وقتی مادر برای #شهادت پسرش دعامےکند👇👇
بعد از دیدن عکس #اسارت محسن، خانواده خیلی بیقرار بود.
خیلی #گریه کردیم اما دستمان به جایی بند نبود.
رفتم سر خاک #شهدای_گمنام و به آنها گفتم
"حالا که بچه من اسیر شده است دیگر راضیام #شهید شود، نمیخواهم دست این #داعشیها بماند".
#راوی:
#مادر_شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#سیره_شهید✍
هیچ وقت مناسبت ها🎈🎉
واعیاد ائمه اطهار رو یادش نمیرفت
و سعی داشت در این مناسبت ها
با یڪ شاخه گل بیاد خونه🌹
تا چراغ معرفت اهل بیت توی
خونه ما خاموش نشه😌
عادت همیشگیش بود
وقتی از در میومد تو،
گل رو پشتش قایم میڪرد
و اول مناسبت رو تبریڪ میگفت
بعد گل رو... ☺️🌹
تقریبا تموم گلهایی ڪه میاورد
رو نگه میداشتم...👌😊
#راوی:🗞
#همسر
#شهید_رضا_دامرودی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
جوانمرد؛ رفتی صحیح و #سلامت اما حتی #پلاکت هم سالم برنگشت... پلاک و انگشتر شهید مدافع حرم #شهیدمس
2⃣3⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠انگشتر و پلاک
🔰قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر #شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم 📞جی پی اس همدیگروبرداریم،همینطور ساعت ها⌚️ وانگشترامون ازهمه مهمتر انگشترها💍بود
🔰وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و #مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم📞 و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین🚙 به سمت #درمانگاه،تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد😭 و یادحرفمون افتادم.
🔰خواستم انگشترو💍 دربیارم. انگشت روکمی حرکت دادم اما دلم نیومد💔،انگشت ها دستان و بدن مسعود #پرازترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت #شهدا برگشتیم
🔰خیلی پیگیر #انگشترمسعود بودم بادعوا وارد قسمت شهدا🌷 شدم و ازمسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش👌 وقتی به ایران🇮🇷 امدیم و انگشتر رو دست #مادرشون دیدم دلم اروم گرفت.
#راوی:همرزم شهید مسعود عسگری
#شهید_مسعود_عسگری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روز دوازدهم محرم🏴
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار #خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
#راوی رنج نینوا باشی😭
#شهادت_امام_سجاد(ع)
تسلیت باد🏴🏴
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣7⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 #شهید_عباس_آسمیه 💠نصف حقوقش را صرف خیریه میکرد 🔹عباس #نصفی از #حقوق ماهانه
#راوی مادر شهید آسمیه🕊
عباس در #اربعین روانه ڪربلا شد
وقتی از او پرسیدم:
#اولین آرزوی ڪه در #ڪربلا ڪردی
چه بود، پاسخ داد:
#شهادت وبعد از ۴۰ روز از اربعین
به #آرزویش🍂 رسید.
#شهید_عباس_آسمیه🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
🍃🌺🍃🌺
در دانشگاه رشته ی #مدیریت می خواند؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه کلا چند روز وسط معرکه بود، شوخی که نبود آن ها می خواستند به #ولایت وانقلاب ضربه بزنند که خدا را شکر و به یاری امام زمان ناکام ماندند.
وقتـے پسرم در #سوریه به شهادت رسید🕊 و پیکرش را آوردند چون بدن و صورتش #زخم بسیاری برداشته بود قابل شناسایی نبود.😔 من او را از ضربه های چاقوی #فتنه۸۸ در بازوی چپش شناختم😭😣💚
#راوے👇
#پدر_شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عشق_به_خانواده 💕 جواد به خانواده #عشــق میورزید و شماره همسـرش را در گوشی به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود،
🍃❤️🍃❤️
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😹
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#راوی: رفیق شهید
#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانہ_شہدا یادم هـست سرسفره #عقد که نشستہ بودیـم بـهـم گفت: الان فقط مـن و💞تـو، توے ایـن #آین
❣از #زیارت برمیگشتم، دیدم توی #دارالحجه خانمی با قلم #خوشنویسی به نستعلیق مینویسد.
❣اومدم به محسن گفتم: تو یه جمله بگو، منم یه جمله میگم بنویسه.
نقشه هم کشیدیم برایش که #قاب بگیریم و توی اتاق خواب بزنیم به #دیوار...
❣محسن این متن را پیشنهاد داد:
«آن روزها دروازهای برای شهادت داشتیم و حال، #معبری_تنگ. هنوز برای شهید شدن #فرصت هست.دل را باید پاک کرد.»
❣من هم گفتم:
«از قول منِ خسته به معشوق بگویید، جز #عشق_تو عشقی به دلم جا شدنی نیست.»
#راوی: همسر شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#مصعب_پیامبر
یکی از دوستانش برایم تعریف کرد:
صبح روز #مبعث حال وهوای عجیبی داشت. با بقیهی نیروها برای نماز صبح حاضر نشد و خودش به تنهایی در محل دیگری با یک حالت معنوی خاصی نماز خواند.
✨سر سفرهی صبحانه هم حاضر نشد. وقتی علت را از او پرسیدند، در جواب گفت: میخواهم صبحانه را از دست #پیامبر ﷺ در #بهشت دریافت کنم!
✨یک سیب به او تعارف کردند، نخورد وگفت: دلم میوهی بهشتی میخواهد!
✨همان روز به #شهادت رسید. هم صبحانه ی خود را از دست پیامبر ﷺ دریافت کرد و هم از میوه های بهشتی و سایر نعمت های آن برخوردار شد... شهیدی که همرزمانش به خاطر نظم، تقوا و شجاعتش لقب «مصعب پیامبر» را به او دادند.
#راوی: پدر بزرگوار شهید
منبع: کتاب ستاره ها
#ایام_شهادت 🌷
اولین فرمانده تیپ ۲۱ امامرضا(؏)
#اولین_سردار_خراسان
#شهید_مهدی_خادم_الشریعه 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا 🌷آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم #دشمن پشت دیوار اتاق است. 🌷فا
#رسـم_خـوبان
🌷حسن سرش #درد می کرد برای کارهای خیر😇. اگر دوستانش در کاری فرو می ماندند، به حسن مراجعه می کردند.👌
🌷یک ماشین پی کی داشت🚙. یک باره نمی دانم چه بلایی سرش آمد. بعد از #شهادتش فهمیدیم آن را فروخته هزینه 💵زایمان همسر یکی از #دوستانش کرده بود ..
#راوی: برادر شهید
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh