eitaa logo
مهــر و تواصی
99 دنبال‌کننده
535 عکس
162 ویدیو
6 فایل
این جا در کنار هم هستیم، برای انتشار مهر و تواصی! 🍃تواصی به حق و تواصی به صـبر... 🍃 مهرورزی و تعالی هم... 🇮🇷 : @Mehr_Tavasi ارتباط با ما: 🇮🇷 : @BigharareZohour ♨️کانال متحــد: 🌐🪻: @Quds_Graphic
مشاهده در ایتا
دانلود
"یاداآورانه" بعضی چیزها هرگز فراموش نمیشه‌... یعنی نباید هم فراموش بشه😢😢😢 بعضی چیزها مثل‌‌‌‌.....تنهایی آرتین😔 @Mehr_Tavasi
🦋داستانک ""ستاره باران غدیر"" شترها؛ حضرت علی (علیه السّلام) را دیدم که کنار پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ایستاده بود و پیامبر دستش را گرفته بود. چهره‌اش شاد و گل انداخته بود. با هم به سمت کوه جهاز ما رفتند. دل توی دلم نبود. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از جهاز ما بالا رفت و دست علی (علیه السّلام) همچنان توی دستانش بود. پیامبر خطبه می‌خواند و ما شترها همه ذوق کرده بودیم که سهم کوچکی در آن اتّفاق بزرگ داریم. 🌸🌟🌸🌟🌸🌟 @Mehr_Tavasi 🌸🌟🌸🌟🌸🌟
ما عزادار دل خون جوادیم همه با دل خون شده مجنون جوادیم همه عرش را غربت او یکسره غمناک کند رخت مشکی به تن پهنه افلاک کند شعر: عبدالحسین میرزایی اثر: استاد رضا بدرالسماء 🔘@pardisesoreh 🔶@Meher_Tavasi
جواد الشهید 🖤 تازه ترین اثر استاد حسن روح الامین با موضوع شهادت حضرت امام جواد علیه السلام  💠فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اصفهان @chashmentezar_ir @Mehr_Tavasi
● یادآوران بعضی چیزها هیچوقت فراموش نمی شود... یعنی نبااااید هم فراموش شود.... بعضی چیزها مثل......شهید حمید رضا الداغی.....😔😔😔 @Mehr_Tavasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا مرا از زندگی به آنچه نصیبم فرمودی خشنود بدار.🌸🌸 @Mehr_Tavasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋داستانک "ستاره باران غدیر" بلند بگو یا علی نامم ربیعه است. من یکی از دادزن‌ها بودم. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) به ما سپرده بود، هرچه قرار است در خطبه بگوید، ما هم تکرار کنیم. بدون این‌که کلمه‌ای کم و زیاد کنیم. من و بقیه دادزن‌ها بلندی درست کردیم، که بین جمعیّت بالاتر باشیم و صدایمان رساتر شود. ما از تیزگوش‌ترین‌ها و بلند صداترین‌ها بودیم. جا به جا، توی بیابان بین مردم ایستادیم. پیامبر خطبه‌ی بلندی خواند. من هم، تا جان داشتم، صدایم را ریختم توی حنجره و داد زدم. جمله به جمله اش، فریاد زدم. خطبه‌ی پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با همیشه فرق داشت. اصلاً حال خود پیامبر هم عجیب بود. با شعف و شادی حرف می‌زند و دست علی (علیه السّلام) را محکم چسبیده بود. یک جایی از خطبه هم گفت: «هر کس من مولای او هستم، از این به بعد این مرد؛ همین علی که دستش را بالا گرفته‌ام مولا و امیر اوست.» ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
🍀امروز میدان امام حال و هوای آخرین روزهای بهاری؛ کمبود امکانات😄 و صرف فعل خواااستن ✌️ و میزبان نوجوانان عزیزمان😇 و تشکیل ِ زنجیره های محکم ِ «مـهر و تواصـی» گفتگو؛ برگزاری چالش؛ به طعم جهاد تبیین🌤 ✍گاهی منتطرِ امکانات ماندن، دور شدن از هدف و از دست دادن فرصت هاست... 📌مورخ ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۲ که رفت تا خاطره ی دیگر ثبت شود؛ 🌱از قصه ی انتظااار... ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋داستانک "ستاره باران غدیر" ترافیک فرشته ها فرشته‌ها نوبتی اجازه می‌گرفتند، تا از آسمان به سمت زمین بروند. چنان پر از شادی و شوق بودند که نگو. اهل آسمان همگی خوشحال و راضی بودند، دل توی دلم نبود که من هم برسم زمین. نمی‌شد آن بالا ماند و به دست‌بوسی نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نرفت. نمی‌شد علی (علیه السّلام) را در آغوش نگرفت. مردم همه داشتند با حضرت بیعت می‌کردند و فرشته‌ها هم برای رفتن به زمین و ملاقات با نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و امیرالمومنین علی (علیه السّلام) لحظه‌شماری می‌کردند. آسمان روشن و رؤیایی شده بود. ترافیک فرشته‌ها بود. از آن بالا، اطراف برکه مثل طلا برق می‌زد. صدای شادی زن‌ها و پایکوبی مردها می‌آمد. مردم دور تا دور خیمه حضرت علی (علیه السّلام) حلقه زده بودند و این حلقه چندلایه شده بود و با سلام و صلوات و ذکر خدا، جانشینی او را تبریک می‌گفتند. دل توی دلم نبود، تا دستم به دست مولا برسد. وقتی رسیدم ، شانه‌ی نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را بوسیدم . پیامبر از همه خوشحال‌تر بود و دائم به همه می‌گفت:« به من تبریک بگویید! به من تبریک بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است. بعد در ازدحام جمعیّتی که به سمت خیمه‌ی حضرت علی (علیه السّلام) می‌رفتند، خودم را جا کردم، تا مولا و امامم را یک بار دیگر ببینم... ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
یاد آورانه... بعضی چیزها هیچگاه فراموش نمی شوند.... یعنی نباید هم فراموش شوند... بعضی چیزها مثل حادثه ی شاهچراغ😢 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
شهیدانه🌹 افرادی که در فهم خیلی ها نمی گنجند... اینان پیروان مولا هستند... سالروز شهادت شهید مصطفی چمران. @Mehr_Tavasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖غم‌ها را نمی‌توان کم کرد... 👈 باید خودت را زیاد کنی... 📚 تطهیر_با_جاری_قرآن جلد دوم| ص ۸۱ ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 🇮🇷@einsad 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
داستانک🦋 "ستاره باران غدیر" من هم بودم مادرم داشت با بانویمان حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام اللّه علیها) صحبت می‌کرد و به ایشان تبریک می‌گفت. من این طرف، نشسته بودم کنار برکه و گل‌های ریز صورتی و زرد و سفید برکه را می‌چیدم و لای موهایم رد می‌کردم. خم شدم تا خودم را در آب ببینم. لحظاتی بعد دیدم، مادرم شاد و خندان کنارم ایستاده است. برگشتم نگاهش کردم. خندید. دستی به سرم کشید و گفت: «چه زیبا شدی!» بعد دست کرد لای علف‌ها و یک گل بزرگ سفید پیدا کرد. آن را چید و به بالای سرم محکم کرد. چند تا از همسایگان و اقواممان هم دورم بودند و داشتند تماشایم می کردند. از خجالت آن‌ها، سرم را پایین گرفته بودم و ‌ریز ریز می‌خندیدم. یکی از آن‌ها دست انداخت زیر چانه‌ام و صورتم را بالا گرفت. با شعف و شادی گفت: «سمیه! سرت را بالا بگیر. امروز تو در یک اتّفاق بزرگ سهیم بودی. روزی که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) مولای هر مرد و زنی شد. مادرم سری تکان داد و گفت: «سمیه! شنیدی که پیامبر چه گفت؟ گفت: رسالت همه‌ی ما این است که این خبر را به گوش بقیه و نسل‌های بعدی برسانیم. یادت باشد تا هر وقت که خدا به تو عمر داد، این خبر بزرگ را برای بقیه هم تعریف کنی و بگویی که چه دیدی و چه شنیدی. به دوستانت بگو که نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جانشین خودش را معیّن کرد، تا بعداً شک و شبهه‌ای نماند. @Mehr_Tavasi
یادآورانه؛ بعضی چیزها هیچوقت فراموش نمی شود... یعنی نباید هم فراموش کنیم.... بعضی چیزها مثل..... @Mehr_Tavasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷ایران بیشه ی شیر مردان مرد🔷 @Mehr_Tavasi