فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_ایمان
#موشن_گرافیک 42
از كجا معلوم كه خالق عالم همان #واجب_الوجود ، و مانند واجب الوجود، #يكي باشد؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#درسهای_مکتب_عاشورا
🏴در #عاشورای سال ۶١ هجری مردم سه دسته تقسیم شدند.
1⃣یک دسته اصحاب حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام بودند که در مدار محبت و عشقبازی با امام زمانشان چنان جلو رفتند👊 که به مقام فناء رسیدند✔️ تا جایی که در ردیف امام معصوم، مردم تا قیامت بر آنها #سلام می فرستند،
"وَ عَلَی الاَرواح الَتی حَلَّت بِفِنائک"
⭕️این دسته آنقدر در کسب #صفات_حمیده جلو رفتند که در امام زمانشان حل شدند مثل شکر و آب وقتی در هم حل می شود می گویند: شربت شده، دیگر نه آبی هست نه شکری، #یکی شدند، جدا از هم نیستند❌.
♨️با یک
🔅انتخاب #صحیح 👌
🔅و #استقامت بر حق
🔅و #وفای_به_عهد
به این مقام رسیدند.
2⃣دسته دوم شیعیانی بودند که از مدینه تا کربلا قدم به قدم #همراه حضرت سیدالشهداء بودند، #شب_عاشورا در خیمه، بعد از فرمایشات حضرت، #رفتند😔!
🔅 #حب_دنیا
🔅حب زن و فرزند
🔅و عدم داشتن عزم راسخ
🔅و بی استقامتی
آنها را از امام زمانشان جدا کرد😞.
♨️این دسته رفتند و #امام_زمانشان را تسلیم دشمن کردند. (❌نسبت به امام زمانشان بی تفاوت بودند❌.)کاری که ما هم با امام زمانمان می کنیم😔، #اکثرا به یاد امام زمان نیستیم🗯.
👈گاهی انسان به یک وادیی می رسد که باید بین ✓امام زمانش و ✘دنیا، یکی را انتخاب کند✅.
3⃣دسته سوم آنهایی بودند که از اطراف #کوفه آمده بودند برای جنگ #باحضرت سیدالشهداء (علیهالسلام). ⚠️خیال نکنید آدمهای کافر و بی دینی بودند یا امام حسین (علیهالسلام) را نمی شناختند🚫. کسانی بودند که #خودشان نامه📨 نوشته بودند و حضرت را #دعوت کرده بودند!
⁉️چه می شود که #شیعه به جنگ با امام زمانش می رود؟!
🔲استاد حاج آقا زعفری زاده
🔳الّلهُـــمَّ عَجِّــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــرَج الساعه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چه خوش گفت این شهید بزرگوار که : حرکت در مسیر #مجاهدت چه در جنگ سخت و چه در جنگ نرم #بیداری می خوا
4⃣2⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_عباس_دانشگر🕊❤️
🍃🌹قبل از اعزام میگفتیم باید از خدا بخواهیم که حرف و عملمان یکی شود و آنوقت برویم.
🍃🌹حالا در #حلب وقت آن رسیده بود که نشان بدهیم چقدر حرف و عملمان #یکی است. انگار باید تأثیر تمام این بیست و چند سالی که زیارت عاشورا خوانده بودیم و #سینهزنی کرده بودیم را در چند روز عملا نشان میدادیم.
🍃🌹کسی که حرف و عملش یکی است، یک قدم هم به سمت #عقب برنمیدارد. صبح روز اول در حلب، رفتیم برای گرفتن #تجهیزات. آن روز عملیات انجام و درگیریها کمتر شد اما پیکر یکی از نیروهای عباس در زمین دشمن مانده بود.
🍃🌹عباس بیقرار بود؛ انگار که چیزی #گم کرده باشد. میخواست هرطور که شده خودش را به خط درگیری برساند و پیکر نیروی جامانده را بیاورد. آنجا بود که با خودم گفتم عباس #مردِ_عمل است.
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رهبر معظم انقلاب: من کارهای بزرگی را به او محوّل کردم چراکه به همه #اطمینان نمیکردم محول کنم، ایشان
8⃣0⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_حاج_احمد_کاظمی 🕊❤️
🔹خیلی کم پیش میآمد که #بچههایش را همراه خود بیاورد. آنروز ظاهرا #خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود #محمّدمهدی👦 را همراه خود بیاورد.
🔸از صبح که آمد خودش رفت #جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت.جلسه که تمام شد مقداری موز🍌 اضافه آمده بود. #یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم.
🔹نمیدانم چه کاری داشت که مرا #احضار کرد.محمّد مهدی هم پشت سر من وارد🚪 دفتر شد. وقتی بچه اش را دید چهره اش بر بر افروخته شد😡
🔸طوری که تا حالا اینقدر او را #عصبانی ندیده بودم.با #صدای_بلند گفت:کی به شما گفت به او موز بدهید⁉️
🔹گفتم:حاجی این بچه صبح تا حالا هیچی #نخورده یه موز که به او بیشتر ندادم🚫 تازه از #سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود. دست در جیبش کرد و هزار تومان💶 به من داد
🔸گفت: همین الان میروی و #جای آن موز🍌 را میخری و میگذاری.البته به جای یک موز #یک_کیلو.
#سردارشهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سخنان #سید_حسن_نصرالله درباره شخصیت #شهید_جهاد_مغنیه: " فرزند حاج عماد جوان بود و هیچکس #مجبورش نکر
✍خواهر شهید:
❣دلم سوخت وقتی دیدمش شبیه #بابا شده بود، خون ها را شسته بودن ولی جای زخم ها و پارگی ها بود جای کبودی ها، خون مردگی ها.
❣ #تصاویر شهادت بابا و جهاد #یکی شده بود و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمیتوانم #تحمل کنم.
❣باز مادر، من و مصطفی را #آرام کرد، صورت جهاد را بوسید و گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده البته هنوز به تکه تکه شدن علی اکبر حسین(ع )نرسیده. 😭
#شهید_جهاد_مغنیه🌷 #سالگرد_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#برخورد_صحیح 🍃رفتیم ترمینال و سوار اتوبوس🚎 شدیم. در شروع حرکت راننده ضبط📻 را روشن کرد. آنچه که پخش
#کلام_شهید🌷
💢توی ذهنت باشد که #یکی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم❌
🔸مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد؛ فردای قیامت جلوی #حضرت_زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم⁉️😔
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (11) 💠ما را هم ببريد.... 🔸شیرین ترین خاطره ام، #جانبازی_ام بود در سال 1370. می
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (12)
💠ماجراے توسل بچه های تفحص
به #حضرت_زهرا(سلام الله علیها)
🔰بچه ها روزها خاک هاے منطقه را زیر و رو مے ڪردند و شب ها🌙 از خستگے و با ناراحتے به خاطر پیدا نڪردن #شهدا، بدون هیچ حرفے منتظر صبح مے ماندند😔 یڪے از دوستان معمولاً توے خط براے عقده گشایے، نوار #مرثیه ے حضرت زهرا (سلام الله علیها) را مے گذاشت📻 و اشک ها😭 ناخودآگاه سرازیر مے شد
🔰من پیش خودم گفتم: « #یا_زهرا! من به عشق مفقودین به این جا آمده ام، اگر ما را قابل مے دانے، #مددےڪن ڪه شهدا🌷 به ما نظر ڪنند، اگر نه، ڪه برگردیم تهران😢»
🔰روز بعد #فڪه خیلے غمناک بود و ابر سیاهے🌫 آسمان را پوشانده بود. بچه ها بار دیگر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) #متوسل شدند، هر ڪس زمزمه اے زیر لب داشت. در همین حال یک «بند انگشت» نظرم را جلب ڪرد😧 خاک را ڪنار زدم، یک تڪه #پیراهن نمایان شد. همراه بچه ها خاک ها را با بیل⛏ برداشتیم و پیڪر #دو_شهید ڪه در ڪنار هم👥 صورت به صورت یڪدیگر افتاده بودند، آشڪار شد😀
🔰پس از جستجوے خاک ها #پلاک هایشان نیز پیدا شد. لحظه اے بعد بچه ها متوجه آب💧 داخل یڪے از قمقمه ها شدند و با فرستادن #صلوات، جهت تبرک از آن نوشیدند. وقتے پیڪرها را از زمین بلند ڪردند، در ڪمال تعجب دیدند پشت پیراهن #یکی از دو شهید🌷 نوشته شده:
⭕️«مے روم تا #انتقام_سیلےزهرا بگیرم.»⭕️
📱منبع: سایت تبیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (12) 💠ماجراے توسل بچه های تفحص به #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) 🔰بچه ها روزها خ
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (13)
🔻از کتاب شهید گمنام
💠 #روز_مباهله
🌷«روزهای آخر سال 79 و سال #امام_علی (ع) بود. در منطقه عملیاتی #رمضان مشغول جستجو بودیم. اما مدتی بود که شهدا خود را نشان نمیدادند.
🌷صبح با بچهها مشغول خواندن #زیارت_عاشورا برای شهدا شدیم. به یاد #امیرالمومنین (ع) و به یاد مدینه مشغول خواندن #روضه شدم. بعد از پایان روضه بهسوی منطقه حرکت کردیم.
🌷قبل از رفتن به تقویم و مناسبت آن روز نگاه کردم، روز #مباهله بود. روز #پنج_تن آل عبا. روزی که حضرت علی (ع) انگشترش را به سائل داد.
🌷خوشحال بودم. گفتم ما لشگر علی ابن ابی طالب (ع) هستیم. حتما امروز از دست آقا #عیدی میگیریم. اولین شهیدی که پیدا شد نامش #عشقعلی🌹 بود.
🌷دومین شهید نام تمامی شهدای گروهان خودشان در جیبش بود. به همراه #حرز امام جواد (ع) که بعد از هجده سال سالم سالم بود!
🌷تا عصر #چهار شهید پیدا شد. بچهها می خواستند کار را جمع کنند. گفتم: ادامه دهید. حتما یک شهید دیگر پیدا میشود. قرار بود ساعت چهار برگردیم. #پنج دقیقه قبل از برگشت شهید دیگری پیدا شد.
🌷تمام خاک را غربال کردیم. اما این شهید آخر #گمنام بود. هرچه بچهها گشتند اثری از پلاک او نبود. به رفقا گفتم: بیایید تا برویم. بچهها با تعجب به من نگاه میکردند. یکی گفت: خواب دیده بودی؟ گفتم: نه! امروز روز #پنج_تن بود. ما هم #پنج شهید پیدا کردیم. بعد ادامه دادم: هرچه بگردید از این شهید آخر نشانهای نخواهید یافت. چرا که امروز روز آل عبا است. و #یکی از پنج تن هنوز هم #گمنام است.»
#عنایت_امیر_المومنین(ع)
شادی روح شهدا #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣از #زیارت برمیگشتم، دیدم توی #دارالحجه خانمی با قلم #خوشنویسی به نستعلیق مینویسد. ❣اومدم به مح
پرسید: چی کار کنم #شهید بشم؟ دست زدم روی شانه اش و با خنده گفتم:
ان شاءالله #ویژه شهیدشی!
گل از گلش شکفت.
-خب ،حالا چی کار کنم؟
- به نظرمن، ما خودمون نمی تونیم این راه رو بریم. باید #یکی دستمون رو بگیره.
و بعد این شعر را برایش خواندم:
گر می روی بی حاصلی
گر می برندت #واصلی
رفتن کجا؟ بردن کجا؟
#شهید_محسن_حججی 🌷
#کتاب_سربلند
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_حامد_کوچک_زاده 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣5⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰شهید مهدی(حامد) کوچکزاده متولد ۲۸ شهریور ۱۳۶۱🗓 در شهرستان #رشت است که روز دوشنبه ۱۲ بهمن ماه ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و جریان آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در استان #حلب سوریه بر اثر اصابت ترکش خمپاره💥 به درجه رفیع #شهادت رسید.
🔰تحصیلاتش📚 کارشناسی علوم سیاسی بود. از #شهید_کوچکزاده ۳ فرزند؛ ۲ و ۶ ساله👥 به یادگار مانده است. و فرزند سومش #بعد از شهادتش🌷 به دنیا آمد.
🔰مراسم تشییع پیکر⚰ پاک شهید حامد کوچک زاده صبح شنبه #هفدهم بهمن ماه ۹۴ از مقابل سپاه ناحیه مرکزی رشت با حضور مسئولان، مردم و خانوادههای معظم شهدا🌷 تشییع و در #گلزار_شهدای رشت به خاک سپرده شد.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔰حامد همیشه می گفت: دوست دارم خونه ام #شلوغ باشه. باید نسل شیعه رو زیاد کنیم😍 حتی رفقای خودش رو هم ترغیب میکرد که #بچهدار شوند. وقتی سمیه بادار بود و هنوز جنسیت بچه مشخص نبود❌ یک روز توی خانه با #حامد صحبت از دختر یا پسربودن بچه پیش آمد.
🔰حامد گفت: "ما که شانس نداریم بچهمون #دختر بشه🙁 انگار دوست داشت دختر داشته باشد. بعد که بچه به دنیا آمد و فهمیدند دختر است، به همه دوستانش پیام داد که #ریحانهی بابا به دنیا اومد😍
🔰به قدری #خوشحال بود که این خبر را به همهی دوستان دور و نزدیکش داد. ذوق زده بود☺️ برای حاج آقا خردکیش در #مشهد پیامک زد که📲 دخترم به دنیا اومده، حاج آقا رفتی حرم دعاکن که #عاقبت_بخیر بشه.
🔰بعد هم برایش نوشت #دختردارها حظ کنند؛ پیامبر(ص) می فرماید: چه خوب فرزندانی هستند دختران👌هرکسی #یکی از آنها را داشته باشد خداوند آن را برای وی پوششی از آتـ🔥ـش قرار میدهد.
🔰هرخانه ای که درآن دختـ🌸ـر باشد، هر روز دوازده #رحمت و برکت از آسمان بر او ارزانی میشود. زیارت فرشتگان👼 از آن خانه قطع نمی شود. #دخترداران شاکر باشید و قدر خود را بدانید.
📕مستدرک الوسائل، جلد۱۵٫”
آخرش می نوشت: " >حامد ” که توی ریاضی > یعنی کوچکتر؛ کوچیک شما، #حامد.
#شهید_حامد_کوچک_زاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#یڪی❗️
از #دنیـ🌎ـا دل💓 ڪند و
رفت زیارت حرم🕊
💥رو سنگ #مزارش نوشتن
#شهید_مدافع_حرم...
#یکی مثل #من👤
اسیرِ دنیاست
باید بشه سهمش فقط
دیدن عکسای #شهدای مدافع حرم😔🌹
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣رفیق شهیدم چفیه ات را از سر شانه تکانی بدهی دل ما مثل دلت #پاک و #حسینی می شود. ✍ خاطره از مادر ش
❇️#یکی از رفقای هم دروه ای #حسین با انتشار این عکس نوشت:🌱
"تقریبا همیشه #حسین را در همین حالت می دیدیم.با درحال کار بود و یا در حالت کار.🌱
❇️اصلا #خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت.بدن ورزیده و آماده ای داشت.درست #زمانی که همه خسته بودند شوخی های حسین گل می کرد و به همه #روحیه می داد.👌
❇️#استراحت حسین ماند برای بعد از شهادتش."🌱
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌼🍃
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 8⃣1⃣#قسمت_هجدهم 💢 زندگى بدون ابوالفضل ، میان #تهى است
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣1⃣#قسمت_نوزدهم
💢 اما در این سعى آخر میان #خیمه و #میدان ، کارى شده است که دل او را یکدله کرده است....سکینه ، سکینه ، سکینه ، اینجا همانجاست که جاده هاى محبت 🌸به هم می رسد.#عشقهاى_مختلف به هم گره مى خورد و #یکى مى شود.
عشق او به حسین و عشق او به بچه ها در سکینه با هم تلاقى مى کند.
🖤عشق 💕او به حسین و #عشق حسین به بچه ها در سکینه به هم مى رسند.اینجا همان جاست که او در مقابل #حسین و #بچه_ها یکجا زانو مى زند.
این سکینه همان طور سینایى است که حضور حسین در آن به تجلى مى نشیند.
این #سکینه مرز مشترك میان حسین و بچه هاست. و #لزومى ندارد که سکینه به عباس ، حرفى زده باشد....
لزومى ندارد که سکینه از عباس آب💧 خواسته باشد.
💢 چه بسا که او را از #رفتن به دنبال آب منع کرده باشد... لزومى ندارد که نگاهش را به نگاه عباس دوخته باشد تا عباس ، خواستن را از #چشمهاى او بخواند. همینقدر #کافیست که او پیش روى عباس ایستاده باشد،... مژگان سیاهش را حایل چشمهایش کرده باشد و نگاهش را به #زمین دوخته باشد.
همین براى عباس کافیست تا زمین و زمان را به هم بریزد و جهان را آب کند.
🖤اگر سکینه بگوید آب، #هستى عباس آب مى شود پیش پاى سکینه....
نه ، سکینه لب به گفتن آب ، تر نکرده است... فقط... شاید گفته باشد:
عمو!... یا نگفته باشد.چه گذشته است میان سکینه و عباس که عباس #ادب ،
عباس #معرفت ، عباس #ماموم ،
عباس #خضوع ، پیش روى امام ایستاده است و گفته است:
💢آقا! تابم تمام شده است.
و آقا #رخصت داده است.
خب اگر آقا رخصت داده است پس چرا نمى روى عباس ! اینجا، #حول و حوش خیمه 🏕زینب چه مى کنى ؟ عمر من !
عباس ! تو را به این جان نیم سوخته چه کار؟ آمده اى که #داغ مرا تازه کنى ؟
آمده اى که دلم را بسوزانى ⁉️ جانم را به آتش🔥 بکشى ؟ تو خود جان منى عباس ؟ برو و احتضار مرا اینقدر طولانى نکن.
🖤#رخصت_ازمن چه مى #طلبى عباس ! تو کجا دیده اى که من نه بالاى حرف #حسین ، که همطراز حسین ، حرفى گفته باشم ؟ تو کجا دیده اى که دلم 💗غیر از حسین به امام دیگرى اقتدا کند؟تو کجا دیده اى که من به سجاده اى غیر خاك پاى حسین نماز بگذارم.آمده اى که #معرفت را به تجلى بنشینى ؟ ادب را کمال ببخشى ؟
عشق 💜را به برترین نقطه #ظهور برسانى ؟چه نیازى عباس من ؟!
💢نشان ادب تو از #دامان_مادرت به یاد من مانده است.... وقتى که مادر #خطابش_کردیم ، پیش پاى ما نشست و زار زار #گریه 😭کرد و گفت : _مرا مادر خطاب نکنید.❌ مادر شما #فاطمه بوده است ، این کلام ، از دهان شما فقط #برازنده مقام زهراست . من #خدمتگزار شمایم . #کنیز شمایم.
🖤عباس من !
تو شیر #ادب از سینه این مادر خورده اى . وقتى پدر او را به #همسرى برگزید، او ایستاده بود پشت در و به خانه در نمى آمد تا #ازمن ، دختر بزرگ خانه #رخصت بگیرد، و تا من به #پیشواز او نرفتم ، او قدم به داخل خانه نگذاشت.
عباس من ! تو خود معلم عشقى ! امتحان چه را پس مى دهى ؟
💢 جانم فداى ادبت عباس !
عرفان ، شاگرد معرفت توست و عشق ، در کلاس تو درس پس مى دهد.
بارها گفته ام که #خدا اگر از همه عالم و آدم ، همین #یک_عباس را مى آفرید،
به مدال فتبارك االله احسن الخالقین✨ ش میبالید.اگر آمده اى براى سخن گفتن ، پس چیزى بگو...
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh