eitaa logo
از تبار رئیسعلی
542 دنبال‌کننده
427 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تعالى شهادت مرتبه‌اى نيست که همه لايق آن باشند. اين وصيّت نامه را هم از آن بابت مى‌نگارم که احتمال شهادت برايم بعيد است، ولى به هر حال آرزو بر جوانان عيب نيست، آنچه به وحشتم مى‌اندازد روز قيامت و شدت گناهان دنيا و اينکه هر چه کنيم اميد به رهایى از اتش دوزخ نيست تنها يک راه نجات است که مى‌توان اميدوار بود و آن شهادت، چرا که شهيد اولين قطره خونى که از او ريخته می‌شود تمام گناهانش پاک مى‌شود. البته اين را هم مى‌دانم که شهيد بايست مراحل مقدماتى در اين دنيا طى کند و هيچ کس بدون طى مراحل لازم به اين افتخار نائل نمى‌شود. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
سيد محمود خیلی به نماز اهميت می‌داد. در محله ما مسجد نبود، سيد محمود يك بلندگو و ضبط صوت داشت، هنگام اذان آنها را برمى‌داشت و بالاى پله‌ی آهنی كه در حياطمان بود مى‌رفت. اول نوار قرآن با صداى عبدالباسط و بعد هم اذان را پخش مى‌كرد تا همه صداى آن را بشنوند. 🔻راوی: پدر یا همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هميشه به پدرم مى‌گفت اگر كسی در حق شما بدى كرد، در حقش خوبى كنيد و نگوئيد حالا كه در حق من بدى كرده، من هم بايد در حقش بدى كنم. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شب حمله به طور اتفاقی، با مبارک جمالی برخورد ‏کردم. یکی دو ساعت کنار هم نشستیم و با هم گپ زدیم. او به من تذکری داد‏ و گفت: «پس از شهادتم، نبینم که هر روز از کنار گلزار شهدای چغادک رد بشی و با خودت بگی برم بر سر مزار شهید جمالی فاتحه بخونم، لازم نیست هر روز این کار رو بکنی»، در‏ همین حین گفت: «من بدشانسم، می‌ترسم از دوستانم که به خط مقدم می‌روند جا بمونم». پس از این حرف از من خداحافظی کرد و رفت... حدوداً ساعت ۸ ‏شب بود. ما در حال برگشتن از مأموریت بودیم. هنوز نمازمون رو نخوانده بودیم. در همین حین گروهی از رزمندگان را دیدم که آب و مقداری تدارکات دارند. به خود گفتم برم هم آبی بنوشم و هم وضویی بگیرم تا نمازم را بخونم. وقتی به سمت بچه‌ها رفتم، دو مرتبه در آن جا جمالی را دیدم. او به من گفت: «شما نمی‌تونید در این شلوغی وضو بگیرید، قمقمه من پر از آب است، با آب این قمقمه وضو بگیرید». من گفتم: «شما در حال آماده باش هستید و این درست نیست که من با آب ذخیره شما وضو بگیرم، شاید آب به شما نرسد». اما او به اصرار زیاد قمقمه را به من داد. ‏نماز مغربم را خواندم و آماده خواندن نماز عشاء شده بودم که فرمان حرکت رسید، آمد و از من حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت. جمالی در آن لحظات آخر بسیار خوشحال، شاد و مسرور بود و کمترین اثری از خستگی و یا ناراحتی در او دیده نمی‌شد. تصور می‌کنم که یکی دو ساعت پس از خداحافظی، به شهادت رسید. 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
سال ۵۳ سربازی رفته بودند. وقتى اعلام شد كه نياز به نيرو ضرورى است، با عشق و علاقه، در پنجم اسفند ۵۹ عازم تهران شد و از آن جا راهى اهواز گرديد. از دلاوری‌ها و شجاعت بى‌نظيرش در جبهه بسيار گفتند. يكى از دوستانش براى ما تعريف مى‌كرد كه سيد عسكر، نامه‌اى براى من نوشته و در آن اشاره كرده كه: «اكنون كه اين نامه را مى‌نويسم، دست‌هاى ۶۲ نفر از اسرای عراقى را از پشت بسته‌ايم…» 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
محمد علی یک لحظه خدا را فراموش نمی‌کرد روز ششم که در عملیات بودیم و جای بدی داشتیم کمبود آب و بدی منطقه طوری بود که امکانات در شرایط پیچیده جنگی به ما نمی‌رسید. هر یک از ما قمقمه آبی داشتیم اما از شدت کار و خستگی و گرما کمتر کسی آب داشت. اما محمد علی گفت: آب را نگه داشته‌ام برای وضو می‌خواهم یک لحظه بدون وضو نباشم اگر خداوند مرا جز شهدا قرار دهد باید با وضو از دنیا بروم. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽اولین یادواره شهدای دهستان کبگان حدوداً سال ۹۱ 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هميشه جوانان را تشويق به نماز خواندن و همچنين كتابخوانی مى‌كرد. فعاليت بسيار زيادى در كتابخانه روستا داشت به نحوى كه خودش كتاب مى‌خريد و به كتابخانه هديه مى‌داد و گاهى هم سرپرستى كتابخانه را به عهده داشت. و كتابهایی كه مطالعه مى‌كرد بيشتر دينى و يا به نحوى مربوط به ائمه اطهار مى‌شدند مثل: جاذبه و دافعه حضرت على، امامت و ولايت فقيه، سيد الشهدا، توحيد و نماز و جبهه و جهاد اكبر، احكام جبهه، جامعه و تاريخ، جهان بينى، حكومت و اقتصاد اسلامى 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از شرکت در مجالسی که احساس می‌کرد در آن احتمال اتلاف وقت و یا ارتکاب گناه بود خودداری می‌کرد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وقتى دخترش كوچك بوده است هنگامى كه وضو گرفته بود و آماده رفتن به مسجد بود مى‌آيد دخترش را بلند مى‌كند و می‌گويد و مى‌خواهم راه رفتن دخترم را ببينم چون ممكن است راه رفتن دخترم را نبينم چون شهيد مى‌شوم. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هرگاه فرصتی پيش می‌آمد و پای صحبت‌هايش می‌نشستيم، با اينكه سنى نداشت، مسائل خاص علمى، مذهبى را با جديت مطرح می‌كرد و از انحرافات دينى و بى‌بند و بارى‌ها و زورگويی‌هاى دولتمردان شديداً انتقاد می‌كرد. در دوران تحصيلی از دانش‌آموزان مستعد بود، با قرآن و كتب غيردرسی نيز انسى خاص داشت و از كتابخانه كوچكی كه در مسجد محل وجود داشت، استفاده‌های لازم را مى‌كرد. 🔻راوى: حسين سلامی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
موقع رفتن پدرش مريض بود به مادرش گفت: خجالت می‌كشم با اين حال پدرم از او كسب اجازه كنم و به جبهه بروم. پدرش كه فهميد به او گفت: من رضايت كامل دارم، جبهه و شهادت تو نيز براى من افتخاری است. خوشحال شد و روانه‌ی جبهه شد و اين درحالى بود كه كمتر از يك روز از مراسم عروسی آن‌ها می‌گذشت. ايشان در نامه‌هايش هميشه براى خانواده مى‌نوشت: در فكر من نباشيد و فقط برای امام و رزمندگان دعا كنيد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خانه و خانواده خود را با يك بچه كوچك رها كرده و براى دفاع از ارزش هاى انقلاب به جبهه ها رفت. شبى كه شهيد در جبهه بود در خواب او را ديدم كه خيلى ناراحت است وقتى اين موضوع را از او سوال كردم من را در آغوش گرفت و گفت به خاطر دو موضوع اين همه متأثر و نگرانم. موضوع اول: شهادت چند تا از دوستانم كه در حال شهادت و جان دادن هيچ كارى از دستم بر نمى‌آمد كه عطش آنها را تسكين دهم و خيلى غمگينانه و در تشنگى به فيض شهادت رسيدند. و موضوع دوم: آن است كه خواب خانواده‌ام را ديده‌ام كه خيلى غمگين و بى‌قراری مى‌كنند. و از من قول گرفت كه بعد از شهادتش، دستگير خانواده‌اش باشم. من به او گفتم انشاء الله خودت بر مى‌گردی و حامى خانواده‌ات مى‌شوى. بعد از اين حرف من، نگاهى به من انداخت و لبخندی زد و رفت... فرداى آن شب خبر شهادت آن عزيز را آوردند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸مراسم تشییع پیکر مطهر شهدای استان بوشهر از مقر تبلیغات سپاه بوشهر نزدیک ساحل 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در آن شبی كه فرداى آن به نبرد با آمريكايى‌ها رفت و بعد از آن ديگر هرگز به خانه بازنگشت، همراه با يكى از دوستانش به منزل آمد. من در آن شب، برنج و ماهى سرخ‌شده را براى شام، آماده كرده بودم. سفره را چيدم و آن دو سر سفره نشستند. هنگامى ‌ كه غلامحسين نگاهش به ماهى‌ها افتاد، انگار كه دلش از فرداىی پُرحادثه خبردار شده باشد، با حالتی خاص و به لهجۀ شيرين محلى، خطاب به ماهى‌ها گفت: «اى ماهى‌ها! امشب ما شما را می‌خوريم و چه بسا فردا، شما ما را بخوريد!» 🔻راوی: مادر شهيد 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
می‌گفت: انسان بايد وقتش را هدر ندهد و از ذره ذره وقتش استفاده كند. و مى‌خواهم تمام حرفه‌ها را به طور كامل فرا گيرم. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
موقعى كه می‌خواست ما را راهنمایى كند روى يك كاغذ مى‌نوشت: ای زن! به تو از فاطمه اينگونه خطاب است زيبنده‌ترين زينت زن حفظ حجاب است و روى لبه تاقچه اتاق مى‌گذاشت. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پدر و مادر سالهای زیادی منتظر بودند. هر شب در را باز می‌گذاشتند و می‌خوابیدند و با هر صدای در از خواب می‌پریدند. انتظار از مرگ هم بدتر بود. هر شب که مظاهر بین خواب و بیداری جلوه می‌کرد مادر آغوش می‌گشود و چشم‌های درشتش را غرق در بوسه می‌کرد. گفت و گوی نیمه شب پدر و مادر دل شکسته با اشک به پایان می‌رسید. هر شب در میان سکوت و بغض خاطراتشان را مرور می‌کردند. چند نامه از جبهه نوشته بود. مادر نامه‌ها را بر می‌داشت و پیش باسوادی می‌نشست و برای چندمین بار آنها را می‌شنید. تنها یادگار مانده از جوان رشیدش در این ۱۲ سال انتظار در بین اشک‌هایش از بین می‌رفتند و در روستا امکان تهیه کپی از نامه‌ها وجود نداشت. در زمزمه‌های مادرانه مثل آن زمان که گهواره‌اش را می‌جنباند شاید این دو بیتی ورد زبانش شده بود: شوا رفتن، و رودم وانیومه صدای اسبش از نخلا نیومه بهار اومه، گل اومه، بلبل اومه جهاز رودم از دریا نیومه ۱۲ سال بعد گروه تجسّس و تفحّص پلاک شهیدی را که جسمش را نیز مثل جانش در راه دوست اهدا کرده بود یافتند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد در وقت تقسيم كردن غذا هميشه می‌گفت: بايد اول غذا را به برادران عزيزم بدهم و بعد براى خودم بگيرم. وقتى من غذا مى‌گرفتم مى‌گفتم: براى خودت چی؟ مى‌گفت: اول برادران عزيزم. در سنگر هميشه انسانى شوخ طبع بود. ما بهش مى‌گفتيم: تو يكى از شهدای ما هستى و او خوشحال مى‌شد. يك روز ما سنگر خود را درست مى‌كرديم كه ناگهان خمپاره‌اى كنار ما اصابت كرد و اسماعيل شهيد شد... 🔻راوی: يوسف بحرينی (همرزم شهيد) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
«مدارا با اسير» خاطرم است هنگام عمليات فتح المبين در يكی از تپه‌هاى منطقه در سايت ۵، على آشنا چندين اسير گرفته بود. يكى از آنها مدام از دست على فرار مى‌كرد. حدود سه بار از دست على فرار كرد و على باز او را گرفت. بچه ها خطاب به على مى‌گفتند: على!خب وقتى مى‌بينى دارد فرار مى‌كند، او را بزن. على قبول نكرد و در نهايت با ته قنداق سلاحش به او ضربه‌اى زد و او را همراه ديگر اسرا به عقب برد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از خط زيبائی برخوردار بود و در نوشته‌هايش به جمله‌اى كه در مورد شهادت بود بيشتر اهميت مى‌داد... 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
27.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تنها خاطره‌ای از پدرم... 🔻راوی: دختر شهید # 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید محمد جعفر سعیدی مدتها بود که فرمانده بسیج گناوه بودند. ساعت ها با او می نشستیم صحبت می کردیم، درد و دل می‌کردیم. اما هیچ کدام از این موضوع اطلاع نداشتیم. تا اینکه امضای او را در پایین یکی از نامه ها به چشممان خورد. ایشان بسیار فروتن و متواضع  بودند. در یکی از روزها او را به روی کشتی الجزیره خارگ دیدم. این کشتی به سمت بوشهر می‌آمد. از عرشه کشتی پیاده شد. او را به گرمی در آغوش گرفتم. لبخند ملیحی گوشه لبش نقش بسته بود. از او پرسیدم: «کجا می‌روی؟» پاسخ داد: «به بوشهر و سپس جبهه.» گفتم: «خوشبحالت» بعدها فهمیدم عملیاتی در راه بود و او را قبل از آغاز عملیات فراخوانده بودند. شهید سعیدی بسیار فرمانده زرنگی بود. علی‌رغم اینکه در آغاز جوانی بود بدنی بسیار ورزیده و آماده داشت و بی‌ادعا با همه نیروهایش در صحنه بود. همه او را دوست داشتند. شهید سعیدی فرمانده معتقدی بود. یک روز به همراه نیروها در مسجد ناوتیپ مشغول نوحه خوانی و سینه زنی بودیم. چهار ردیف سینه زن در اطرافم گرد آمده بودند. من نوحه می‌خواندم و آنها سینه می‌زدند. ناگهان چشمم به او افتاد. شهید سعیدی آرام آرام وارد مسجد شد و خود را در یکی از صفوف سینه زنی جا کرد و بعد از اتمام سینه‌زنی خود را به مقر فرماندهی رساند. 🔻راوی: مرحوم حاج حسن توزی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هر وقت كه وارد منزل مى‌شدم و او نشسته بود به احترام من از جايش برمى‌خاست. وقتی به او مى‌گفتم كه چرا خودت را به زحمت مى‌اندازى، حدیثى از امام على  (علیه‌السلام) برایم نقل مى‌کرد که انسان نبايد در سه مورد شرم و حيا كند: ۱- احترام به پدر ۲- احترام به معلم ۳- يادآوری درباره قرض 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پدر و مادر عزيزم! اگر شهيد شدم مبادا گريه كنيد كه اجر شما ضايع می‌گردد. و اگر خواستيد گريه كنيد براى شهيد بى غسل و كفن يعنى حسين (علیه‌السلام) گريه كنيد. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید محمود احمدی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
انس عجيبی با قرآن داشت. وقتی كارش تمام مى‌‌شد و موقع استراحتش فرا مى‌رسيد، قرآن خواندنش شروع مى‌شد. قرآن را برمى‌داشت و با صداى خوبى زمزمه‌وار قرآن مى‌خواند. 🔻راوی: مهندس چابهاری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📚محتواهای موجود در کانال 📌 شهرستان بوشهر https://eitaa.com/Raisali_ir/268 📌شهرستان تنگستان https://eitaa.com/Raisali_ir/270 📌شهرستان جم https://eitaa.com/Raisali_ir/296 📌شهرستان دشتستان https://eitaa.com/Raisali_ir/277 📌شهرستان دشتی https://eitaa.com/Raisali_ir/284 📌شهرستان دیر https://eitaa.com/Raisali_ir/293 📌شهرستان دیلم https://eitaa.com/Raisali_ir/308 📌شهرستان عسلویه https://eitaa.com/Raisali_ir/355 📌شهرستان کنگان https://eitaa.com/Raisali_ir/316 📌شهدای شهرستان گناوه https://eitaa.com/Raisali_ir/327 🔻چند نکته: الف) ترتیب شهرستان‌ها بر اساس حروف الفبا می‌باشد. ب) ترتیب شهدا بر اساس محتواهایی‌هست که در کانال گذاشتیم. ج) در هشتگ‌ها سعی کردیم جایی که شهید دفن هست مندرج کنیم. البته برخی از شهدا در استان دفن نیستند که ما محل تولد یا زندگیشون در هشتگ قرار دادیم. د) از شهرستان‌هایی که خاطرات کمی از شهدا قرار دادیم بخاطر نبود آثار (خاطرات، عکس، فیلم و...) شهدا از آن شهرستان میباشد ه) سعی کردیم خاطرات و... کاربردی از شهدا در کانال قرار دهیم. ⚠️این لیست هر روز بروزرسانی می‌شود... 🔻اگر از شهدای استان اطلاعاتی دارید لطفا برای ما ارسال بفرمایید: @Khadem_bushehr 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir