eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
💢آداب افطار امام رضا (ع) می فرمایند: هر کس هنگام افطارش، بگوید: اللهم لک صمنا بتوفیقک و علی رزقک افطرنا بامرک فتقبله منا و اغفر لنا انک انت الغفور الرحیم. خداوند، آنچه را از نقص و زیان، بر اش وارد ساخته، می بخشاید. 📚بحار الانوار 93/312 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سلام ما ... بہ لبخنـد شهیدان بہ ذڪرِ روی سربندِ شهیدان #یافاطمہ_الزهـــرا_س #شهید_مرتضی_عطایی 🌹🍃🌹🍃
9⃣3⃣1⃣ 🌷 ❤️🕊 ✍ به روایت همسر شهید 🔹چهارتا از بچه‌های که در دست اسیر بودند آزاد شده بودند. با مرتضی رفتیم دیدن‌شان. 🔸یکی‌شان بعد از تعریف شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌های گفت: «ابوعلی! دیگه نرو سوریه. داعشی‌ها یه روز سر رسید تیپ فاطمیون رو آوردن و از ما خواستن تو رو توی عکس بهشون نشون بدیم. اونا می‌شناسنت!» 🔹آوازه و رشادت‌هایش به گوش داعشی‌ها هم رسیده بود. او را خوب می‌شناختند. عکسی که آن آزاده می‌گفت، مربوط به اعزام اول مرتضی بود. گردانی که مرتضی مسئول آموزش‌شان بود همه جمع شده بودند با لباس نظامیِ مرتب و سربند و کلاه، یک عکس دسته‌جمعی گرفته بودند. 🔸آن عکس روی سررسید تیپ فاطمیون چاپ شده بود. رزمنده‌هایی که توی عکس بودند همه شده بودند الا مرتضی که او هم خودش را به کاروان رساند. 🍃🌷🍃🌷 🔹 دیدم یک عده رزمنده غرق خون، روی زمین کنار هم افتاده‌اند. از دیدن‌شان بند دلم پاره شد. یک آن یاد مرتضی افتادم. اشک توی کاسه چشمانم جوشید و بی‌قرار شدم. توی خواب شنیدم یکی گفت: «یه نفر بین این‌ها زنده‌ا‌س. اونو برگردونین.» 🔸آن یک نفر مرتضی بود. تیر خورده بود به ، اما از معرکه آتش و گلوله جان سالم به در برده بود.می‌گفت: «مریم، تیرها رو می‌دیدم که با سرعت از کنارم رد می‌شدن ولی به من نمی‌خوردن.خانوم چی می‌گی به ؟!» 🔹گفتم: «تو که می‌دونی، چرا می‌پرسی؟» مرتضی خبر داشت که در نبودنش چه حال و روزی دارم.هربار که می‌رفت، می‌گرفتم. چهل روز می‌رفتم حرم امام رضا، نماز ظهر و عصرم را آن‌جا می‌خواندم. توی حرم اشک می‌ریختم و می‌گفتم: «امام رضا! مرتضی رو برام سالم نگه‌دار. کاری کن برگرده و دیگه نره سوریه.» 🔸مرتضی که نبود، لبم از نمی‌افتاد. هر دعایی را که به نظرم مجرب می‌آمد، چهل روز می‌خواندم. می‌خواندم و به خدا التماس می‌کردم مرتضی سالم برگردد. هرچند همیشه حس می‌کردم ماندنی نیست و باید از او دست بکشم ولی دلم راضی نمی‌شد. با سرسختی، دوباره ادامه می‌دادم. 🍃🌷🍃🌷 🔹هر کدام از بچه‌هایش شهید می‌شدند یک نکته از زندگی‌شان می‌شد سرلوحه کارهای مرتضی. 🔸مثلا که توی عملیات تل‌القرین شهید شد، سفارشش شده بود برنامه هر روزه مرتضی. شهید نجفی گفته بود حتی اگر شده روزی چند دقیقه واسه خودتان روضه امام حسین بخوانید. نجفی اولین دوست شهید مرتضی بود. شهادتش بدجور مرتضی را به هم ریخت. 🔹وقتی بود، با هم زیاد می‌رفتیم. دور و بری‌ها همیشه می‌گفتند این مسافرت‌های شما تمام نشد؟ سفرهای را جفت‌مان دوست داشتیم. 🔸با خودش قرار گذاشته بود هر پولی را که دربیاورد، بگذارد برای سفرهای زیارتی. تا دل‌مان هوای کربلا می‌کرد، باروبندیل می‌بستیم و راه می‌افتادیم. آزاد می‌رفتیم. رفت‌مان با خودمان بود و برگشت‌مان با دل‌مان. 🔹اربعین و نیمه شعبان را مرتضی حتما می‌رفت . رفتنش هم برنامه داشت. هر بار که قصد رفتن می‌کرد، سه روز قبل از رفتنش می‌گرفت و چله زیارت عاشورا می‌گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
"اللهم‌اجعلنا من‌الذابین عن حرم سیده زینب(س)"🍃 خدا میداند که چقدر این #ذکر را گفتیم تا خدا این #توفیق را به ما بدهد تا جزو #مدافعین_حرم مطهر حضرت زینب(س) باشیم...🌹 الحمدلله‌ #خدا بر سر ما منت نهاد تا جزو #مدافعان_حرم حضرت شدیم و اینک در این #سرزمین هستیم🍃🌺🍃 دلنوشته‌‌ی شهید مدافع حرم #شهیدحسین_بواس🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
نماز عشق #قنوتےدارد به درازای چند رکعت... وقتےﻛﻪ #ذکر آن: اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فےسبیلک باﺷﺪ... #شهید_حججی🌷 #شهید_بلباسی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
روزی درخواب دعوت شدی و با شوق گفتی: خانوم زینب بهم گفت بالاخره شماهم دعوت شدی رفتی چند روز بعد به آر
💢برادر شهید: در تمام مکانهای مورد زندگی، #کار و #تدریس به اذعان همگان، بارزترین خصوصیات #اخلاقی وی خوش رویی و #شوخ_طبعی بود ولی با وجود زنده دلی هرگز #ذکر خدا، یاد #قیامت و #آمادگی برای زندگی واپسین از ذهن و لبان وی دور نمی شد. #شهید_مدافع_حرم #شهید_مجید_سلمانیان🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عجیب‌ دنیارا جدی گرفتیم...‌ #شهید_هادی_ذوالفقاری_میگفت؛‌ "من مطمئنم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خی
8⃣9⃣7⃣ 🌷 💠سفــرکربـلا 🔸اولین بار را در این موسسه دیدم. پسر بسیار با ادب و شوخ و خنده‌رویی😍 بود. او در موسسه کار می کرد و همان جا زندگی و استراحت می‌کرد. بود و در مدرسه درس می‌خواند📚. 🔹من ماشین🚙 داشتم. یک روز راهی بودم که هادی گفت: داری می ری کربلا⁉️گفتم: آره، من هر با چند تا از رفیق‌ها می‌ریم، راستی جا داریم تو نمی‌خوای بیای؟ گفت: جدی می‌گی😃؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم کربلا❤️. 🔸ساعتی⌚️بعد با هم راهی شدیم. ما توی راه با رفقا می‌گفتیم و می‌خندیدیم😄، می‌کردیم، سر به سر هم می‌گذاشتیم اما هادی ساکت بود🤐.بعد اعتراض کرد و گفت: ما داریم برای می ریم. بسه، این قدر شوخی نکنید❌. 🔹او می گفت، اما ما گوش نمی‌دادیم🚫. برای همین رویش را از ما و بیرون جاده را نگاه می کرد.به کربلا که رسیدیم، ما با هم به زیارت رفتیم. اما هادی می گفت: اینجا جای زیارت دسته جمعی نیست❌. هر کی باید بره و تو حال خودش باشه😊، ما هم به او محل نمی‌گذاشتیم و کار خودمان را می‌کردیم! 🔸در مسیر برگشت🚙، باز همان روال را داشتیم. می‌کردیم و می‌خندیدیم. هادی می‌گفت: من دیگر با شما نمی‌آیم⛔️، شما قدر زیارت (ع) آن هم را نمی‌دانید😔.اما دوباره هفته‌ بعد که به شب جمعه می‌رسید از من می‌پرسید کی می‌ری کربلا❓ 🔹هادی گذرنامه‌📖 معتبر نداشت❌، برای همین، تنها👤 رفتن برایش خطرناک بود. دوباره با ما می آمد و برمی‌گشت. ⚡️اما بعد از چند هفته‌ دیگر به شوخی‌های ما توجهی نداشت؛ او برای خودش مشغول و دعا بود. توی کربلا هم از ما جدا می‌شد💕. خودش بود و اباعبدالله (ع). 🔸بعد هم ساعتی⌚️ که معین می‌کردیم می‌آمد کنار ماشین. روزهای خوبی بود. هادی خیلی چیزها به ما یاد داد😊. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی یک شهید لباسهای #شهید_حسین_معزغلامی را برای مادرش آورد... #رویای_صادقه_مادر_شهید #پیشنهاد_دانل
روز اول بود که همه ورودی های امام حسین (علیه السلام) دور هم جمع شده بودیم، دوری از خانواده و محیط جدید باعث شده بود اضطراب و تو چشمای اکثر بچه ها نمایان بشه. نگاهم که به چشمای حسین افتاد یه خاصی دیدم. هیچ استرسی نداشت. از همون روز اول قدمشو برداشته بود. بعد از اتمام مراسمات که لباس سبز رو به همه دانشجو ها تقدیم کردن؛ حسین سریع سمت چپ لباس، روی اش پارچه ی کوچیکی نصب کرد، روش نوشته بود ( السلام علیک یا شیب الخضیب ) دائم میگفت؛ آرامشی که داشت فراموش نشدنی بود ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍ ‍ 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 بود و خشونتش، جنگ بود و جراحتش، جنگ بود و ... جنگ بود و تمام رزمنده‌ها✌️ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و داشت... اما در کنار تمام اینها، خیلی دیگر هم بود... مثلا بچه‌ها بود که هیچ جا نمی‌آوردند😍 بچه‌ها در سخت‌ترین و شدید‌ترین شرایط، مراسم نوروز را برپا می‌کردند😉 با همان رنگ و روی منطقه، هفت شان هم بنا به نوع رسته‌شان فرق داشت. سین واحد تخریب: سرنیزه، سیم‌خاردار، (مین) سوسکی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری و... در سایر هم: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و... در دیگر: سکه، سماق، سیب از نوع کمپوتش و... هم سال تحویل بعد از عملیات بود، شهدای عملیات سفره هفت‌سین بود و دعا و توسل و وصایای شهدا و...🍂 هم گاهی متبرک شده به امام‌خمینی(ره) بود و گاهی اسکناس‌های 100ریالی...😍 و بازدید بین بچه‌های همسنگری‌ و همسایه‌های خاکریزی هم بود.☺️ خلاصه اینکه نوروز تا ممکن در بر گزار می‌شد. ، آن سال ها به جای حضور در خانه، در میان و سالشان را نو کردند🌸☘ و تمام وجود آرمان‌هایشان ایستادند. چه زیباست ما هم عیدمان را با و زنده نگه داشتن یادشان🌷🍃 برگزار کنیم، باشد که مشمول و خیرشان گردیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸لبخند خدا 💢از مدرسه بر می گردد و با ناراحتی وارد خانه می شود و یک گوشه می نشیند و به مادر می گوید
4⃣0⃣1⃣1⃣ 🌷 💠وقتی ازدواج برای یک نفر کمال باشد . . . 🔻متنی که ارزش داره بارها بخوانیم👇👇👇 🌿🌸 و آنگاه که یک نفر ازدواج را افزایش در مسیر کمال می بیند، نظرش را درباره خواستگارش چنین برای مادر شرح می دهد: « خوبه! دقیقاً همونیه که تو ذهنم بود. آخه داشت و بی‌ریا بود. مهمتر از همه یه رزمنده س. تو حرفاش بهم گفت که یه پاسداره و چیزی از خودش نداره. بجز یه اتاق تو خونه ی پدری اش که فرش زیر پاش هم یه نمد بیشتر نیست. منم بهش گفتم که مادیات برام .» 🌿🌸 و آن گاه که ازدواج برای یک نفر، کمال باشد، همین می شود. این که عصمت برای عروسی اش می شود یک چادر مشکی و یک چادر سفید و لباس عروسی اش را نیز مادر با پارچه ای که از مکه آورده است می دوزد. 🌷🌿 و آن گاه که ازدواج برای یک نفر، کمال باشد، همین می شود. این که مادر، وقتی چادر سفید عروسی را می دهد دست عصمت و او برای اولین بار سر می کند، مدام زیر لب می گوید و در پاسخ مادر که رمز این ذکرها را می پرسد چنین می گوید: «دعای می خوانم! یعنی من لیاقت دارم زیر این چادر شهید شوم؟» 🌹🌿 و آن گاه که ازدواج برای یک نفر ، کمال باشد، همین می شود. این که او تمام سنت هایی را که دختران در زیباترین شب زندگی شان انجام می دهند، بی خیال می شود و به همسایه های شهیدشان حتی . می گوید«نمی خواهم دل مادر شهیدی رنجیده شود» ❤💞 و آنگاه که ازدواج برای یک نفر کمال باشد، همین می شود. این که روز عروسی اش برخیزد و بین دوستانش چنین سخنرانی کند: « ازدواج نیمی از دین است و باید دین را کامل کرد. ازدواج نه بهخاطر رسیدن به آرزو و امیال، بلکه برای نزدیک شدن به خدا و در دین رسول الله (ص) است. طبق آیات قرآن هر موجودی باید برای خود یک داشته باشد. شما خواهران باید برای ازدواج آماده و به فکر زندگی . همیشه قانع باشید. بهترین راه برای رسیدن به پاکی‌ها را انتخاب نمایید. من شما را به خانواده سفارش می‌کنم. چرا که بهترین آرامش را در سایه‌ی ازدواج به دست می‌آورید.» 🌿🌸و آن گاه که ازدواج برای یک نفر کمال باشد، همین می شود. این که شب عروسی ، آن گاه که هنوز پا در اتاق محقر شوهر نگذاشته است، چادر سفیدش را با چادر مشکی تعویض می کند و همه ی مهمانان را رها کرده و با تازه داماد می روند » 🌹🌿 و آن گاه که ازدواج برای یک نفر کمال باشد، همین می شود. این که به مادر بگوید:« نباید برای صبح روز عروسی به زحمت بیفتید و هدیه بیارید» و در پاسخ مادر که این رسم و رسوم است و نمی شود از آن گذشت بگوید : « پس هدیه من باشه آن 4جلد کتاب اصول کافی که برایم از شیراز خریدید.» 🌺🌿 و آن گاه که نه ازدواج بلکه لحظه به لحظه زندگی برای یک نفر بهانه ای برای بالا رفتن از پله های کمال باشد و آنگاه که یک نفر مسیر « مَن طَلَبَنی وَجَدَنی و مَن وَجَدَنی عَرَفَنی و مَن عَرَفَنی عَشَقَنی» را طی کرده باشد به یقین پروردگار پاسخ خواهد داد که « وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُه» و مگر عاشق شدن پروردگار غیر ازین است که « و مَن عَشَقتُه قَتَلتُه» و خوش به سعادت آنان که در راه خدا کشته می شوند که بالاتر از آن نیکی دیگری وجود ندارد. 🌷🌿و در نهایت عصمت این اسطوره سبک زندگی اسلامی در 19 آذر 1360 در حالی که فقط 66 روز زندگی مشترک را تجربه کرده است، آنگاه که بذای زیارت قبور شهدا قدم در راه عاشقی می گذارد، در اثر تذکش راکت هواپیمای عراقی، بر روی پل قدیم دزفول آسمانی می شود. 🌸🌿مزار مطهرش در کنار مزار یادبود برادر شهیدش علیرضا پور انوری که هیچ گاه از عملیات والفجر مقدماتی برنگشت در قطعه 2 گلزار شهدای امیرآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مداحی یا رقیه(س) دین و دنیام بانوای: مدافع حرم #شهید_حسین_معزغلامی🌷 السلام علیک یا رقیه بنت الحس
🔰گفتم: دارم از استرس میمیرم😢 گفت: یک بهت میگم هر بار گیر کردی بگو؛ من خیلی قبولش دارم. گره یک کار منم همین باز کرد که هم به سختی اجازه خروج گرفت😔 🔰گفتم: باشه داداش بگو گفت: تسبیــ📿ـح داری ؟! گفتم: آره گفت: بگو سلام الله علیها حتماً سه ساله ارباب نظر می کنه منتظرتم 😊 🔰قطع کردم چشمامو بستم😌 شروع کردم الهی بالرقیه سلام الله علیها الهی بالرقیه سلام الله علیها ۱۰ تا نگفتم که یهو گفت: این پنج نفر آخرین لیسته. بقیه اش فردا 🔰تعجب کردم😟 همینجور ذکر می گفتم که یهو رو خوند بغضم ترکید😭 با گریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر شم وقتی را دیدم گفتم درست شد اشک تو چشماش حلقه زد گفت (سلام الله علیها) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی می‌خواهند به استقبال بروند ⇜با بهترین سیما😍 ⇜با لباس ⇜و بهترین می روند🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ‍ 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 بود و خشونتش، جنگ بود و جراحتش، جنگ بود و ... جنگ بود و تمام رزمنده‌ها✌️ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و داشت... اما در کنار تمام اینها، خیلی دیگر هم بود... مثلا بچه‌ها بود که هیچ جا نمی‌آوردند😍 بچه‌ها در سخت‌ترین و شدید‌ترین شرایط، مراسم نوروز را برپا می‌کردند😉 با همان رنگ و روی منطقه، هفت شان هم بنا به نوع رسته‌شان فرق داشت. سین واحد تخریب: سرنیزه، سیم‌خاردار، (مین) سوسکی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری و... در سایر هم: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و... در دیگر: سکه، سماق، سیب از نوع کمپوتش و... هم سال تحویل بعد از عملیات بود، شهدای عملیات سفره هفت‌سین بود و دعا و توسل و وصایای شهدا و...🍂 هم گاهی متبرک شده به امام‌خمینی(ره) بود و گاهی اسکناس‌های 100ریالی...😍 و بازدید بین بچه‌های همسنگری‌ و همسایه‌های خاکریزی هم بود.☺️ خلاصه اینکه نوروز تا ممکن در بر گزار می‌شد. ، آن سال ها به جای حضور در خانه، در میان و سالشان را نو کردند🌸☘ و تمام وجود آرمان‌هایشان ایستادند. چه زیباست ما هم عیدمان را با و زنده نگه داشتن یادشان🌷🍃 برگزار کنیم، باشد که مشمول و خیرشان گردیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 11 📖 چه کار کردی احمق ؟! زدی تو گوش فرمانده سپاه غرب کشور. میدونی چی کارت می کنند؟
♦️ 🌾توی چله توی برف ❄️🌨و سرما ، که حتی چهارپایان هم از رفتن به زاده داوود خوداری می کردند ، میگفت ، بریم امام زاده داوود اونم نه برای تفریح بلکه برای خود سازی ‼️ وقتی با یه توی برف و یخبندان وارد امام زاده می شدیم ، 🌾 همه برای فرار از سوز 🌬و سرما دنبال یه جای گرم بودیم ولی به طرف رودخانه می رفت و وضو می گرفت ، بعد چنان با خلوص به نماز می ایستاد که واقعا احساس می کردیم او با خدا گرم می شود..... 🌷 📕 امام سجاد و شهدا ، ص31 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💚🥀✨💚✨🥀✨💚🥀✨💚 🥀پنجشنبه ڪه آید باز دلت💔نگ مےشوم 🌱بی قرارِ یـاد مےشوم یاد جانبازان میدان جنون 🥀آشنایان خاڪ و خون یادآنانےڪه مجنون بوده‌اند. رایاد کنید با یک صلوات 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠وقتی دلت 💔تنگ میشه ... وقتی حسی شبیه #تنهایی دست به گلوت میذاره ... #وقتی حال دلت 🌧بارونیه ... ♨️ب
♥️♥️♥️ 🌷 ما به لبخند ☺️شهیدان به 🥀 روی سربند   ما به لشکر به تسبیحات 📿یا زهرای معبر همان‌هایی که نذر کردند اگر رفتند دیگر برنگردند ❌ یاد کنیم را با صلوات 🌸اللهم صل علی محمد 🍃و آل محمد و عجل فرجهم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍃گاهی عشق معجزه می‌کند و بی‌سیم‌چی گردان، آشنای غریب می شود. 🍃امیر امینی، ی ساده ی گردان که حال و هوای هر عملیات را با بی‌سیم به جاماندگان خبر می‌داد. 🍃فرمانده قلبش شد و اشک و مناجاتش برای خدا. آنقدر دعا کرد تا عاشق، مخلص و شد. 🍃عکاسِ جنگ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد، بی‌سیم‌چیِ عاشق را ثبت کرد و این عکس برگی شد از دفتر ، که این روزها دل هر آدم سردرگمی را می لرزاند. 🍃سربندش، چشم هایش که از خستگی آرام گرفته است و لب های خونینش، که گویی هنوز هم می‌گویند. این‌ها هرکدام روضه ای است برای آنان که گرفتار دنیا شده‌اند😔 🍃او با و گریه‌هایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و شد برای دنیا و آدم‌هایش. 🍃کاش می‌شد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای و کمی بندگی کنیم و او با بی‌سیم‌اش از عشق به محبوب بگوید😢 ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روح‌الله امام حسین(ع) بود. رو برای خودش معیار قرار داده بود. هرکاری که می‌خواست انجام بده🚶‍♂ اول می‌سنجید که این کار، اون رو به حسین(ع) نزدیک می‌کنه یا دور...🤔 گاهی که در ماشین موسیقی🎵 می‌گذاشتیم▶️مخالفت نمی‌کرد اما کمی که می‌گذشت می‌گفت: احساس میکنم از(ع) دورم می‌کنه. 🤭 آهنگ را قطع می‌کرد⏹ و می‌گفت: حالا کمی حسین رو بگیم که از یاد حسین دور نشیم...بعد اگر خواستی دوباره ضبط رو ▶️ روشن کن...😳🤗 روح‌الله در تمام لحظاتش امام (ع) بود. ✅ به نقل از: همسر و دوستان شهید شهید مدافع حرم شهید روح الله قربانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃گاهی عشق معجزه می‌کند و بی‌سیم‌چی گردان، آشنای غریب می شود. 🍃امیر امینی، ی ساده ی گردان که حال و هوای هر عملیات را با بی‌سیم به جاماندگان خبر می‌داد. 🍃فرمانده قلبش شد و اشک و مناجاتش برای خدا. آنقدر دعا کرد تا عاشق، مخلص و شد. 🍃عکاسِ جنگ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد، بی‌سیم‌چیِ عاشق را ثبت کرد و این عکس برگی شد از دفتر ، که این روزها دل هر آدم سردرگمی را می لرزاند. 🍃سربندش، چشم هایش که از خستگی آرام گرفته است و لب های خونینش، که گویی هنوز هم می‌گویند. این‌ها هرکدام روضه ای است برای آنان که گرفتار دنیا شده‌اند😔 🍃او با و گریه‌هایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و شد برای دنیا و آدم‌هایش. 🍃کاش می‌شد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای و کمی بندگی کنیم و او با بی‌سیم‌اش از عشق به محبوب بگوید😢 🕊به مناسبت سالروز شهادت ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۵ دی ۱۳۴۰، ساوه 📅تاریخ شهادت : ۱۰ اسفند ۱۳۶۵، شلمچه، کربلای۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فضیلت حیرت انگیز _یاعلی حجت الاسلام والمسلمین استاد ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سلام عزیزان موقع انداختن رای در صندوق این رو بگین و به بقیه هم تا میتونین نشر بدین 🌱اللهم بارِک لِمولانا صاحِبِ الزمان🌱 ان شاءالله خدا به رای هامون برکت بده به برکت نام مبارک اقاجانمون🌱🌱💚 باوضوبرویدوبه نیت یک شهیدبیاندازیدکه شهداویژه نظرکنند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🌺 مرحوم (ره) : 🍁 قلبی که خدا می‌کند خیلی بزرگ است.  اوسع الاشیاء است. هر چه از محبت و صدق و ذکر خدا می‌گیرد باز می‌گوید: کم است. نماز که می‌خواند می گوید: کم است. استغفار هم چیزی است که قلب را بزرگ می‌کند. پیغمبر خدا، آن دریای عظمت الهی، روزی هفتاد مرتبه می‌کرد. 📚 طوبای محبت – ص ۵۴ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh