eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
7.9هزار ویدیو
300 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
**  ها از در و دیوار وارد خانه شدند شهید «» در یکی از ها به یوسف مرخصی تشویقی داده و ‌او به آمده بود اما ما به زمین در یکی از شهرستان های استان رفته بودیم؛ یوسف هم پس از کسب اطلاع با همان لباس و بر گردن نزد ما آمد. با دیدنش نگران شدم و گفتم مگر نمی دانی اینجا پر از دموکرات و کومله است! چرا آمدی؟ ها تو را شناسایی و حضورت را گزارش می کنند! یوسف من آن روز ماند. او عادت داشت نماز شب بخواند به من گفت من می خوابم اگر خواب ماندم برای بیدارم کن؛ از نگرانی خوابم نبرد و در تاریکی شب دیدم یوسف خودش برای نماز بلند شد. آمدن عده ای از دامنه کوه به سمت پایین و طرف منزل ما را دیدم. اندکی نگذشته بود که از در و دیوار وارد منزل شدند و را به طرف من نشانه گرفتند. به یوسف که در حال نماز بود، گفتند «برای نماز می خوانی؟» یوسف پس از نماز گفت «طرف شما من هستم؛ اسلحه را از طرف مادرم کنار بکشید. اولا خمینی نه امام خمینی و ‌دیگر اینکه ما برای خدا نماز می خوانیم و ‌به کسی اقتدا می کنیم که ایشان نیز به خدا اقتدا کند». دموکرات ها سپس با قنداق اسلحه یوسف را کتک زدند و ‌به 2 روستای بالاتر بردند؛ وقتی دموکرات ها او را می بردند، گفت «مرا از وسط روستا نبرید چون‌ نمی خواهم ترس و ‌وحشت به دل زنان روستا بیافتد». فردای آن روز مقداری طلا که داشتم برداشتم و به هر زحمتی که بود خود را بین دموکرات ها رساندم و ‌با سختی زیاد توانستم یوسف را ببینم. گفتم: پسرم این طلاها را به اینها بدهم تا آزادت کنند ولی یوسف گفت «مادر تو با این کار آنان را تجهیز می کنی. آنان نه تنها مرا آزاد نمی کنند بلکه این طلاها هر کدام گلوله ای می شود که جان رزمندگان دیگر را نشانه می گیرند». سپس پرسیدم: به سپاه مستقر در شهرستان بگویم؟ ولی اجازه نداد و گفت «الان در تمامی راه ها کمین کرده اند و ‌با گفتن شما چندین نفر شهید می شوند‌ و‌ این درست نیست که به خاطر یک نفر چند نفر جان خود را از دست بدهند». ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
بوی عجیبی داشت! نام عطر را که می پرسیدم جواب سربالا میداد، که شد، تو وصیت نامه اش نوشته بود: به خدا قسم هیچگاه عطر نزدم؛ هرگاه خواستم معطر شوم، از ته دل میگفتم: شبتون شهدایی🌹 🙏 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
آغاز " " در منطقه اسلام‏آباد (1367 ش) در پي حملات به خاك ميهن اسلامي و عقب‏ نشيني‏ هاي موقت اسلام، با تصور اين‏كه پذيرش 598 ناشي از جدايي ملت و دولت است، به خيال واهي، فرصت را غنيمت شمرده و سعي در رسيدن به اهداف پليد خود نمود. منافقين با جمع‏آوري ديگر سرخورده، از كشورهاي مختلف اروپايي، نيرويي به استعداد تقريبي 15 هزار نفر فراهم كرده و با بهره ‏گيري از جنگ‏ افزارهاي اهدايي صدام و ديگر اربابان خود، حمله خود را از غرب كشور به خاك جمهوري اسلامي ايران آغاز كردند. عراق با حمايت مقدماتي، آنها را براي ورود به عمق خاك و در نهايت، فتح تهران، ترغيب مي‏كند. با اين اتحاد شوم، قسمت‏هايي از اراضي ميهن اسلامي مورد تجاوز قرار مي‏گيرد. ملت و مسلمان ايران، پس از اطلاع از تجاوز منافقين به ميهن اسلامي، به خروش آمده و به جبهه ‏هاي جنگ اعزام مي‏شوند. سرانجام عمليات مرصاد در پنجم مرداد ماه 1367، با رمز مبارك يا علي(ع) و به منظور مقابله با منافقين در منطقه اسلام‏آباد و كرند غرب در استان كرمانشاه، آغاز گرديد. منافقين خلق، خوشحال از پيروزي‏هاي مقدماتي و در يك اقدام عجولانه، راهي باختران (كرمانشاه) شده و به خيال باطل خود، قصد حركت به سمت و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران را نمودند. راديو منافقين، با ارسال پيام به مردم باختران، از آنها مي‏خواهد كه زمينه را براي ورود ارتش به اصطلاح آزادي‏بخش مهيا سازند و آماده جذب در گردان‏ها و لشكرها باشند. از آن طرف رزمندگان اسلام در 34 كيلومتري باختران، ناگهان راه را بر ستون‏هاي منافقين مي‏بندند و واحدهاي زرهي رزمندگان، در يك اقدام متهورانه، تعداد زيادي از منافقين را هدف قرار داده و به آتش مي‏كشند. جاده باختران - ‏آباد در همان لحظات اوليه، انباشته از ادوات سوخته شده مي‏شود و عكس ‏العمل سريع رزمندگان، منافقين را به فراري مفتضحانه وادار مي‏سازد. اين عمليات در روز بعد نيز با حمله هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران با سركوبي شديد منافقان ادامه يافت و دشمن را دچار شكست سخت و سنگيني نمود. بدين ترتيب، منافقان شكست خورده، در اين تجاوز نابخردانه، متحمل و خسارات عظيمي شدند كه بيش از 120 دستگاه تانك، 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره ‏انداز 80 ميلي‏متري، 150 قبضه ‏ انداز 60 ميلي‏متري و 30 قبضه توپ 106 ميلي‏ متري منهدم شد. علاوه بر آن ده‏ها دستگاه تانك، نفربر، خودرو و نيز صدها سبك و نيز مقاديري تجهيزات پيشرفته الكترونيكي و مخابراتي به غنيمت نيروهاي اسلامي درآمد. در اين عمليات، 4800 نفر از منافقان نيز كشته و زخمي شدند. ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
نام:حبیب نام خانوادگی:‌عباسپوراردکانی نام پدر: محمد تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۵/۰۱ محل تولد: اردکان میزان تحصیلات: محل تحصیل: (ره)اردکان وضعیت تاهل: مجرّد شغل: محصّل نام : تاریخ : ۱۳۶۳/۰۴/۱۴ محل شهادت: کوشک نحوه شهادت: اصابت‌ترکش‌به‌شکم محل خاکسپاری: بهشت‌شهدای‌اردکان سن: ۱۹سال سمت در : ‌دسته نام : &یزد تعداد دفعات شرکت در جبهه: ۵دفعه به مدت ۱۲ماه ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
داشت و با در ها، خود را نیز می گذراند، در ۴ می شود و پس از ، دار ، مدتی نیز یکی از شده و سپس به و نزد رفته و او را خود قرار می دهد. بعد از آنکه می شود، همراه با علی چیت سازیان و در یکی از می رود، در این و در زمان ، شمسی پور به همراه علی میرزاییان که در کنار چیت سازیان هستند می شوند. که می شود فرماندهی گردان را عهدار شده تا اینکه جنگ پایان می یابد و او همچنان و ندارد، گاهی همراه با !راهیان_نور برای می رود و گاهی دیگر به عنوان در حضور می یابد و گاهی هم در به عنوان ... ❤️❤️🌺🌺🌺❤️❤️ گلزار_شهدا
عنوان کرد: با آنکه خود در هنگام در در شهدا را !جستجو می کردند، اما در شده در شهر حضور یافته و برایشان می ریخت، آنچنان حال وهوای عجیبی هنگام تشییع شهدا به او دست می داد که گویا با او حرف می زدند. وی از شهید شمسی پور نیز بارها سخن به میان آورد و گفت: برای شهید شمسی پور، و یکی بود، همان احترامی را که برای اش می گرفت برای یک و یا یک هم همین گونه بود، نیز ی به او داشتند چرا که همیشه بر جاری بود و برای همه، و که دوست داشت جا پای شهید چیت سازیان بگذارد و تک تک برنامه های خود را با او می کرد و در آخر هم به مانند شهید چیت سازیان به شهادت رسید. طهوری عنوان کرد: شمسی پور را به و می شناسند، در سواری، و و نیز داشت، هر جا که قدم می گذاشت با که در این شهید بزرگوار موج می زد همه را جذب خود می کرد، . ❤️❤️🌺🌺🌺❤️❤️ گلزار_شهدا
در ۴ که از حساسی برخوردار بود به عنوان محدوده !عملیات ۲۷ (ص) تایید شد تا نتایج مهمی همچون خارج کردن از دید و بر ۱۳ و را به همراه داشته باشد. حالا این عملیات ۳۳ روزه که تبدیل به و شده بود بعد از ۳۳ سال باز هم راوی دوران شد. صحبت از است که در !اواخر به می‌رسد و در۸ سال دفاع مقدس بارها و ۳ بار نیز می‌شود. پس از پایان جنگ تحمیلی برای حفظ خاطرات و ارزش‌های دفاع مقدس راوی و از سوی دیگر جستجوگر نور می شود و سال‌ها در به می‌پردازد برای بازگرداندن پیکر پاک شهیدانی که دور از مانده بودند به جمع خانواده هایشان. با داغ مردم بی پناه و و دلش را سوزانده بود و وقت از حرم می رسد. گلزار_شهدا
یه دستش قطع شده بود اما دست بردار #جبهه نبود بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب... می گفت: مگه #حضرت_ابوالفضل با یک دست نجنگید؟  مگه نفرمود: «وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی» #عملیات #والفجر_۴ مسئول #محور بود #حمید_باکری بهش #مأموریت داده بود #گردان حضرت ابوالفضل رو از #محاصره #دشمن #نجات بده ... با عده ای از نیروهاش رفت به سمت #منطقه مأموریت.... لحظه‌ی آخر #قمقمه را آوردن نزدیک #لب های خشکش ... گفت: مگه مولایمان #حسین (ع) در لحظه #شهادت #آب نوشید ؟! 🌷ـشهید که شد ... هم ـتشنهـ بود هم ـبـی دستـ ... #رفیق_شهیدم #قهرمان #سردار_سپاه_عاشورا #شهید_شاپور_برزگر🌷 #خدا #عاشقانه #ایثار #عشق #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#نحوه_شهادت سرانجام شهید زرین در #عملیات غرور آمیز #خیبر حماسه سرایی کرد و در نهایت  در اسفند ماه ۱۳۶۲  بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید و بعداز سالها مجاهدت مزد جهادش را گرفت. #جهاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4    
🍁🍃🍂🍁🍃🍂 🍃🍂🍁🍃🍂 🍂🍁🍃🍂 🍁🍃🍂 🍃🍂 🍂 : شهدا🌷🕊 وسط‌عمليات ولایت‌پذيرۍ رو تمرين‌ڪردند ! و‌ماالان‌وسط‌معبريم ؛ دريڪ پيچ‌مهـــم‌تاريخی ! هرڪس‌ازحضرت‌زهــراء سلام‌الله‌علیها‌طلب‌کمک ‌ڪنه ؛ خانـــم‌دستش‌روخواهدگرفت ! وسط‌اين‌همه‌انحــراف‌و شبهه‌وحرف‌وحديث... نبايدڪُپ‌ڪنيم ؛ درست‌توســـل‌ڪنيد ؛ سيل‌وطوفانی‌ڪه‌اومده‌همه‌رومیبره ! مگراينڪه‌خــدا‌به‌ڪسی‌نظرڪنه ... شھــدا وسط معبــرڪم نیوردن و‌اقتدا‌به‌اربابـــ♥️ ڪردند ! وعمل‌ڪردندبه‌حرفشون ... نڪنه‌ماڪم‌بیاریم‌توعملیـات ! سـوخت‌وساز و دودنمیخرن ! حرف،سروصدانمیخرن ! میخـــــــــرن ! ••⚜•• http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خاطره ای از  دست نوشته های شهید درباره و  روز آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره روز پر تلاطمی بود ما جلو بودیم به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم. وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده  سر دوراهی.  تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟ گفتم میریم سمت خان طومان گفت میشه منم ببرید؟ گفتم بچه ی کجایی؟گفت من ام.گذاشتنم مهابرات. فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم گفتیم پس بشین تو ماشین عقب هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم تو راه تیراندازی زیادی بود رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم. تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد شد و وقت زیر و و دشمن یه نماز با و و نشسته ی مشتی خوندیم هممون تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم شب که شد هوا خیلی سرد بود. روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت. مه همه جارو گرفته بود یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود. سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود گفتیم نشست تو ماشین به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی چند شب علی رفت توی اتاق دوربین از اونجا آتیش رو هدایت میکرد بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر گفت خیلی دلم براش تنگ شده تازه زبون باز کرده دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون خیلی شرمنده ش شدم اون روز تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی خوشحال بودیم جفتمون که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود. یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی پوتینشم داغون شده بود بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم) http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
‍ آقاسيد مجتبی #كاسب و #مغازه_دار بود و از قديم درميان مغازه داران #اعتبار خاصی داشت.... شهيد هاشمی گونی گونی #پول به #جبهه می آورد تا نيازهای #رزمنده ها را از اين طريق برطرف كند.... #آقا_سيد_مجتبی به جنگ های نامنظم اعتقاد داشت و هميشه بر اين باور بود كه نبايد بين اجرای يک #عمليات تا عمليات بعدی هشت ماه فاصله باشد و هميشه می گفت: «ما آن قدر بايد حمله كنيم تا نيروهای #دشمن خسته شوند نبايد به آنها فرصت بدهيم تا جان بگيرند و تجديد قوا كنند».... #نيروهای_فدائيان_اسلام تحت #فرماندهی #شهيد_هاشمی دائما در حال جنگيدن با دشمن بودند و بعضی مواقع در يک شب در سه #محور به عمليات می رفتيم به طوركلی ما هر هفته حداقل پنج بار #شبيخون مي زديم تا نيروهای عراقی را با حملات پی در پی خسته كنيم، به همين دليل آقا سيد مجتبي را #ممنوع_الجبهه كرده بودند.‌.. #شهید_سیدمجتبی_هاشمی #سالروزولادت #یادش_باصلوات +وعجل فرجهم #کپی_مطالب_کانال_باذکرصلوات_هدیه_نثارشهداآزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
چند روز بعد از #عملیات بود... یه نفرو دیدم که 🗒ـکاغذ و ✏️ـقلم دستش بود... هر جا می رفت همراه خودش می برد... 🤔🤔🤔 از یکی پرسیدم... این بچه چشه... 😳😳😳 گفت... آر پی جی زن بوده... توی عملیات اون قدر آر پی جی زده که دیگه نمی شنوه... 😔😔 باید براش ✍ـبنویسی تا بفهمه... 😢😢 👂ـگوش هاش رو داد تا 👁ـچشم و 👂ـگوشمون باز بشه... #چشم و #گوش مون که باز نشد هیچ... 😞😞😞 بماند... 😭😭😭 #شهدا_شرمنده_ایم #شهادت #شهدا #عاشقانه #کپی_مطالب_باذکرصلوات_هدیه_نثارشهداآزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
✅ او هم #منتظر برگشت #ابراهیم_هادی بود 🌷با ابراهیم هادی دوست صمیمی بودند، دوستی‌شان به قبل از #انقلاب برمی‌گشت، در #دریاچه_لار با هم #ماهیگیری می‌کردند. از صد تا #ماهی که می‌گرفتند ، تعداد کمی از ماهی‌ها را برمی داشتند و بقیه را به نیازمندان می‌بخشیدند 🌷 در سال 1361 که خبر #شهادت ابراهیم آمد، محمدرضا باور نمی‌کرد و می‌گفت: ابراهیم قوی‌تر این حرف‌هاست که عراقی‌ها بتوانند او را شهید کنند او زنده است . می گفت: اگر من شهید شدم، تمام وسایلم را به ابراهیم هادی بدهید 🌷قبل از #عملیات #کربلای10 با نیروهای مهندسی رزمی در منطقه بود و برای آماده کردن منطقه و ساخت خاکریز فرماندهی می‌کرد. بر اثر حملات دشمن، تعدادی از راننده لودرها به شهادت رسیدند؛ وقتی که احساس کرد، راننده لودر اضطراب دارد، لودر را از راننده تحویل گرفت و خودش مشغول به کار شد؛ او خاکریزها را درست کرد و پس از تکمیل، موقع برگشت مورد هدف گلوله توپ قرار گرفت؛ سرش قطع شد و به شهادت رسید. #شهید #شهیدانه #رفیق_شهیدم #قهرمان_من #محمدرضا_علی‌اوسط #شهید_ابراهیم_هادی http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
پنج هزار فرشته بعداز #عملیات #فتح_المبین بااو صحبت کردم. ابراهیم می گفت:رزمندگان ما، کوچک و بزرگ، با تقوا و ایمان مثال زدنی به جنگ دشمن رفتند. خداوند هم با امداد غیبی، به گونه ای ما را یاری کرد که در تمام مدت عملیات،شاهد بودیم که دشمن یا اسیر می شد،یا کشته می شد ویا فرار می کرد! یکی از فرماندهان دشمن اسیر شد. می گفت: من وقتی به سمت ایرانی ها نگاه کردم،دیدم تمام صحرا پر از رزمنده است! وقتی همراه با نیروهایم اسیر شدیم،با تعجب دیدم که فقط چند رزمنده نوجوان ایرانی بالای سرما هستند!! 📚 #کتاب #خدای_خوب_ابراهیم صفحه33
🔻 👌 🎙 : 🌾شهدا وسط عملیات رو تمرین کردند 🍂و ما الان معبریم در یک پیچ مهـــم تاریخی🗓 ! 🌾هر کس از (س) طلب کمک کنه؛ خانــــم دستش رو خواهد گرفت👌 ! 🍂وسط این همه و شبهه و حرف و حدیث نباید کُپـی کنیم❌ درست 📿 کنید ؛ سیل و طوفانے🌪 که اومده همه رو میبره ! 🌾مگر اینکه به کسی نظر کنه. وسط معبر کم نیاوردند و اقتدا به کردند ! راست گفتند: به دوستت داریم❤️ و عمل کردند به حرفشون 🍂 نکنه ما کم بیاریم تو ! حرف ، سر و صدا نمیخرن❌ ! میخـــــــــرن ! http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
"صفحه پنجم(۵)" •------••••*•🌿🌺🌿•*•••--------• @Refighe_shahidam313 •------••••*•🌿🌺🌿•*•••--------•
🔴واقعه ، تجلی نصرت الهی✌️ ♦️پنجم ارديبهشت 1359 يكي از روزهاي حساس و سرنوشت ساز و به يادماندني در تاريخ ايران اسلامي است. در اين روز بزرگ يك بار ديگر خداوند قهار به ياري امت انقلابی آمد و از عالم غیب ؛ جنودِ رحمانی که بادها و شن ها بودند برای نصرت نظام اسلامی برانگیخته شدند و مُهر ذلت و خذلان را بر سر شیطان بزرگ تا ابد کوبیدند.‌. 🦋چرا كه خود در قرآن شريف‌اش فرموده: «ان تنصرواالله ينصركم ويثبت اقدامكم» و وعده او تخلف ناپذير است. 🔴شرح ♦️در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹(۲۴آوریل ۱۹۸۰) ۶ هواپیما و ۸ بالگرد برای آزادی ۵۳ گروگان در تهران وارد فضای پروازی  شدند. ♦️ در هنگام اجرای عملیات با ورود به حریم هوایی یکی از بالگردها در ۱۲۰ کیلومتری راور  دچار نقص فنی شده و به اجبار فرود می‌آید و سرنشینان آن به بالگردی دیگر منتقل می‌شوند و همان بالگرد نیز دچار نقص فنی شده و به ناچار به ناو هواپیما بر بازمی‌گردد. ♦️۶ هواپیما و ۶ بالگرد دیگر خود را به رسانده و در تاریکی شب در منطقه‌ای دور افتاده بدون متوجه شدن نیروهای نظامی ایرانی فرود می‌آیند. ♦️در حین سوخت‌گیری یکی دیگر از بالگردها دچار نقص فنی شده و در مجموع در حالی‌که هنوز عملیات آغاز نشده، ۳ فروند بالگرد از دست رفته بود. ♦️ پس از تماس با مرکز عملیات،  دستور بازگشت نیروها را می‌دهد؛ ولی هنگام برخاستن هواپیماها و بالگردها طوفانِ‌شن آغاز شد و یک هواپیمای سی۱۳۰ویک بالگرد سی‌اچ-۵۳ به هم خورده و هر دو آتش می‌گیرند که در این حادثه ۸ نفر از نیروهای در  سوخته و ۴ بالگرد ناتوان از پرواز پس روی زمین باقی می‌مانند، نیروها با ۵ هواپیما خود را به ناو هواپیمابر ناو نیمیتز می‌رسانند و بدین‌ ترتیب عملیات بطور کامل شکست می‌خورد.✌️ ♦️جالب است بدانید که شبی که عملیات در آن به وقوع پیوست بود و معمولاً در این شب ها از طوفان و بادهای تند خبری نیست و افزون بر این، براساس پیش‌بینی‌های علمی اداره‌ی هواشناسی امریکا، در عملیات، هوای کویر طوفانی نبوده است❗️ ♦️برژینسكى مشاور امنيت ملي رئيس جمهور حالت كارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقب‌‏نشینى و آتش گرفتن هواپیما و هلی­كوپتر آمریكایى چنین توصیف كرده است: ♦️«وى بعداً سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روى میز گذاشت... با شنیدن این خبر، به مانند مار زخمى به خود پیچید و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشكار شد و به اطرافیانش بد‌و‌بیراه می‌گفت». 🔴دوباره داخلی:❌ ♦️پس از فرار امریکایی‌ها و صدور اعلامیه توسط کاخ سفید مبنی بر شکست عملیات و این که اسنادی سری و مهمی در درون هلی کوپترها به جای مانده است. به دستور مستقیم که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را داشت، هلی کوپترهای به جا مانده بمباران شدند❗️ و اسناد سری و مهم باقی مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قائم فرمانده پاسداران یزد که از هلی کوپترها حفاظت می‌کرد، به رسید.. 🌹امام خمینی(ره) در پیامی در تاریخ ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ گفت: ♦️آیا جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟ چه کسی هلی کوپترهای آقای کارتر را ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ ساقط کردند. شن‌ها مأمور خدا بودند، مأمور خداست..💚 ناب محمدی(ص)_رمزینه نصرت الهی آمریکائی_ذلت ابدی
🔻 👌 🎙 : 🌾شهدا وسط عملیات رو تمرین کردند 🍂و ما الان معبریم در یک پیچ مهـــم تاریخی🗓 ! 🌾هر کس از (س) طلب کمک کنه؛ خانــــم دستش رو خواهد گرفت👌 ! 🍂وسط این همه و شبهه و حرف و حدیث نباید کُپـی کنیم❌ درست 📿 کنید ؛ سیل و طوفانے🌪 که اومده همه رو میبره ! 🌾مگر اینکه به کسی نظر کنه. وسط معبر کم نیاوردند و اقتدا به کردند ! راست گفتند: به دوستت داریم و عمل کردند به حرفشون 🍂 نکنه ما کم بیاریم تو ! حرف ، سر و صدا نمیخرن❌ ! میخـــــــــرن ! +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313
✅ عارف‌نامه شهید محمود رضا استادنظری 🔺شهیدی است به نام  محمود رضا استاد نظری. او و برادرش که دو برادر بودند، در خانواده ای به دنیا آمده بودند، پدرشان می خواست که آن‌ها را در زمان به بفرستد ولی آن‌ها از دست پدر خود فرار کردند و به آمدند... 🔺این برای خودش به تمام معنا بود، از همان‌هایی که (ره) فرمودند ره صد ساله را یک شبه پیموده‌اند... 🔺یکی از این دو برادر در یکی از زخمی شد و محمود رضا در لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود که شهید شد. این بچه ۱۶ ساله در خود نوشته بود:  «خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه میگه تو گناه کن و من همین الآن مزش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله می کنی میگی الآن گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم. خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن.»  که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی که ۸ بود در شهید شد. +وعجل_فرجهم 👇🥀👇🥀👇🥀👇 @Refighe_Shahidam313
سعيد بود. كه همشهري‌مان بود همزمان با برادرم به رسيد. سعيد چون تيربارچي بود نمي‌توانستند او را بزنند. همرزمانش مي‌گفتند تك تيراندازها تند و تند به طرفش شليك مي‌كردند. فرماندهشان تعريف مي‌كرد ظهر كه شروع شد، تا شب وهابي‌ها به طرف ما شليك مي‌كردند. موقع اذان كه شد سعيد گفت حاجي بيا نمازمان را نوبتي بخوانيم. فرمانده‌شان مي‌گفت به خودمان گفتيم اين جوان 24 ساله وسط آتش جنگ فكر نماز است. آخر آتش زياد بود. نماز را نوبتي خوانديم. فرمانده‌اش مي‌گفت از نحوه دقيق شهادت برادرم اطلاع نداريم اما همرزمش مي‌گفت سعيد 200 متر از ما جلوتر بود. همان جا به شهادت رسيد و پيكرش مدتي در منطقه ماند و بعد از آزادسازي آن منطقه پيكرش را براي ما آوردند. سعيد كه شهيد شد ما سه ماه خبري از او نداشتيم. يك شب خواب ديدم جمعيت زيادي به سمت مي‌روند. سعيد روي دوش جمعيت بود. تيشرت مشكي تنش بود و روي آن نوشته شده بود. به من گفت به خدا من مي‌آيم و با وعده‌اي كه در خواب به من داده بود بعد از سه ماه پيكرش برگشت. @Refighe_Shahidam313
در نگاه اول متوجه دستکاری شناسنامه‌ها نشد. نیم نگاهی به قامت بچه‌ها کرد و باز به شناسنامه توی دستش دقیق شد. در یک لحظه تفاوت تاریخ بالا و پایین سه‌جلد را متوجه شد. انعکاس نور روی چسب شیشه ای کار خودش را کرد. با ناخن چسب را از جایش کند. تاریخ تولد ۱۳۴۴ تبدیل شد به ۱۳۴۶٫ مسئول اعزام سپاه میبد، به چشمان دو نوجوانی که رنگ باخته بودند، خیره شد … مسئول اعزام میبد گفت: « این کاری که شما کرده اید، قانونی نیست» بچه ها التماس کردند. زیاد هم التماس کردند تا مسئول اعزام گفت: « فعلا بروید. برای بعدی اگر خدا بخواهد شما را اعزام می کنیم» @Refighe_Shahidam313
تلنگر📌 خبر دارید... هنوز که هنوز است از فاتحانه خیبر بر نگشته... . .. خبر دارید که آن دلیرمرد خطه جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... . ..از خبری دارید... . .. بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید... . از جوانانی که خوراک کوسه های اروند شدند خبری دارید... . . .هنوز از شلمچه صدای اذان بچه ها می آید... . . .هنوز صدای مناجات رزمندگان از حسینیه به گوش می رسد... . . .هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ خواهرم .... برادرم نگاه.... .. هنوز که هنوز است شهدا می ترسند از اینکه رهبر رو تنها بگذاریم... . .. و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند..... قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💙⃞💠 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🔹🦋🔹°•-꧂❁•