1_15380365.mp3
زمان:
حجم:
6.01M
#مداحی بسیار زیبای شور
🎧 سید رضا نریمانی
در وصف #حضرت_عشق 😍
امام خامنه ای مدظله العالی✌️
🎶
تو اشاره کنی
دنیارو زیرو رو می کنم.... ✊
تو اشاره کنی از سوریه شروع می کنم 👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzad
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣7⃣ به یاد #شهید_محسن_حججی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #سالروز_ولادت😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6⃣9⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 تولد و كودكى
🔸محسن حججی در ۱۳۷۰/۴/۲۱ در خانواده ای #متدیّن در نجف آباد اصفهان پا به عرصه وجود گذاشت و به یاد فرزند شهید حضرت زهرا (س) ، نام او را #محسن گذاشتند.
🔹جدّ پدری او عالم فاضل #شیخ_ابوالقاسم_حججی از علمای بنام نجف آباد بود.
🔸محمدرضا حججی (پدر محسن) که از #رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده، به شغل شریف رانندگی تاکسی مشغول است و در تمام سالیان عمر کوشیده است #نان_حلال بر سر سفره خانواده بگذارد.
🔹مادرش زهرا مختارپور از خانواده ای مذهبی و فعالیت اصلی او #خانه_داری است. محسن فرزند سوم خانواده و دارای سه خواهر و یک برادر است.
🔸کودکی و نوجوانی محسن، همچون سایر بچه های نجف آباد، خیلی عادی گذشت. از ۷ سالگی وارد فضای #مسجد و فعالیت های #بسیج شد.
🔹حضور در #هیئت خانوادگی که پدرش در منزل برپا می کرد، برای نخستین دفعات، طعم شیرین محبت اهل بیت (علیهم السلام) را به او چشاند. علاقه زیادی به #مداحی داشت و در نوجوانی در مراسم ویژه نوجوانان مداحی و قرآن قرائت می کرد. اولین کتاب غیردرسی که از پدرش هدیه گرفت: #مقتل_حضرت_سیدالشّهدا(ع) بود.
#شهید_محسن_حججی🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5899765290526311431.mp3
زمان:
حجم:
1.38M
شهدا شعر #عشقُ میخونن
شهدا هم لیلا هم مجنونن
عند ربهم یرزقون یعنی
شهدا تو #کربلا مهمونن
#شهدا_ممنونیم_که_به_یادمون_هستید
#مداحیِ شهید حجت الله رحیمی ❤️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
3.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی پسر نوجوان سوری برای مقام معظم رهبری مداحی میکند!
《 انا ثائر / من انقلابی ام 》
#مداحی خواننده نوجوان مقاومت؛
#هادی_فاعور برای امام خامنه ای❤️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
Narimani-paye alam ye sar oftadeh -www.Baradmusic.ir.mp3
زمان:
حجم:
6.6M
🎶
پای علم یه سر افتاده
توی گلوش پر از فریاده
جونشو واسه زینب داده
جونشو واسه زینب داده 😭
سید_رضا_نریمانی
#مداحی
شور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⭕️در پیاده روی #اربعين ۹۵، اتفاقی میثم #مطیعی رو کنار یکی از موکبها ملاقات کرد |چند قدمی همسفر شد| در بین صحبتها خودشو معرفی کرد و از حاج میثم خواست که بعد از #شهادتش در مراسم تشییع #مداحی کنه |چندماه بعد حاجت روا شد و حاج میثم خوند:
از شام بلا شهید آوردند
با شور و نوا شهید آوردند
🌹فرمانده #تخریب تیپ ابوالفضل العباس لشکر #فاطمیون
#شهید_مدافع_حرم
#شهیدجعفر_حسنی🕊❤️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هیهات #مصیبتی است تنهـا ماندنــ هنگام #رحیـل همرهان جا ماندنــ سخت است زمان #هجرت هم قفســان مبهوت
6⃣4⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 در آغوش یار
راوی:
شهید محمود اسدی نقل از نوار خاطرات
🔸صبح روز #پنجم_اردیبهشت محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل #سنگر آمد... ساعت 7/5 صبح بود و روز دوم حضور نیروها روی ارتفاعات. محمد نشست کنار ورودی سنگر... حال و هوای #خوشی داشت. انگار میدانست به #کربلایش نزدیک شده است!
🔹محمود اسدی که خودش هم بعدها #شهید شد، با او صحبت میکرد. در مورد آرایش نیروها و امکان #پاتک عراقیها و... سنگر کوچک بود و پنج نفر کنار هم بودند که یکدفعه با صدای #انفجار، سنگر خراب شد!
🔸 #خدمتکن شهید شده بود اما بقیه بچههایی که در سنگر بودند #مجروح شده بودند.
گرد و غبارها که خوابید محمود، محمد را دید که همانطور که نشسته بوده مجروح شده.
🔹سریعاً به سراغ او رفت. مش رجبعلی مسئول #تدارکات داشت دنبال #دوربین میگشت و میگفت باید عکس بگیرم. ببین محمد چه #لبخند قشنگی دارد.
🔸محمد را از سنگر بیرون آوردند.
#شکاف عمیقی در پهلوی چپش بود و بازوی راستش هم #غرق در خون بود. محمود تعجب کرد و گفت: چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور در دو طرف بدن #زخم ایجاد کرده!
🔹لبهای محمد هنوز تکان میخورد. محمود #گوشش را جلو آورد اما نفهمید محمد چه میگوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردند و سوار #آمبولانس کرده و خودشان برگشتند.
🔸هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که پشت بیسیم اعلام کردند برادر #تورجی رفت پیش حاج حسین! میگویند حال و هوای اردوگاه درست مثل زمانی بود که حاج #حسین_خرازی شهید شده بود.
🔹تا چند روز در اردوگاهها فقط نوارهای #مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند. بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد #امام_زمان عجلالله فرجه بود...
🔸محمود خیلی ناراحت بود تا اینکه شبی #خواب محمد را دید؛
خوشحال بود و بانشاط. لباس فرم #سپاه تنش بود. چهرهاش هم بسیار نورانیتر شده بود.
یاد مداحیهای او افتاد و پرسید: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی!؟
محمد در حالی که میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان عجلالله فرجه را در #آغوش گرفتم
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اگر میخواست با زنی #نامحرم ،حتی از بستگان صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمیگرفت 🚫وبه قول دوستانش
6⃣5⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹شب🌙 بود. #ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی🎤 کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس #گرفته بود!
🔸بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم #شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد😔.
🔹آن شب #قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود😠 و گفت: من مهم نیستم🚫، این ها مجلس #حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم❌!
🔸هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، #آقا_ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.آخر شب🌘 برگشتیم مقر، دوباره #قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!ساعت یک نیمه🕜 شب بود.خسته و کوفته خوابیدم😴.
🔹قبل از #اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی #نورانی_ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه📢.
🔸من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه #خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی⏰ بخوابد، #قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز📿.
🔹ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و #نمازجماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات📿، ابراهیم شروع به خواندن #دعا کرد. بعد هم مداحی #حضرت_زهرا (علیها سلام)!
🔸اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد😭. من هم که دیشب #قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم😟! ولی چیزی نگفتم🔇.
🔹بعد از خوردن #صبحانه به همراه بچه ها به سمت #سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر💭 کار های عجیب او بودم.ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا #روضه خواندم⁉️
🔸گفتم: خب آره، شما #دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن🚫.بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب #خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب🌓 کمی خوابم برد.
🔹یکدفعه دیدم وجود مقدس #حضرت_صدیقه_طاهره (علیها سلام) تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، #ماتورادوست_داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه😭 امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به #مداحی کردن ادامه داد.
#شهید_ابراهیم_هادی
📚منبع/کتاب سلام بر ابراهیم/ص 190
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_حسین_معزغلامی : هروقت به سر #قبرم آمدید سعی کنید روضه #علی_اکبر علیهالسلام و یا حضرت زهرا سل
6⃣9⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 #نوکری
🍃🌹مداح بود ، هم از بچگی #صدای خیلی خوبی داشت😊 هم #سبک ها رو خوب اجرا میکرد هر #هیئتی که میخوند چون همه دوستش داشتند و با #اخلاص میخوند شور و حال خاصی به جلسه میداد .. ✨
🍃🌹وقتی که بیشتر تو محل جا افتاد هر هفته داخل چهار تا هیئت هفتگی #مداحی میکرد .
🍃🌹هیئت های دیگه که میرفتیم مینشست یه گوشه #گریه 😭میکرد و سینه میزد و اصلا براش فرقی نداشت که تو هیئت مداحی کنه یا سینه بزنه ...
هرجای هیئت که بود بهترین #نوکری رو میکرد
🍃🌹هیچوقت از مداحی کردن کسی #ایراد نمیگرفت و بیشترین #ادب رو نسبت به همه مداح های امام حسین (ع) رعایت میکرد🌾
به نقل از دوستان شهید
#شهید_حسین_معز_غلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
fadaeian-fatemiye9402 (9).mp3
زمان:
حجم:
4.79M
#مداحی بسیار زیبا
🌾دائم تو مسیر مزار شهدا موندم...
🌾رفتن رفقا، دونه دونه و جاموندم...
شهدا دلم تنگه😭😭😭
🎤سید رضا نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3 خرداد 91 زندگی مشترکش رو با دختری از #سادات شروع کرد موقع ازدواجش به مادرش گفته بود تنها یه #شرط
3⃣4⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠به نقل از مادر شهید:
🔰هر لحظه ی صادق شیرین بود😍، اما آنچه که من را به یاد او می اندازد این است که #همیشه پله ها را با خواندن #مداحی و سرود🎶 بالا می آمد
🔰اکثرأ زمانی که از بیرون می آمد #اول به ما سر می زد بعد به خانه خودشان🏡 در طبقه بالا می رفت. اگرما هم در منزل نبودیم به #مادربزرگش که با ما زندگی می کند سری میزد
🔰وقتی وارد خانه می شد در می زد🚪 و با لحن خاص خودش می گفت: "حاجی دی حاجی!" من هم می گفتم تو که حاجی نیستی باید بگویی #کبلایی_ام.
🔰می گفت نه #حاجی_دی_حاجی☺️! صدای صادق همیشه در گوشم👂 است!وقتی جمعمان خودمانی بود و و #صادق سرحال بود من را " #ننه" خطاب می کرد .با اینکه در بین جمع حاج خانم خطابم می کرد⚡️اما اگر #سر_حال بود ننه صدایم میزد.
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh