمد را درود
عرض کرد: ای کردگار مهربان
بهر ما رحمت فرست از آسمان
ای خداوندی که هر نعمت ز تو است
خیر و برکت ، عزّت و قوّت ز تو است
ابرِ لطفت را به شهرِ ما بیار
گو : ببارد ، کشت ها آرد به بار
شاد گردان ، مردم افسرده را
زندگی دِه ، این زمینِ مُرده را
رحم کن بر بندگانِ ناتوان
آبِ بسیاری در این جو، کن روان
گفت چون : آمینَ ربّ العالمین
گشت نازل رحمتِ حق بر زمین
ز ابرِ رحمت ریخت بارانِ زیاد
خشکسالی رفت مردم را ز یاد
کرد با بارن به فصلِ قحط آب
حق دعایِ حجّتش را مستجاب
چشمه ها و چاه ها، پُر آب کرد
آن زمینِ تشنه را سیراب کرد
با دعایِ خود ، شفیعِ سیّئات
کوفیان و کوفه را دادی نجات
بعدِ چندی رفت در نزدِ امام
مردی از اطرافِ کوفه ، با سلام
گفت حضرت را که بعد از چند روز
موج می زد آب در صحرا هنوز
الغرض بگرفت غمها خاتمه
از عنایاتِ عزیز فاطمه
کوفیان گشتند ممنونِ حسین
خویش را دیدند مدیونِ حسین
پس بگفتند : ائتلافی می کنیم
این عنایت را تلافی می کنیم
سال هایِ سال ، خیلِ کوفیان
بودشان این داستان ، وِردِ زبان
چند سالِ بعد، شد آن مقتدا
میهمانِ کوفیان ، در کربلا
در جوابش ، زیرِ تیغِ آفتاب
بر حسین و عترتش بستند آب
روز عاشورا ، عزیز فاطمه
شد به میدان در برِ چشمِ همه
کودکِ شش ماهه اش را رویِ دست
برگرفت و گفت با آن قومِ پست
هان ! مگر زاریّ او نشنیده اید؟!
یا (تلظّی) کردنش، نادیده اید؟!
گر که با من از جفا دارید جنگ
بهرِ مهمان ، عرصه را کردید تنگ
نیست اصغر را سرِ جنگ سپاه
نزد هر ملّت بُوَد او بی گناه
رحم بر حالِ پریشانش کنید
یک نظر بر کامِ عطشانش کنید
...
«ایزدی» برگیر از آن بند قماط
تا شود راحت عبورت از صراط
1 ـ شیخ حسن بن عبد الوهّاب ؛ عیون المعجزات ؛ ص ۸۷ ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار؛ ج ۴۴ ؛ ص ۱۷۸ ؛ ح ۱۶ به نقل از عیون المعجزات.🏴🏴🏴
🤲 #التماس_دعای_فرج
#حاج_امیر_ایزدی_همدانی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم رب الحسین علیه السلام
▪️▪️▪️ا▪️▪️▪️
حضرت علی اصغر علیه السلام
▪️▪️▪️ا▪️▪️▪️▪️▪️
روزی که در دیار بلا ، انقلاب بود
قحطیّ آب در حرمِ بوتراب بود
در گاهواره ، کودکِ بی شیر ، ناله داشت
از کف ، قرار داده و در پیچ و تاب بود
هَلْ مِنْ مُعینِ خون خدا را شنید او
شیون بلند کرد و همینش جواب بود
یعنی منم فدایی ات ، ای سبط مصطفی
از داغ بی کسیّ تو ، قلبم کباب بود
می کرد حس ، امام زمانش بُوَد غریب
بر یاری اش مجاهد پا در رکاب بود
وقتی حسین نالة ششماهه را شنید
آمد به سوی خیمه، دو چشمش پر آب بود
گفتا : بیاورید برم شیر خواره را
در انتظارِ طفل خود ، آن مستطاب بود
دست خدا گرفت قماطش به روی دست
بر دشمنان سنگدل ، او را خطاب بود
گر رحم بر حسین نکردید و از جفا
بر کشتنش یکایتان را شتاب بود
رحمی کنید بر پسرِ شیر خواره ام
کاند مَثَل چو ماهیِ بیرون ز آب بود
در سنّتِ رسول خدا، جدّ اطهرم
بر کامِ تشنه، آب رساندن، ثواب بود
این طفلِ شیر خواره ندارد توان جنگ
گرچه وِرا به شیر خدا انتساب بود
دیدند در سپاه ستم پیشه گانِ شام
زاین صحنه و کلامِ حسین، انقلاب بود
گفتند عدّهای که به طفلش دهید آب
برخی مخالفِ سخنِ آن جناب بود
ترسید ابن سعد، سپاهش رود ز دست
در دل وِرا ز آخرِ کار ، اضطراب بود
در فکر گندم ری و حُکمِ امارتش
غافل ز قهرِ خالقِ مالک رقاب بود
گفتا به حرمله که کند کار را تمام
آن تیره دل ، شگفت زده ، زاین عتاب بود
پرسید: زاین دو، تیرِ سه شعبه، که را زنم؟
در چلّه داشت تیر و گهِ انتخاب بود
گفتا : ببین سپیدیِ حلقومِ کودکش
رخشد چنان که در نظرت زرّ ناب بود
یک کامِ خشک ، شد هدف تیرِ آبدار
خورشید سوخت زین غم و گویی مذاب بود
تیر از کمان پرید و به حلقِ علی نشست
و آن صیدِ غرقِ خون شده در پیچ و تاب بود
در منطق یزید و سپاهِ پلیدِ او
شش ماهه را، سه شعبة سمّی، جواب بود
لبخند زد به روی پدر ، شد فدای دوست
خاموش شد ز گریه، تو گویی به خواب بود
جاری شد از گلوی علی، خونِ خونِ حق
در غنچة خزان زده ، قدری گلاب بود
پاشید چند قطره از آن بر رخِ حسین
روی عزیز فاطمه از خون خضاب بود
بابش حسین ، خونِ وِرا بر فلک فشاند
هر قطره اش به سرخیِ یاقوت ناب بود
گر قطره ای بخاک از آن خون چکیده بود
ارکانِ نُه فلک ، همه از بُن ، خراب بود
آن تیر سوخت جان حسین و دل رباب
بر خرمنِ وجود ، چو برقِ شهاب بود
یارب ! مباد مرد ، خجل گردد از عیال
دارم گمان ، امام ، خجل از رباب بود
وقتی رباب بوسه ز حلقومِ او گرفت
در عرش و فرش، شورشِ یوم الحساب بود
بابا نماز خوانْد و سپردش به مهدِ گور
آن خاکِ تیره، بر رخِ اصغر، نقاب بود
خاکم به سر، شراره به دل، عقده در گلوست
کاین تلخْ قصّه، ثبت به چندین کتاب بود
برخی نوشتهاند: مزارش شکافتند [1]
شاهد بر این قضیّه، دو چشم رباب بود
نَبْوَد عجب اگر که بگویم: به راه شام
بر نی سرش به جلوه، چنان آفتاب بود
می خواست مادرش که در آغوش گیردش
افسوس! دستِ خستة او در طناب بود
زینب به گریه گفت: امان از دل رباب
هر چشم، چشمه سار و دلِ او کباب بود
گاهی به یاد اصغرِ شیرین لبش، به شور
کنج خرابه، ذکر شبش، ذکر خواب بود
هر کس گریست بهرِ علی، او دعاش کرد
دانم، دعای خسته دلان، مستجاب بود
باب الحوائج است علی اصغرِ حسین
یادش به شهرِ فیض، مرا فتحِ باب بود
شکر خدا که «ایزدی» از صدق و اعتقاد
مدحتسرای عترتِ ختمی مآب بود
[1] ریاض القدس محمد قزوینی ج ۲ ص ۱۰۳ *شیخ سبزواری جامع النورین مجلس ۲۸
🤲التماس دعای فرج
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
حاج امیر ایزدی همدانی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
🌴حضرت اصغر به امان آمده🌴
معنی غربت به عیان آمده
صحبت غیرت به میان آمده
نوبت طفل کاروان آمده
اصغر پاک قهرمان آمده
«اصغر من کِی به زبان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده»
ثروت دنیاست برای حسین
جسم به قربان صفای حسین
عالم هستی به فدای حسین
زنده شود جان به نوای حسین
اصغر و خون آسمان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
غزهء مظلوم شده نینوا
کودک معصوم شود جان فدا
حرمله بر اوج رسانده جفا
لعنت حق باد بر آن اشقیا
گرگ زبون، زوزه کشان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
باب حوایج، تو دعایی نما
خیر دو دنیا تو عطا کن به ما
حاجت ما را تو بفرما روا
محو کن از امت ما هر بلا
روضهء طفل پهلوان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
ما به تو شش ماهه توسل کنیم
بعد به رب تو توکل کنیم
چشم امیدی به تفضل کنیم
با کمکت رو به تحول کنیم
حضرت اصغر به امان آمده
نصرت صاحب الزمان آمده
🌴🌴🌴
سروده سجاد محمدیاری
@Maddahankhomein
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
رباب بود و غمی که سرش خراب شده
صدای گریه ی اصغر غم رباب شده
خراب کودک او عالم است و یک لحظه
رباب خیر ندید از همین خراب شده
زن است و دلخوشیش نغمه نغمه لالایی
رباب نغمه ی لالاییش عذاب شده
حسین کودک خود را گرفت از مادر
شتافت سمت فراتی که خود سراب شده
برای قطره ی آبی به دشمنش رو زد
گرفت آب ؟ نه اما حسین آب شده
حسین ماند و غمی نونهال در آغوش
چه غنچه ای است درآغوش گل گلاب شده
کدام صفحه تاریخ را رقم زد تیر
کدام پرسش تاریخ را جواب شده
حسین یاد غم داغ پشت در افتاد
دویاره کشتن شش ماهه فتح باب شده
#محسن_ناصحی
@Maddahankhomein
#غزل #شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_ع
نذر حضرت رباب سلام الله
کاش می آمدی به این خانه
تا دوباره به تو سلام کنم
پیش پاهای تو بلند شوم
و به تو عرض احترام کنم
خانه را دوست داشتی با من
یاد روزی که با نخ و سوزن
مینشستم به صد امید و خیال
کار قنداقه را تمام کنم
به فدای تو خانواده ی من
نذر راهت امام زاده ی من
من چه دارم مگر به جز این ها
که به قربان تو امام کنم
قامتم زیر غصه ات خم شد
داغ تو در دلم مگر کم شد
زیر دستان تازیانه ببخش
که نشد پای نی قیام کنم
ای دل زار من هواخواهت
آفتابی که شد سر ماهت
قول دادم که تا نفس دارم
سایه را بر خودم حرام کنم
#سعيده_کرمانی
@Maddahankhomein
#مرثیه #مثنوی
#شب_هفتم_محرم
از تشنگی هرگز نبودی زار و بی تاب
رفتی به میدان نه به قصد خواهش آب
رفتی چراغ کوچکی باشی در این راه
رفتی که دستی را بگیری از دل چاه
رفتی که آزادی ببخشی محبسی را
از جهل شاید بازگردانی کسی را
حیدر شدی بر منبری از دست بابا
با چشمهایت خطبه خواندی ، آه، اما
غیر از سپیدی گلویت را ندیدند
آن خطبههای روشنت را سر بریدند
از هم جدا شد جملهها پای گلویت
خون دجله میشد در بلندای گلویت
کینه دل تیر سه پر را سخت می کرد
خوابیدنت کار پدر را سخت میکرد
یک دست او گهواره جنبان سرت بود
دست دکر گهواره بهر پیکرت بود
در چشمهایش تیره میشد روز روشن
نه جان ماندن داشت و نه روی رفتن
شمشیر کارش قبر کندن شد ولی حیف
مادر کنارت گفت با آه ، از علی حیف
لطفی ندارد بی تو دیگر منزل من
چشمان خود را باز کن نور دل من
با تو سخن بسیار دارم تا بگویم
قنداقهی خونیت را باید بشویم
خشک است مادر جان چرا دور دهانت
از حنجرت بیرون چرا زد استخوانت
برگرد و باری از غمم بردار مادر
تلقین و تدفین من است انگار مادر
زود است حالاها برایت سوگواری
در خاک خوابیدی چرا ؟ گهواره داری
#سعیده_کرمانی
🕊@Maddahankhomein
#غزل #مرثیه
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر_ع
میخواستم که خیمه به سامان شود نشد
غم لحظه ای اگر شده پنهان شود نشد
گفتم در این دقایق آخر اگر شده
روی پر اضطراب توخندان شود نشد
روی لب علی که خودش چشمهی بقاست
یک جرعه آب هم شده مهمان شود نشد
با دیدنش به رحم بیاید دلی مگر
از سنگها جدا دل انسان شود نشد
هرکس که در میان جماعت مردد است
شوقش به بازگشت دو چندان شود نشد
جز تیر حرمله که سر از پا نمیشناخت
یک تن دگر بگو که پریشان شود ...نشد
شرمنده ام رباب که آغوش زخمیام
میخواستم براش نگهبان شود نشد
تا پشت خیمهها برسم خواستم کمی
دستم عمود این سر بی جان شود نشد
از اشک خود مضایقه کردی که ذره ای
دفن علی برای من آسان شود؟
نشد
#سعیده_کرمانی
🕊️@Maddahankhomein
🥀حضرت علی اصغر(ع)
جانان علی اصغر
مثل رباب امشب بگو ای جان علی اصغر
در مذهب اسلام
هم دین و هم آیین و هم ایمان علی اصغر
شش ماهه بود اما
شد دستگیر عالم امکان علی اصغر
با گوشه چشمش نیز
درد دو عالم را کند درمان علی اصغر
بعد از ابوفاضل
بین حرم تنها مَهِ تابان علی اصغر
مادر به او می گفت
ای کاش می آمد کمی باران علی اصغر
سربازِ بابا شد
گفتند لشکر آمده میدان علی اصغر
آری رجز خوانده
با خنده ی خود می دهد جولان علی اصغر
حق را مشخص کرد
اینگونه داده جنگ را پایان علی اصغر
دلتنگِ مادر،رفت
از روی نیزه تا روی دامان علی اصغر
#محمدمعین_پوریلان
@Maddahankhomein
#حضرت_رباب سلام الله علیها
تقدیم به محضر حضرت رباب سلام الله علیها
رباب بودی با گریه رَبِّ آب شدی
در این یکی دوسه ماهه چقدْر آب شدی
بجای جعده شدی هدیه بر بنی الزهرا
دعای فاطمه بودی که مستجات شدی
بنا نبود که جلوه کنی در این عالم
کنار نور عقیله تو در حجاب شدی
زبسکه خاک سرت ریختی زداغ حسین
ترک ترک شده همرنگِ با تراب شدی
عروس فاطمه بودی که رفتی از یثرب
همین مدینه !!!کنیز حرم خطاب شدی
زگریه زیر دو چشمت شیار افتاده
بیاد لب لبِ ششماهه ات کباب شدی
چنان حسین عوض گشته شکل صورت تو
زبسکه سوخته در زیر آفتاب شدی
دمی که حنجرِ پاشیده را بغل کردی
توهم زخون گلوی علی خضاب شدی
به دست ِ خالی و لالایی تو خندیدند
به روی ناقه تو یک لحظه غرق ِ خواب شدی
زنی مقابل تو شیر داد؛ طفلش را
چقدر یادعلی اصغرت عذاب شدی
میان طشت، خجالت کشید از تو حسین
دمی که وارد آن مجلس شراب شدی
همینکه آن دهن چوب خورده بوسیدی
به پیش مادر ِ سادات، بی حساب شدی
اشاره کرد یکی بر سکینه دختر تو
برای حفظ امانت در اضطراب شدی
عروسِ حضرت زهرا زمانه با تو چه کرد
به شهر شام زنِ خارجی خطاب شدی
#قاسم_نعمتی
@Maddahankhomein