eitaa logo
از تبار رئیسعلی
543 دنبال‌کننده
427 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
من همراه ديگر زنان برای پخت نان و ديگر ملزومات رزمندگان به مسجد مى رفتيم و مدام در مسجد بوديم. من يك روز به مسجد نرفتم ولى او با اصرار خواست كه من به مسجد بروم و تصميم گرفتم چيزى برايش تهيه كنم ولى او براى خود سيب زميني آب پز كرده و به عنوان ناهار ميل كردند و وقتى برگشتم ديدم ايشان خانه تكانی كرده‌اند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📜 سوگندنامه شهید رئیسعلی دلواری رهبر قیام جنوب علیه نیرو‌های انگلیسی: ای کلام‌اللّه گفتار مرا شاهد باش! من به تو سوگند یاد می‌کنم که اگر انگلیسی‌ها بخواهند بوشهر را تصرف کنند و به خاک وطن من تجاوز کنند، در مقام مدافعه برآیم و تا آخرین قطره خون من بر زمین نریخته است، دست از جنگ و ستیز با آنان نکشم و اگر غیر از این رفتار کنم، در شمار منکرین و کافرین به تو باشم و خدا و رسول از من بیزار شوند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بعد از پيروزی انقلاب اسلامى و تشكيل ارتش بيست ميليونی، ايشان جذب بسيج شد و پا به پای جوانان بسيجی عليرغم مشغله‌هاى كارى كه داشت شروع به فعاليت نمود. شب‌هاى حضور ايشان در نگهبانی و حراست از انقلاب و مردم براى بسيجيان محل به يادماندنی است و همّ او بود كه با شركت در اردوهای آموزشى و تفريحی بسيج در آن ايام حلاوت و طراوت خاص خود را به آن مى‌ بخشيد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در عيد فطر سال ۱۳۶۵ به اتفاق هم، به رفته بوديم. در مدت سه ماهی كه آنجا حضور داشتيم، عبدالرضا با رفتار و گفتار صحيح خود به نوجوانان و جوانان درباره امام و جبهه و ساير مسايل معنوى صحبت مى‌كرد و باعث شد تا عده زيادى به رفتن جبهه ترغيب شوند. در بين آنها مى‌نشست و با آنها سرودهای انقلابى تمرين مى‌كرد و آنها را به اسلام و انقلاب بيشتر آشنا مى‌كرد. از آنها مى‌خواست خانواده‌هايشان را تشويق كنند تا كمك‌هاى بيشترى به جبهه داشته باشند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
دوربین عکاسی شهید غلامی هنگامی که ما کوچک بودیم. شهید احمد غلامی به همراه پدر، عمو و برادرانش علی و غلامحسین به خانه ما می آمدند. در آن سال ما کلاس اول دبستان بودیم و تاکنون دوربین عکاسی ندیده بودیم. او پیشنهاد داد: «بچه ها بیایید تا عکستان را بگیرم.» او با علاقه از تک تک ما عکس گرفت. بعدها به بحیری آمدیم . او به روی دیوار حیاط یکی از همسایگان ما کار می کرد. من کارگرش بودم. او به تازگی با همسرش آشنا شده بود. صبح ساعت ده به سرکار می رفتیم. او به من گفت: «اینجا بشور. اگر صاحب خانه آمد به او بگو کار داشت.» و سوار بر موتور مل گاودان رفت. او همچنین به جوشکاری نیز علاقه داشت. یک در حیاط درست کرد که اوایل انقلاب به روی آن نوشت «جمهوری اسلامی». این در هنوز موجود است. او در خانه حسین صمدیان پدر همسر غلامرضا سعیدی مشغول به کار بود. او چندل ها را ستون خانه کرد به روی آنها گچ زد. بعد از اتمام کار از وسط خانه به دور چندل به پایین آمد. صاحبخانه خیلی با او داد و بیداد کرد و گفت: «دست و پات می شکنی». اما او فقط می‌خندید. 🔻 راوی: احمد قائدی. از کتاب «نزدیک به آسمان» 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پدرم از همان كودكی على‌وار به تربيت من همت گماشت و خواندن و نوشتن و تلاوت قران را به من آموخت و تلاش مى‌كرد كه من نماز را سنگين بشمارم و هميشه مى‌خواست كه من فردى باشم كه بتوانم خداى واقعى را از بت‌هاى ساخته شده ذهن مردم تشخيص دهم. 🔻دست‌نوشته شهید   🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
برادرم يك روز قبل از اينكه به جبهه برود خيلی مرا نصيحت مى كرد و به من مى گفت كه تو بايد مادر و پدر و همسرم را دلداری بدهى و به بچه‌هایم توجه زيادى داشته باشيد. من كه كم كم داشتم نگران می‌شدم، حرف را عوض كردم، كه ايرج باز به حرفش ادامه داد و گفت: خواهر جان من مى‌دانم كه اين رفتن، برگشتی ندارد. من ديگر نتوانستم جلوى اشكهايم را بگيرم و بعد او گفت: خواهر مگر امام حسين (علیه‌السلام) و حضرت عباس (علیه‌السلام) شهيد نشدند؟ و آنهم براى اسلام. مگر من چه چيزى از آنها بيشتر دارم؟ من كه خاك پاى آنها هم نمى شوم. وقتي كه مى بينم كه دشمن، مردم كشورم را، خواهر و برادرهایم را زير توپ و تانك مى‌گيرد من چطور مى‌توانم ساكت بنشينم. ما همه رفتنی هستيم اما نمى‌دانيم كی و چه ساعت، پس تو را به فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) قسم مى‌دهم كه زياد بى‌قراری نكنيد. و بعد هم حرفش را تمام كرد. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يادم هست يك ساعت قبل از حمله بود كه دعای توسل خوانديم و در پايان دعا گفتند: بچه‌ها شهدا منتظر ما هستند و امشب عده‌ى زيادى از ما به شهادت مى‌رسيم. مى‌گفت: تنها از شما مى‌خواهم به فرزندم بگوييد كه برگردد گناوه و برايم فاتحه بگذارد (فرزند بزرگش جبهه بوده است). برادر شهرياری مى‌گفت: بچه‌ها ما داريم آخرين لحظات زندگيمان را مى‌گذرانيم... قلم عليل است از اينكه آن چهره هاى نورانى را وصف كند. 🔻از خاطرات خودنوشته شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
انقلاب پیروز شده بود و شهر به دست بچه‌های انقلاب اداره می‌شد. شبی با علیرضا در پاسگاه جُفره رو به دریا نشسته بودیم و خوشحالی در چشم‌های هر دوی ما موج می‌زد دستی بر شانه او نهادم و گفتم: «آقای ماهینی شکر خدا انقلاب پیروز شد و همه به آرزوی خود رسیدیم دیگر چه غمی داریم؟ علیرضا سرى تكان داد و گفت: «خدا را شکر، ولی من هنوز به بزرگترین آرزوی خود نرسیده ام گفتم مگر بزرگترین آرزوی تو چیست؟». نگاهی عمیق و دنباله دار به دریا کرد و گفت: «بزرگترین آرزوی من این است که در ایران حکومتی با محتوای حکومت حضرت علی (علیه‌السلام) حداقل در بعد آزادی و عدالت اجتماعی بوجود بیاید» گفتم: برادر عزیز این تنها آرزوی تو نیست این آرزوی تمام دوستداران حقیقی امام علی (علیه‌السلام) است. 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
ماه رمضان قبل از اعزام در محل بسيج اهرم با دوستان هر شب منزل يك نفر غذاى سحر آماده مى كردند و به بسيج مى بردند و مى خوردند. شبى كه نوبت شهيد على عمرانی بود كه سحری ببرد ايشان دير براى بردن سحری به منزل آمدند. خواهر و مادرش گفتند حالا خودت همين جا سحری بخور و براى دوستانت هم ببر. ايشان قبول نكردند و گفتند در بسيج با هم مى خوريم. ظرف غذا را برداشت و به طرف بسيج حركت كرد. چهار راه فرمانداری قديم كه رسيد اذان صبح گفته شد. وى ظرف غذا را به خانه برگرداند خواهر گفت به تو گفتم كه سحری بخور. و شهيد گفت: چون دوستانم سحری نخورده بودند من هم نمى‌خوردم. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
مخاطبین عزیز دنبال آن هستیم که عکاسان دوران دفاع مقدس در استان بوشهر رو شناسایی کنیم جهت چاپ کتاب عکس هاشون. اگر میشناسید معرفی کنید 🙏 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
يك روز گرم كه حوالی ساعت ۲ الى ۳ برنامه اعزام نيرو بود، به پايگاه رفتم. ديدم يكى روى دوش بچه هاست. او محمد بود. پاهايش سوخته بود. از او پرسيدم كه برادر، گفت: چيزى نيست. مقدارى قير روى پاهايم ريخته و پاهايم سوخته است. ما كه مى‌خواهيم در جبهه شهيد شويم؛ اين‌ها كه چيزى نيست. و بعد دوستانش او را تا خانه عمويم بردند. ۱۰ روز بعد به جبهه رفت. و بعد از چندین بار شهيد شد. 🔻راوی: اسماعیل اسماعیلی (برادر شهيد) پ‌ن: مادر شهید در مصاحبه‌ها فرمودند: شهید ۳ بار اعزام شده 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند شهید شیخ ابوتراب عاشوری پرچمدار انقلاب اسلامی در بوشهر 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يک روز آمد تا ناراحت است. تا يكى از همشهريان مى‌خواسته كالای كوپنی بگيرد، به علت اينكه آن روز راهپيمايی بوده مغازه تعطيل بود؛ آن آقا به انقلاب و مسئولين از روى ناراحتى بد گفته بود. رستم ناراحت شده بود مى‌گفت جوانان ما دارند در جبهه جان مى‌دهند اين‌ها به خاطر اينكه گرفتن كالای كوپنی‌شان به تأخير افتاده ناراحت هستند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از نظر شخصيت آن‌قدر بلند پرواز بودند که چند دقيقه قبل از شهادت به تمام همرزمانش که ۱۰ نفر در سنگر بودند، گفتند: شماها به داخل سنگر برويد، من خودم جلو گلوله‌ها را مى‌گيرم. 🔻راوی: احمد آقایی (همرزم شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
31.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 روایت معلم و شاگرد شهیدی که پس از ۴۰ سال در کلاس عاشقی دیدار کردند ۴۰ سال پیش که به روستای لاور آمدم سردرگم بودم که باید کجا بروم؟! تو با قد و قامت کوچکت سمتم آمدی و مرا راهی مدرسه کردی... از فردای آن روز من شدم معلم و تو شدی شاگردم... ۴۰ سال از آن روزها میگذرد اینک من دوباره به روستا آمده ام... به دنبالت میگردم .... حتما تو هم مثل خیلی ها از روستا رفته ای... سراغت را از دوستانت میگیرم، آری تو کوچ کرده ای... به شهر و دیاری که مختص عاشقان است. محمد مهربان پورعزیز، تو مدرک خودت را از مکتب عشق خمینی کبیر گرفتی و جایزه ات شد بهشت برین پروردگار... حالا که فکر میکنم تو در کلاس معلم بودی. معلم ایثار، معلم تقوا، معلم اخلاص و گذشت و فداکاری... معلم واقعی شما هستید که در عمل ایثار را صرف کردید و دفتر عشق را با خط خونین خود رنگین نمودید‌... اینک به رسم ادب من به سراغ تو آمده ام، این بار هم از تو میخواهم دستم را بگیری و مرا راهنمایی کنی... تا همچون تو در مدرسه عشق درس اخلاص را فرا بگیرم و هم چون تو راه آسمان را پیدا کنم... 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از خبر شهادت ایشان قبل از اینکه ما مطلع شویم، اهالی روستا آگاهی داشتند. یک روز علت ناراحتی زن همسایه را جویا شدم که ایشان مریض بودن دخترش را بهانه کرد. در صورتی که خبر شهادت فرزندم را فهمیده بودند، ولی ما نمی دانستیم. شهید در انجام کارها خیلی مسئولیت پذیر بودند و کاری را که به عهده اش می گذاشتند به نحو احسن انجام می داد. اراده بسیار خوبی داشت و هر کاری را طبق برنامه انجام می داد. برای پاکیزگی و نظافت و نظم و انضباط هم اهمیت بسیاری قائل بود. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این انگشتر همه چیز من بود برای من خیلی با ارزش بود. یادگاری شهید بود که می‌خواستم به دست عروسم بدهم. برای من هیچ چیزی ارزشش بالاتر از این نبود و تقدیم پویش ایران همدل کردم. رهبرم سلامت باشه و زیر سایه‌اش زندگی کنم. جانم فدایت. من یک بار امام را از دور دیدم. دوست دارم رهبرم را هم ببینم. 🔻همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 مردان بی ادعا... 🎙سخنران: حجت الاسلام تشکری سخنرانی در جمع نماز گزاران - ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ 💻 استودیو فاطمیون بوشهر 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از چيزى غير از خدا نمى‌ترسيد. هر کجا که سخت تر بود مى‌رفت. يادم هست که روزى در آبادان يک دکل ديده‌بانی بر پا بود، ايشان گفتند: به خدا قسم اگر فرمانده لشکر دستور بدهد به بالاى آن مى‌روم! حتى اگر زير باران گلوله باشد. اين نمونه‌اى از اطاعت ايشان بود 🔻راوی: احمد آقایی (همرزم شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فتوکلیپ | بچه های قرن پانزدهم هجری 🔻 تصویر جمعی از رزمندگان استان بوشهر در جنگ‌های نامنظم جنوب، سال ۱۳۶۰ 📱| معاونت هنری و فضای مجازی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس بوشهر 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اواخر سال‌هاى ابتدايی درس جعفر مصادف شد با روزهاى شور و شوق روزهاى انقلاب. اگرچه نوجوانى بيش نبود اما مى‌توان گفت: رهبر و راهنماى معترضان به نظام طاغوتی در روستا بود. او هماهنگ‌كننده تجمعات در روستا بود. شهيد به همراه چند نفر از دوستانش و معلم روستا، تشكيل دعای توسّل و كميل مى‌داد و در جلسات، مردم را نسبت به هدف انقلاب آگاه مى‌ساخت. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
علاقه زيادی به بچه هاى من داشت. با دوچرخه يا موتور سيكلت بچه ها را به نوبت سوار مى‌كرد و مى‌گرداند. وقتى در سربازى به سر مى برد بچه هاى من از شدت علاقه اى كه به او داشتند شب ها او را به خواب مى ديدند و صبح براى همديگر تعريف مى كردند. بسيار مهربان بود. يادم نمى‌رود، زمانى كه امكانات زندگى در بردخون كم بود و ما نان را با هيزم مى پختيم، با آن قيافه نازنينش مى‌رفت و با دوچرخه هيزم مى‌آورد!  🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يك روز بعد از ظهر بود كه يكی از همرزمان ايرج كه با او در جنگ بودند به خانه ما آمد و گفت كه ايرج مجروح شده و تا چند روز ديگر خودم او را براى استراحت به خانه مى آورم و شما هيچ ناراحت نباشيد. من حرف‌هاى او را باور نكردم. مادر ايرج هم خيلى گريه مى كرد و مى گفت: نه، ايرج شهيد شده و شما به من دروغ مى‌گوئيد. من دوست ايرج را به بيرون از خانه بردم و از او خواستم كه راستش را به من بگويد و بالاخره گفت كه ايرج شهيد شده و تا دو سه روز ديگر او را از طرف سپاه به شما تحويل مى‌دهند. من خيلى ناراحت شدم و خيلى برايم سخت بود كه فرزند بزرگ خانواده ام را از دست داده‌ام، اما بعد از اينكه آرام شدم با خودم فكر كردم كه پسرم آرزويش شهادت بود پس من بايد به چنين فرزندى افتخار كنم و خودم نيز تصميم گرفتم كه به جبهه بروم و در آنجا، جاى خالى پسرم را پر كنم. بالاخره شهيد ايرج را بعد از چند روز با ماشين بنياد شهيد تحويل سپاه دادند و از حسينيه اعظم تا گلزار شهدا تشييع شد. مردم نيز حضور بسيار خوبى را از خود، نشان دادند و در غم ما شريك بودند و مثل اين بود كه فرزند خودشان شهيد شده. 🔻راوی: پدر شهید ✍اعلامیه چهلم شهيد ايرج عباسی نیا 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۲۵  وقتی که از گناوه میخواستم اعزام شوم برادرم نمی‌گذاشت به جبهه بروم میگفت برای چه میخواهی بروی مگر دولت برای ما چه کرده است و من چون دانش آموز بودم میگفت اگر نمیخواهی به مدرسه بروی برو کار کن و کمکی به وضع ما کن چون وضع مادی ما به آن صورت خوب نبود .ولی غافل از آن بود که من میخواهم بحق بروم و برای اسلام و میهنم بجنگم من اینطور فکر میکردم که اگر من نروم دیگری نرود این وطن ایران ما بدست کفار نادان و غافل از آخرت می‌افتد و چه کاری که نمی کردند. 🔻خاطرات شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هميشه سعى مى‌كرد به فقيران و مستمندان كمك كند و اين كار را براى رضاى خدا انجام مى‌داد. ۱۵ روز قبل از اينكه خدمتش تمام شود،  فرمانده به او گفته بود كه شما ديگر نمى‌خواهد به شناسايى بروى؛ ولى او قبول نكرده بود و در منطقه‌ «سومار» هنگام شناسايى، عمليات آنها لو رفت و ايشان  مفقودالاثر شد. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد علی عمرانی در هفتمين روز شهادت با چند تن از دوستان خود سرفراز شهيد اميرزاده مى روند و همان روز جايگاه كنونی خود را به دوستان نشان مى دهد و مى گويد: مى خواهم به جبهه بروم و شهيد مى شوم و مرا در همين جا دفن نماييد. پس از شهادتش دوستان موضوع را بيان كردند و گفتم هر جا كه خودش انتخاب كرده او را را دفن نماييد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
موقعى كه از جايى برمى‌گشت تمام بچه‌ها به دورش جمع مى‌شدند. او بچه‌ها را روى دوش خود سوار مى‌كرد و با آنها بازى مى‌كرد. اگر در درس ضعيف بودند آنها را در همان درس تقويت مى‌كرد، به كمك همه مى‌شتابيد، حتى به بعضى از بچه‌هاى فقير يك تومان و يا پنج قِرانی مى‌داد و مى‌گفت بچه‌ها من به شما پول مى‌دهم شما با من بيائيد مسجد تا من تنها نباشم بعد از اينكه نماز خوانديم بعد برمى‌گرديم. بسيارى از بچه‌هاى محله‌ى ما بوسيله ابراهيم نمازخوان، مسجد رو و بسيجی شدند، بچه‌ها را به مسجد محمد حسن، پايگاه ابا عبدالله الحسين(علیه‌السلام) مى‌برد. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 صحبت‌های دختر شهید نادر مهدوی بنده چون در چهلمین روز شهادت پدرم به دنیا آمدم خاطره ای از ایشون به یاد ندارم... اگر چه احساس فرزند شهید بودن احساس خوبیست به زلالی باران و به زیبایی ابر بهاری... اما هیچ چیز جای خالی پدر را برای انسان پر نمی کنه... اگر چه پدران ما دیروز روی‌درروی با آمریکا جنگیدند و با شهادتشان پیروز شدند؛ ولی امروز جنگ آمریکا با ما تمام نشده، جنگ اونها جنگ فرهنگیه... پ.ن: مصاحبه مربوط به دو دهۀ پیش می‌باشد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
مدت اندکی بود که او را می شناختم. چندسالی بود که از کلبیا به شهنیا آمده بودند. اکثر اوقات ساکت و آرام و با خود زیر لب چیزهایی می گفت. همه را رفیق صدا می زد و لبخند حالت همیشگی شهید بود. فقط سواد خواندن و نوشتن داشت ولی همیشه به دنبای کتاب های مذهبی مخصوصا کتاب هایی در مورد امام حسین(علیه‌السلام) بود مطالعه می کرد. هیچ گاه حرفی که در آن غیبت یا در مورد افردای که نبودن حرف می زد و بسیار پاک و پاکدامن و راستگو بود. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir