خاطراتی از دفاع مقدس
🌷 هوالشافی
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🌷وصیت نامه شهید ناصر کاظمی
🌷«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
✍در مکتب اسلام هر مسلمان موظف است وصیت نامهای از خود بر جای گذارد البته تا اینجا که یادم است تاکنون چندین وصیت نامه نوشتم که متأسفانه به علت اینکه سعادت شهادت نداشتم، آنها قدیمی شده است این وصیت نامه جدیدم است.
🌷البته اینجانب معتقدم هر که هر کاری کرد و هر نوشتهای که جمع آوری کرده باشد، با خود به آن دنیا خواهد برد و آن پروردگار یکتا است که باید قضاوت کند.
🌷شاید بیش از دو سال است که آمادگی شهادت را، به نظر خودم دارا میباشم ولی نظر خودم اصلاً شرط نیست نظر خداوند تبارک و تعالی شرط است.
🌷وصایایم را به ترتیب ذیل ذکر مینمایم؛ امید است که تمام دوستان مؤمن و معتقد، در آخرت شفاعت ما را بنمایند:
🌷1- تنها مکتب رهایی بخش مستضعفین از دست مستکبرین، مکتب انقلابی اسلام میباشد.
🌷2- برای اینکه در این دنیای زودگذر گرفتار انحراف نفس نشوید، همیشه به یاد خدا باشید.
🌷3- جهت ادامه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) همیشه سراپا گوش به فرمان امام و یاران صدیق و مؤمن امام که عملاً در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بودهاند، باشید.
🌷4- ماهی یک بار به قبرستان شهدا بروید و درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدر اسلام را فرا گیرید.
🌷5- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا حد امکان از نظر عقیدتی، سیاسی و نظامی تقویت نمایید و به خصوص سپاه را در یک سازماندهی واحد و طی یک ضوابط واحد در سراسر مملکت بسط و گسترش دهید.
6- از اینکه کاری اشتباه انجام دادهاید از گفتن آن ابا نداشته باشید .
🌷7- سیاستمداران همیشه باید از افرادی مخلص و صادق و باتقوا باشند تا بتوانند سیاست مکتب اسلام را پیاده نمایند.
🌷8- سعی را بر جذب نیروهای جوان بگذارید نه دفع آنان.
🌷9- سعی کنید تحمل عقیده مخالف را داشته باشید مانند شهید مظلوم آیت الله دکتر سید محمد حسین بهشتی.
🌷10- از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای انقلاب اسلامی بپرهیزید.
🌷11- سعی شود که قانون اسلام در مورد همه بطور یکسان اجرا شود و فرقی بین یک فرد عادی و سپاهی و روحانی و دولتمرد نباشد و امید است که مسئله زمین به نفع مستضعفین در حکومت اسلامی حل شود و دنیا ما را در این مورد الگو قرار دهد.
🌷12- اگر کسی مسئول شد موظف است که بر کار زیردستان خود تا حد امکان و توان نظارت نماید وگرنه باید از آن مسئولیت کنار رود.
🌷13- سعی شود که در سه وزارتخانه، آموزش و پرورش، وزارت کشور و وزارت امور خارجه بهترین و مکتبیترین افراد وارد شوند و اگر چنانچه در این سه وزارتخانه مسامحه شود مسئولین در پیشگاه خدا و امت، مسئول خواهند بود.
🌷14- زندان جمهوری اسلامی باید دانشگاه باشد و سعی شود اصلاً ساختمانهایی که جدیداً جهت احداث زندان ساخته میشود با معیار کاملاً اسلامی باشد و بهترین و مکتبیترین افراد بازجو و زندانبان باشند.
🌷15- برای موفقیت در کردستان باید صفوف ضد انقلاب از مردم جدا شود با ضدانقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد با مهربانی هر چه تمامتر رفتار شود.
🌷16- از تهمت زدن بدون علم و آگاهی به دیگران شدیداً پرهیز کنیم.
🌷17- اگر چنانچه جنازهام پیدا شد در بهشت زهرا (س) خاک نمایید.
🌷۱۸- تمام اموالم را به بی بضاعتهای واقعی طی تشخیص همسرم و خواهرم و برادرم تقسیم شود.
✋✍در پایان این نکاتی را که تذکر دادم هر کسی در رابطه با مسئولیتش جهت رضای خدا اگر درست است، اجرا نماید وگرنه اجرا ننماید.
🌷در آخر خودم به این نتیجه رسیدهام که تمام اعضاء خانوادهام کاملاً آماده شهادتند، به خصوص همسرم و خواهرم و مادرم و برادرانم و پدرم.امید است که همگی مرا حلال بنمایند.
🌷ناصر کاظمی ۱۳۶۱/۳/۹
🌷فاعتبروا یا اولی الابصار
🌷شهدا را یاد نماییمحتی با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالحکیم🌺🍃🌺
🌺#روایت_صبحگاهی
🌺#ادعای_دروغ_روضه_خوان
✨آیت الله مجتهدی تهرانی میفرمود :
🍃روضه خوان های قدیم اول شروع روضه شان می گفتند:
یا لَیتَناٰ کُنّا مَعَک فَاَفُوزُ فَوْزاً عَظیٖما
👈یعنی ای کاش ما هم در #رکاب توای حسین بودیم وبه آن رستگاری بزرگ می رسیدیم.
🍂یک نفر روضه خوان مقید بود حتما این جمله را هر بار بگوید
👈یک شب برای این که به این شخص بفهمانند که تو اهل این ادعا نیستی ، در عالم خواب دید که روز عاشوراست
👈 لشکر ابن سعد این طرف و لشکر امام حسین علیه السلام آن طرف صف آرایی می کردند.
👈او در خواب مراقب بود که مبادا امام حسین علیه السلام او را ببیند وبگوید بیا مرا یاری کن.
👈🌷اتفاقا امام حسین علیه السلام او را دید و گفت:
👈آشیخ حسین ، بیا این اسب و زره و #شمشیر را بگیر و مرا یاری کن!
🍂او هم به ناچار اسب آقا را گرفت ، سوار شد ، زره را پوشید و شمشیر را برداشت ، اما با این حال مراقب بود که به محض اینکه آقا به خیمه گاه می روند فرار کند ، که همینطور هم شد.
🍂به محض اینکه امام حسین علیه السلام وارد خیمه شدند ، اسب امام علیه السلام را برداشت و فرار کرد.
👈🍂وقتی از خواب بلند شد فهمید که یک عمر #دروغ می گفته که:
یا لَیتَناٰ کُنّا مَعَک فَاَفُوزُ فَوْزاً عظیما
🍂و امشب به او فهماندند که تو مرد این حرف نبودی!
🌴🌷مگر کسی می تواند حبیب بن مظاهر یا زهیر بشود؟
🌷در شب عاشورا امام حسین علیه السلام فرمودند:
🌷 من بیعت خود را از شما برداشتم ، هر کدامتان دست یکی از افراد خانوادهٔ مرا بگیرید و از اینجا بروید
🌷#اباعبدالله سرشان را پایین انداخته بودند که اصحاب خجالت نکشند.
👈🌷اما زهیر در همان حال به امام حسین علیه السلام عرض کرد:
🌷آقا ، ما اگر هزار مرتبه در راه شما شهید شویم ، دست از یاریتان بر نخواهیم برداشت.
🌷محرم پایان نیافته است.✋💖
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
هوالشاهد 🌷
🌷✨سردار شهید محمد #بروجردی درباره ناصر #کاظمی میگوید:
🌸 دو سال و اندی با هم کار میکردیم. نخستین بار که آمد غرب، قرار شد برود فرماندار پاوه شود.
🌸گفت چون ضد انقلابها آنجا هستند، باید ظاهرم را تغییر دهم. برای همین ریش بزی گذاشت و با همان ریش بزی! حرکت کرد.
🌸در آنجا طوری رفتار کرده بود که حتی برخی از روحانیون هم فکر میکردند ایشان از افراد «دمکرات» است.
🌸یک بار رفته بود نوسود و مذاکراتی هم با گروهکها کرده بود.
🌸مخفیکاری او خیلی خوب بود. در آنجا او خودش را رو نکرده بود. به حساب، از آن بچههای جاافتاده تهران بود که به سادگی خودش را رو نمیکرد.
🌸 علمای آنجا نیز متوجه نبودند. میآمدند اعتراض میکردند که این شاید از نفوذیها باشد. فکر میکردند دمکراتی است و خلاصه ممکن است یواشیواش با ضدانقلاب همکاری کند.
🌸فاعتبرو یا اولی الابصار🌸
هوالمحبوب🌸
💗خانواده شهید کاظمی درباره علایق این شهید بزرگوار میگویند:
🌸ناصر علاقه بسیاری به #فوتبال داشت و جزو فوتبالیستهای خوب تهران بود و در تیم #ایرانا به مربیگری مرحوم پرویز دهداری عضویت داشت.
🌸پس از اینکه #ناصر در رشته تربیت بدنی وارد دانشگاه شد، در سال ۱۳۵۶ورزشکاران آمریکایی به ایران آمده بودند تا در مسابقات کشتی شرکت کنند.
🌸 وی به همراه شمار دیگری از دانشجویان تصمیم گرفت در سالن مسابقات به دلیل اعتراض به حمایتهای آمریکا از رژیم منحوس شاهنشاهی، پرچم آن کشور را به #آتش بکشند و پس از چندی فراری بودن توسط رژیم #دستگیر و در زندان #قصر زندانی شد.
❤️والعاقبه للمتقین
هوالعزیز🌷
🌸در آغوش کشیدن شهید #کاظمی توسط 🌷شهید #رجایی
🌸برادر شهید #کاظمی درباره زندگی برادر 🌷شهیدش میگوید:
🌷شهید رجایی در زمانی که نخست وزیر بودند، به منظور بررسی مسائل منطقه بدون اطلاع قبلی به #اورامانات آمدند و سراغ #فرماندار را میگیرند به او میگویند، وی در #عملیات در کوهستان است و بایستی با بی سیم با وی تماس بگیرند تا بیایند.
🌷شهید رجایی منتظر میماند تا وی از منطقه عملیاتی با لباس #کُردی و لبهای #خشک شده که دو روز تمام در کوهها بود میآیند.
🌷 شهید رجایی وی را در #آغوش گرفته و میگویند، #افتخار ما این است که #مسئولین ما در #صف-مقدم همیشه حضور دارند.
🌸فاعتبروا یا اولی الابصار
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت یاد باد
باز امروز یاد لشگر ویژه شهدا کرده ایم
باز امروز یاد یاران شهید و شهدا کرده ایم
یاد مردان بو تراب ز نسل پیر جماران کرده ایم
یادمردان گمنام گردان وتیپ ذوالفقار کرده ایم
یاد مردانی که بی صدا،بی سر و مثله شده اند
یاد مردانی که در نهایت ، اربا اربا شده اند.
یاد مردانی که در رزم های جانانه جا مانده اند
یاد لاله هایی که در رنج نشکفته پر پر شده اند
یاد شقایق هایی که زود به زود پر پر شده اند
یاد گل ختمی و عزیزانی که خونین شده اند
یاد غواصان و فرماندهان عرصه جهاد و جان
یاد عباس،صوفی، شکری، بیلرام،ذهب،ملکیان،
یاد نوری و محراب یاد باد سید علی و عطاران
یادجلیلیان، بهاری،دشتی،ناصروقاسم و مستان
یاد کاظمی،گنجی،محمد،علی و محمود آن سینه سرخان صمیمی
یادعرصه ی جهاد و خدمت عبدی و منصورزنده یادان سرافراز وطن
یاد گردانهای بر خط شهادت ، رسول، علی ، حسن ،حسین ،سجاد آن باقر یادآور سرو قامتان
یاد گمنامان یگان صد شور دگر بپا میکند.
یاد آنان بی دغدغه هزاران نجوا بپا میکند
یاد محمد،رضا، زراعتکار، ز فضل،خانی بپا میکند
یادآن دشت و کوه وصحرا وجزایرهم، مجنون شدیم
یاد آن نقاطی که غرق خونِ میدان، هم شدیم
یاد آن نقاطی که پرپرِ زمانه هم شدیم
یاد آن نقاطی که حتی کبوتر حرم هم شدیم
یاد باد سقز ،سردشت،بوکان، تکاب ،صایین دژ،مهاباد پیرانشهر،حاج عمران، جلدیان وپسوه ،نقده هم یاد باد
یاد، بازرگان،منگور، هنگ و میر و کچل آباد.
یاد دره ای هم نام افشین...
یاد قله و زندانی بی نشان برفرازجنگل الواتان
یاد یارانِی که زخمِ تیر و خنجر خورده اند
یادیارانی که بارها مرگ را زچشم خوددیده اند
یادیارانی که باشمشیر؛ درخون خود غلطیده اند
یادیارانی که بارها وبارها مرگ رابه چشم دیده اند
🌷کجایید مردان خدایی بلا جویان دشت کربلایی...
🌸والعاقبه للمتقین
دعابفرمایید ✍ نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷۰
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌸خاطرات بیادماندنی✨این قسمت:
🙂#تعطیلی_و_پایان_ماموریت_نداریم
👌🌷خاطره ای از شهید همت ، قابل توجه نیروهای فرهنگی و انقلابی
👈مأموریتم که تموم شد، رفتم با حاج همت دربارهی برگشتم صحبت کردم. شهید همت بهم گفت: میخوام یه خاطره برات بگم؟
🍃وقتی توی پاوه مأموریتم تموم شد، به 🌷شهید ناصر کاظمی گفتم: مأموریتم تموم شده و می خوام برم.
🌷ناصر پرسید: بریده ای؟ از سوالش تعجب کردم و گفتم: منظورت رو نمی فهمم، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده...
🌷ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت مأموریت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا تسویه حساب کن و برو، اگر هم نبریدی بمان و کار کن، اینجا کار زیاده و پایان ماموریت و تعطیلی هم نداریم...
😊منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم...
📚سالنامه یاران ناب ۱۳۹۳
🌸والعاقبه للمتقین🌸
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍀خاطرات بیادماندنی ✨این قسمت
🌷#شهادت-ناصر-کاظمی
✨ وقتی به #روستای «بادین آباد منگوره رسیدیم، همان شب اول موفق به پاكسازی روستانشدیم و بخشی از آن، از طرف عراق، در تصرف #ضدانقلاب باقی ماند. به همین دلیل خطی دفاعی جلوی روستا، پشت به جاده درست کردیم و همان جا سنگر زدیم.
✨آن روز توپخانه پشتیبانی خوبی نداشت و آن طور که باید از ما حمایت نکرد. «#ناصر-کاظمی» فرمانده تیپ، ابتدا از «#کاوه» خواست برای رسیدگی به این موضوع به «پیرانشهر» برود و می خواست با این کار او را عقب بفرستد.
✨ «#کاوه» قبول نکرد. «#کاظمی» گفت: «پس تو یه سری بزن به خطهایی که تثبیت شدن، ببین بچه ها مستقر هستن یا نه. من برم پیرانشهر، زود برمی گردم.» او خداحافظی کرد و به همراه «#عباس-ولی-نژاد» و «#سبقت-الله- مقدم» با يك جیپ که بی سیم نداشت و شیشه اش هم خوابیده بود، به طرف «پیرانشهر» رفت.
✨من صبح با يك «استیشن» آمده بودم اما آن را به «بادین آباد منگور» نیاورده و در پادگان روستای «#قلموت-آباد» پارکش کردم. «#کاوه» صدایم زد .
و سراغ استیشن را گرفت. بهش گفتم کجاست.گفت: «دیشب اون جارو با آرپی جی زدن ، برو ماشینوبردار ببر پادگان پیرانشهر، صبح با #کاظمی برگرد بیا.»
✨با ماشین های گذری به «پادگان قلموت آباد» ارتش رفتم. استیشن را برداشتم و آمدم پادگان «پیرانشهر». ماشین را جلوی ساختمان فرماندهی گذاشتم و رفتم داخل.
✨لحظاتی بعد «#ولی-نژاد» وارد شد. حال #دگرگونی داشت. بدون مقدمه گفت: «#دیدی-کاظمی-هم #شهید-شد!»
✨گفتم: «چی؟» گفت: «#کاظمی-شهید شد. مغزم قفل کرده و چیزی جز این نتوانستم بپرسم: «شما که جلوتر از من راه افتادین. کجا #شهید شد؟» جواب داد: «یه کم که از شما دور شدیم، سر#سه-راهی-نمینچه، نرسیده به جاده اصلی پیرانشهر - سردشت از لابه لای درخت های سپیدار، یه #خشاب رومون خالی شد، یه تیر #مستقیم خورد توسر#کاظمی، یه تیر هم خورد به #مقدم.» گفتم: «الان کجان؟» گفت: «بیمارستان پیرانشهر.»
✨سریع به اتفاق او به طرف بیمارستان حرکت کردیم. رفتم بالای سر #کاظمی، هنوز #زنده بود و #نفس داشت. داد زدم: «این که هنوز زنده ست. پس چرا کاری نمیکنین؟» یکی از عوامل بیمارستان گفت: «این جا کاری نمیشه کرد.» تماس گرفتیم هلیکوپتر بیاد. آن شب #هلیکوپتر-نیامد و#ناصر-کاظمی» #فرمانده-تیپ-ویژه-شهدا» به همراه «#سبقت-الله-مقدم » مسئول واحد #مخابرات #تیپ به #شهادت رسیدند.
✨شبانه آمدیم پادگان، ولی به «#کاوه» حرفی نزدیم. فردا صبح، من و #مهدی- اصغرزاده» مأمور شدیم تا خبر #شهادت «#کاظمی» را به #کاوه بدهیم. کار بسیار سختی بود. «#کاوه» و «#کاظمی، مانند دو روح در يك بدن بودند. علاقه ی به #خصوصی به هم داشتند و همین، کار ما را سخت تر می کرد.
✨به «اصغرزاده» گفتم: «هرچی فکر میکنم، توی خودم نمی بینم بتونم از پس این کار بر بیام ،کار، کار خودتان، من نمی تونم،!! اصغر زاده هم قبول کرد به روستای بادین آباد منگوره که رسیدیم، «#کاوه» تا چشمش به ما افتاد، پرسید: کو #کاظمی؟» #اصغرزاده» دست گذاشت روی شانه «#کاوه» و
همین طور که راه می رفتند، با او حرف زد. من هم پشت سرشان بودم. وقتی #بالا-و-پایین #شدن-شانه-های #کاوه» را دیدم، فهمیدم #خبر شهادت #کاظمی را گفته است.
🌷کم کم صدای گریه اش #بلند شد. «#کاوه»ای که حداقل من یکی تا آن روز #گریه-اش را ندیده بودم، حالا داشت مثل #بچه-ها با #صدای #بلند-گریه- می کرد. اصغرزاده» او را به کنجی برد.
✨#کاوه، مدتی آنجا #نشست و #حسابی-گریه کرد. اصلا نمی توانست خودش را #کنترل کند. ما سعی می کردیم به او تسلی بدهیم. کمی که آرام شد، خودش را جمع و جور کرد و برای اینکه #خللی در عملیات و روحیه نیروها ایجاد نشود، بدون فوت وقت، نیروها را به طرف روستا حرکت داد.
✨ از قضا ضدانقلاب شب قبل کاملا از روستا عقب نشینی کرده بود و ما به راحتی آنجا را #تصرف کردیم .
🌷والعاقبه للمتقین🌷
🍀راوی همرزم شهیدان ناصر کاظمی، محمود کاوه ، سبقت الله مقدم ،عباس ولی نژاد و... برادر #جواد-نظام-پور