eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
482 عکس
147 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
دعا کن پارۀ قلبم! به شب‌هایی که مادرها نمی‌خوابند، فرزندم به لالایی، به این دلشوره‌ها سوگند، فرزندم من و بابا تو را مثل نفس هر لحظه می‌خواهیم برای هر دومان شیرین‌تری از قند، فرزندم الهی سایۀ لطفش همیشه بر سرت باشد خداوندی که بخشیده به ما فرزند، فرزندم برایت آرزو دارم که قلب مهربانت را به عشق آل پیغمبر زنی پیوند، فرزندم که اینان خوب‌تر از خوب‌تر از خوب‌تر از خوب که اینان در زمین بی‌مثل و مانندند، فرزندم و بی‌شک می‌رسد یک روز، موعودی که در راه است چنان عیدی که می‌آید پس از اسفند، فرزندم مهیّا کن زمین را تا فرج نزدیک‌تر باشد به قدر وسع خود، با ندبه‌ای هرچند، فرزندم دعا کن پارۀ قلبم! دعای تو اثر دارد دلت پاک است، نور چشم من! دلبند فرزندم! بیاید کاش روزی که تمام مردم دنیا بروید روی لب‌هاشان گل لبخند، فرزندم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...تا که یک روز در حوالی مهر روی آن برگ‌های رنگارنگ با تمام وجود راهی کرد پسری را که برنگشت از جنگ... ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نرسیدم... دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم به خیمۀ تو... نه! حتی به خویشتن نرسیدم گذشت سالی و در کاروان یوسف زهرا به چشم‌روشنی از بوی پیرهن نرسیدم به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان مرا چه شد که به لبّیکِ سوختن نرسیدم؟ دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم به تن لباس ریا کردم آه، یک سر سوزن به بوریای تو ای شاه بی‌کفن! نرسیدم دوباره بر سر نی، سیب‌های سرخِ رسیده‌ست دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«وفای به عهد» بعد سال‌های سال آمدم به عهد خود وفا کنم کاش می‌شد آن جهاد رفته را قضا کنم گرچه دور بود و دیر شد ولی آمدم تا مگر برای قلب خود اقامۀ عزا کنم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
لهجۀ کوفی چقدر گریه سرودم چقدر نامه نوشتم به شوق آمدنت روزها چکامه نوشتم: «درخت‌ها همه پربار و میوه‌ها همه تازه» برای دعوت تو، بیت بیت چامه نوشتم در آرزوی تو خواندم شهادتین اذان را به اذن قامت تو، صد غزل اقامه نوشتم از آن عبای پیمبرنشان، نشانه گرفتم از آن محاسن مکّی، از آن عمامه نوشتم چه شرح‌ها که به لفظ خواص سوی تو راندم چه نامه‌ها که به خواهش به رسم عامه نوشتم از این طرف به تو از درد کوفه گفتم، از آن سو به شام, نامه به شوق کنیز و جامه نوشتم به شیوۀ مدنی «السّلام» گفتم و تبریک سپس به لهجۀ کوفی «مَعَ السّلامه» نوشتم شتاب کن پسر مصطفی، فَلا تَتَأخَّر که من همان شَبَث ربعی‌ام که نامه نوشتم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
پنجرۀ ظهور آدینه، خلاصه‌ای‌ست از آه حسین آیینه‌ای از ادامۀ راه حسین از ندبه و عهد و آل‌یاسین، راهی‌ست بر پنجرۀ ظهور خونخواه حسین ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مرحبا بِناصرنا چه دور مانده‌ام از کاروان کرب‌وبلا چقدر فاصله دارم ز دوستان شما مرا ببخش فقط ادعاست عاشقی‌ام جداست راه من از راهتان، جداست، جدا چقدر فاصله دارم ز دعبل و عمّار کجاست لایق من، «مَرْحَباً بِنَاصِرِنَا...» دلم گرفته، کجایند «اِبنِ تَیهان»ها «خُزَیمه»ها، سر و جان داده‌های دشت بلا؟ کجاست آن شهدایی که وصفشان فرمود امام متقیان: اینَ؟ اینَ؟ اینَ؟... کجا؟ برادران وفادار من کجا هستند؟ مجاهدان شهید و بصیر راه خدا؟ پیام اصلی این خطبه در همین جمله‌ست «خطاست خانه‌نشینی، امام خوانده تو را» زمان زمانِ نشستن، زمان ماندن نیست نهیب می‌زند از هر طرف زمانه به ما.. خوشا به بخت و به اقبالشان که با دل و جان تمام هستی خود را نموده‌اند فدا چقدر منتظر ما نشسته برگردیم چرا من و تو نباشیم با امام؟ چرا؟ ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عجب تشرّف سبزی حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد خلاص از قفسِ وعده و وعیدت کرد سیاه بود و سیاهی هرآنچه می‌دیدی تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد چه گفت با تو در آن لحظه‌های تشنه حسین؟ کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟ به دست و پای تو بارِ چه قفل‌ها که نبود حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان عجب تشرّف سبزی! جنون، مریدت کرد نصیب هرکس و ناکس نمی‌شود این بخت قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
در رکاب ولی حبیب باش که یک عمر روسپید شوی و با تمام وجود عاشق و مرید شوی حبیب‌وار خودت را به نینوا برسان که در رکاب ولی زمان شهید شوی امام، تشنهٔ لبیک صادقانهٔ توست مباد ریزه‌خور سفرهٔ یزید شوی مباد دل به زر و سیم این جهان بندی دچار وسوسهٔ وعده و وعید شوی دل از امام زمانت جدا مکن ای دوست اگرچه از همهٔ خلق ناامید شوی زمین هزار امیّه در آستین دارد حبیب باش که در کربلا شهید شوی ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
از جنس حبیب در وقت نیاز، کاش حاضر باشیم قرآن نرود بر نی و ناظر باشیم حتی اگر اهل کوفه هستیم، ای کاش از جنس حبیب بن مظاهر باشیم ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زیباییِ خدا روی گل محمدی از اشک، تر شده‌ست با ما مصیبتی‌ست که عالم خبر شده‌ست با ما مصیبتی‌ست که ورد زبان شده با ما مصیبتی‌ست که خونِ جگر شده‌ست دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت لشکر نبرده‌ایم و نبردی دگر شده‌ست آن سوی خنده‌ها همه دندان گرگ بود اینک زبانشان به دهان نیشتر شده‌ست از هیچ زاده‌اند و پی هیچ زیسته شیطان بر این جماعت ابتر، پدر شده‌ست نمرود تیر بسته به زیبایی خدا زیبایی خدا، به خدا بیشتر شده‌ست هم مصحف شریف درخشید باز هم هم آتش جهنمشان شعله‌ور شده‌ست عالم هنوز در صلوات است و همچنان این رایت نبی‌ست که بر بام، بَر شده‌ست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شاهد... ما آمده‌ایم سرفراز از میدان چون نخلی سربلند بعد از طوفان گفتید که احراق حرم افسانه‌ست شاهد: یک نخل سوخته؛ اردستان :: نخلی که در آغوش عزاداران بود می‌سوخت ولی همیشه در باران بود آن شاهد اشک‌ها که خاکستر شد یک نخل نبود کل نخلستان بود ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
در آتش... آن شوق تمام را چرا سوزاندند؟ تصویر خیام را چرا سوزاندند؟ این نخل ستایشگر سیصد ساله‌ست این پیرغلام را چرا سوزاندند؟ ✍🏻 🏷 ❗️حریق عمدی نخل با قدمت ۳۰۰ ساله در محله کوشک (اردستان) و اهانت به اعتقادات مردم، موجب جریحه‌دارشدن دل عزاداران حسینی گردید. 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فدایی عمو این كیست از خورشید، مولا، ماه‌روتر بی‌تاب‌تر، عاشق‌تر، عبدالله‌روتر می‌گفت من دست از حسینم برندارم اِلا شود بازویم از خون وضو، تر می‌گفت ای شمشیرها دستم مگیرید مرگ ار جگر دارد بیاید روبه‌روتر! می‌گفت و با دست عمویش عهد می‌بست چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز افتاد در دست یزیدی تندخوتر... در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟! ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حیات طیبه ...چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست حیات طیبه تصویر نوجوانی توست چه قد کشیده درون تو شوق رزم ای ماه که هست قامت جوشن برای تو کوتاه به پای شوق تو پای رکاب هم نرسید کسی شبیه تو دست از جوانی‌اش نکشید لبت به تلخی دنیا حلاوت افزوده که شهد، شاهد شیرین‌زبانی‌ات بوده چقدر از نفست دشت عطرآگین شد چقدر از سخنت کام شهد شیرین شد... تمام حُسنِ حَسن‌زاد خویش را بردار برو به جمع شهیدان «اولئکَ اَلاَبرار» برو به بحر رجز بین دشت طوفان کن به موج عشق بزن، مرگ را هراسان کن رجز بخوان که شود زنده کوفۀ اموات که گوش هلهله‌ها کر شود از این آیات برای عقل مگر نقشی از جنون بکشی برو که معرکه را هم به خاک و خون بکشی برو به کوری چشمان مست هلهله‌ها بدوز چشم خودت را به تیر حرمله‌ها بگو به تیغ که از فرق ماه ما پیداست! که فرق آل علی با بنی‌امیه کجاست! که ننگ نام کجا، عزت قیام کجا!؟ حسینِ صبح کجا و یزیدِ شام کجا!؟... بگو حسین ندارد دمی سر سازش به پا نکرده در این دشت خیمۀ خواهش... برو که رفتن تو ماندگار خواهد شد پس از تو لشکر دشمن غبار خواهد شد گرفته‌اند فقط نیزه‌ها تو را در بر حسین می‌چکد از پیکر تو سرتاسر چقدر کام زمین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تشنۀ شهادت توست تو می‌روی و ‌دلم ‌‌‌کشتۀ حکایت توست... ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مُصحَف کوچک او را که فشرده در بغل، چون جانش او مانده فقط ز جمع سربازانش با مُصحَف کوچکش به رزم آمده بود شش آیه نداشت بیشتر،‌ قرآنش ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
طفل زبان بسته بر نبض این گهواره نظم کهکشان بسته‌ست امید، بر شش ماه عمر او زمان بسته‌ست... وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران یعنی در رحمت به روی آسمان بسته‌ست خیلی تلظی می‌کند آب فرات؛ اما راه وصال او به دریا همچنان بسته‌ست آری، رجزهای علی اکبر و قاسم شرح تلظی لب طفل زبان بسته‌ست دفع بلا کرده‌ست از جان امام خویش او عهد با مولای خود تا پای جان بسته‌ست می‌خواست بابایش ببوسد حنجر او را اما مسیر بوسه را تیر و کمان بسته‌ست... ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
غیرت بگذار پدر کبوترت پر بزند طعنه به رگ غیرت لشکر بزند یک تیر گرفتم از سپاه دشمن تا تیر به پیکر تو کمتر بزند ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
ساحل امن شهادت قلم! از جای خود برخیز اگر داری توانش را وضو از خون کن و بنویس شرح داستانش را.. اگر داغی‌ست بر دل یوسف و داود را، این است: که رویش را ندید آن و که نشنید این اذانش را امام کعبه وقتی دید، دشت از دشنه لبریز است به قربانگاه خواند اول، رسول مهربانش را چه آغوش است یا رب! ساحل امن شهادت را که در این موجۀ خون، داده است از کف عنانش را چنان از یاد برده هستی خود را که می‌بخشد به هر تیغی که سمت او می‌آید باز جانش را! بریزد خاک بر فرق سر دنیا... که حق دارد، هر آن پیری که در خون خفته می‌بیند جوانش را عبایی که جهان را زیر بال خویش می‌گیرد به تنگ آمد که باز آرد به خیمه دودمانش را :: در این اقلیم می‌خوانند لیلاهای دلداده به گوش گاهواره عاشقانه داستانش را به جبهه می‌فرستد شیرمردش را همان مادر که در تابوت خواهد دید مشتی استخوانش را... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
وعدۀ دیدار باید که تن از راحت ایام گرفتن دل را، ز صنم‌خانۀ اوهام گرفتن ناکام شد آن‌کس که به یک عمر ندانست از ساغر دنیا نتوان کام گرفتن از تیر و کمان اجلت نیست رهایی هر گور نشانی‌ست ز بهرام گرفتن... تا چند سرا از قفس دام گزیدن؟ تا چند سراغ هوس خام گرفتن؟ ای دل بطلب وعده دیدار که زیباست آرام دل از یارِ دلارام گرفتن فرمود که باید دل از این دام گرفتن عبرت ز دغل‌کاری ایام گرفتن فرمود بترسید که رایج شود این‌بار مروان شدن و مردِ خدا نام گرفتن از مثل یزید آیۀ تطهیر شنیدن از آل‌امیه خطِ اسلام گرفتن از خدعۀ دشمن بهراسید، روا نیست پیغام به او دادن و پیغام گرفتن باید به شب میکدۀ شوق، رسیدن از جام شهادت میِ گُلفام گرفتن قربانی جان را به منا بدرقه گفتن این‌‌گونه ز تن جامۀ احرام گرفتن یا همره سردار حسین همدانی امضای بهشت از سفرِ شام گرفتن یا مثل حبیب و وهب و عابس و عباس با سوختنِ جان و تن آرام گرفتن پروانه علی‌اکبرِ مولاست که آموخت با شمع سحر بالِ سرانجام گرفتن اظهار عطش کرد پسر تا بتواند از کوثر لب‌های پدر کام گرفتن فرمود مخواه آب که دیگر شده نزدیک از دست رسول دو سرا جام گرفتن خیزید و به صیاد بگویید روا نیست مرغانِ حرم را به چنین دام گرفتن می‌خواست پدر فدیه و قربانی حج را با جان جوانان خود انجام گرفتن این وعدۀ وصل است که هر آینه باید با وصلت این فاصله فرجام گرفتن برخیز بسیجی صف اعزام شلوغ است سخت است کمی برگۀ اعزام گرفتن ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
پیروزی خون عباس که بوسه زد به چشمانش تیر شد شوق علمداری او عالمگیر پیشانی او شکست، اما پیچید آوازۀ پیروزی خون بر شمشیر ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حیرت مصوّر شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را نشاند در تب شک، غیرت تو باور را برادری به وفاداری تو معنی یافت که از گلوی تو فریاد زد برادر را... فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آب مگر نشان بدهد حیرت مصوّر را نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بود و در طواف حرم، فوجی از کبوتر را گذشتی از سر آب و به خاک افتادی که سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را فرات بعد تو عمری‌ست تا که می‌گرید عطش جز این نشناسد زبان دیگر را تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ست و بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
وفا آن تشنه‌لبی که منصب سقّا داشت وقتی به حریم علقمه پای گذاشت برداشت کفی آب و، به لب برد و نخورد «غیرت» به تماشای «وفا» قد افراشت ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عطش عشق ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوان‌ها ای آن‌که فرا رفته‌ای از شرح و بیان‌ها می‌رفت فرات از عطش عشق بمیرد بخشید نگاه تو به خونش جریان‌ها... مشک تو که افتاد دلِ حادثه لرزید خاک همه عالم به سر تیر و کمان‌ها این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه این بیت چه باید بکند در غم آن‌ها ای هرچه امان‌نامه! ببینید و بسوزید! این دستِ ردِ اوست بر این‌گونه امان‌ها ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
برادرم... افتاده بود در دل صحرا برادرش مانند کوه، یکه و تنها، برادرش با آن همه سوار و کمان‌دار و نیزه‌دار دیگر نبود فاصله‌ای تا برادرش... بسیار سربلند و سرافراز مانده بود در غربتی به وسعت دنیا برادرش خطی عمود در افق دید کهکشان شطی که بود شعله‌ور اما برادرش... یک عمر بود مشق شب لاله‌های باغ یک مشک آب، علقمه، مولا، برادرش :: حالا منم که پاک، دل از دست داده‌ام در شعری از برادر او تا برادرم حالا منم که همنفسم روی خاک‌هاست حالا منم که در دل صحرا برادرم... با خون وضو گرفته و لب تشنه و غریب افتاده است از نفس آنجا برادرم با مادری که جای پدر را گرفته بود رفتم کنار پنجره، حالا برادرم ـ بی‌دست و پا و خسته و آرام روی تخت گردیده بود غرق تماشا برادرم ده ماه بعد، گوشۀ گلزار بود و من... سنگی سفید بود و چه زیبا برادرم در خواب ناز بوی خدا را گرفته بود آنجا کنار تربت صدها برادرم... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab