eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
454 عکس
136 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
کجایند مردان بی‌ادّعا؟ شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم و اشک و آه است و من شب و خلوت و بغض نشکفته‌ام شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام شب و ناله‌های نهان در گلو شب و ماندن استخوان در گلو من امشب خبر می‌کنم درد را که آتش زند این دل سرد را بگو بشکفد بغض پنهان من که گل سر زند از گریبان من مرا کشت خاموشی ناله‌ها دریغ از فراموشی لاله‌ها کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟ کجایند مردان بی‌ادّعا؟ کجایند شور‌آفرینان عشق؟ علمدارمردان میدان عشق کجایند مستان جام الست؟ دلیران عاشق، شهیدان مست همانان که از وادی دیگرند همانان که گمنام و نام‌آورند هلا، پیر هشیار درد آشنا! بریز از می صبر، در جام ما من از شرمساران روی توام ز دُردی‌کشان سبوی توام غرورم نمی‌خواست این‌سان مرا پریشان و سردرگریبان مرا غرورم نمی‌دید این روز را چنان ناله‌های جگر‌سوز را غرورم برای خدا بود و عشق پل محکمی بین ما بود و عشق نه، این دل سزاوار ماندن نبود سزاوار ماندن، دل من نبود من از انتهای جنون آمدم من از زیر باران خون آمدم از آن‌جا که پرواز یعنی خدا سرانجام و آغاز یعنی خدا هلا، دین‌فروشان دنیا‌پرست! سکوت شما پشت ما را شکست چرا ره نبستید بر دشنه‌ها؟ ندادید آبی به لب تشنه‌ها؟ نرفتید گامی به فرمان عشق نبردید راهی به میدان عشق اگر داغ دین بر جبین می‌زنید چرا دشنه بر پشت دین می‌زنید؟ خموشید و آتش به جان می‌زنید زبونید و زخم زبان می‌زنید کنون صبر باید بر این داغ‌ها که پر گل شود کوچه‌ها، باغ‌ها شب است و سکوت است و ماه است و من... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خدایا دلم را کجا می برند؟ شبم در حضوری لبالب گذشت کدامین شبم مثل آن شب گذشت شب برگزیدن، شب انتخاب شب گام تا قلّۀ آفتاب شب عاشقان نفس سوخته شب چهره‌های برافروخته شب شبنم و شعله و شط و خون شب مستی و شور عشق و جنون شب خیزش عقده‌های زمین شب دست و پا باختن روی مین شب خاک با خون معطّر شدن شب تا سحر لاله پرپر شدن شب در زمین آسمانی شدن شب در خداوند فانی شدن نه ناسوت بود و نه لاهوت بود شب آتش و خون و باروت بود شب همّت بی‌هماوردهاست شب راست‌قامت‌ترین مردهاست شب دل سپردن به دریاست این شب بی‌خیالی ز دنیاست این... فلک باز قصد زمین کرده است کسی پشت این شب کمین کرده است اُحد...بدر...خیبر...و یا کربلاست خدایا نمی‌دانم اینجا کجاست؟ صدا می‌زند عشق از علقمه بیایید با رمز یا فاطمه شب عشق بازی، شبی پرخروش شب چفیه‌های غریبی به دوش شب وحشی ترکش و تیرهاست و گردانی از بانگ تکبیرهاست در این کوله پشتی غم آورده‌ام شهادت! کجایی؟ کم آورده‌‌ام هلا ای رفیقان همسنگرم شما دیگرید و من آن دیگرم... شما مشعل راه آینده‌اید شما تا همیشه... شما زنده‌اید... در این موج، خود را رها کرده‌ام دلم را به نام شما کرده‌ام مرا هم رهایی دهید از قفس بگیرید از من، مرا یک نفس اسیر غم جان و تن مانده‌ام مصیبت همین است، من مانده‌ام رفیق مرا بی‌صدا می‌برند خدایا دلم را کجا می برند؟ در این کوله پشتی غم آورده‌ام شهادت! کجایی؟ کم آورده‌ام ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
به رسم شهیدان بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن‌ها که خونین سفر کرده‌اند سفر بر مدار خطر کرده‌اند از آن‌ها که خورشیدِ فریادشان دمید از گلوی سحرزادشان... حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید در هم، حصاری شگفت از آن‌ها که پیمانۀ «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند... هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما... بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن غم عاشق است بیار آتش کینه نمرودوار خلیلیم! ما را به آتش سپار... در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلّم کنیم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی‌ست هان! اولین شرط عشق بیا اولین شرط را تن دهیم بیا تن به از خود گذشتن دهیم ببین لاله‌هایی که در باغ ماست خموش‌اند و فریادشان تا خداست چو فریاد با حلق جان می‌کشند تن از خاک تا لامکان می‌کشند سزد عاشقان را در این روزگار سکوتی از این گونه فریادوار بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله‌ها را حمایت کنیم حمایت ز گل‌ها، گل افشاندن است هم‌آواز با باغبان خواندن است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
كوچه‌باغ آسمان شروع قصه با يک باغ پرپر دلی جامانده و داغی مكرّر هوای شروه، دلتنگی، دوبیتی هوای گریه‌های كنج سنگر :: هوای كوچ با فوج پرستو كجا اين دل كجا فوج پرستو شكسته، خسته، پربسته دل من سبكبال و رها فوج پرستو :: به دل‌ها، گرچه داغ آسمان بود منوّر چلچراغ آسمان بود براى سينه‌سرخان، كنج سنگر مسير كوچه‌باغ آسمان بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چارشنبه‌سوری شب، شب چارشنبه‌سوری بود در هر خانه آتشی روشن شهر، کوچه به کوچه‌اش شده بود به نگاه سیاوشی روشن پدرم شمع نیمه‌سوزی بود ناگهان با صدای فشفشه‌ای زوزۀ توپ در سرش پیچید باز تا هفت کوچه آن‌ورتر ضجّه‌های مکرّرش پیچید موج افتاده بود روی موج داد می‌زد که در محاصره‌ایم آن سوی خاکریز ناپیداست غوطه‌ور در میان خون شده‌ایم زیر رگبار دشمن از چپ و راست سر به دیوار بس که می‌کوبید با تمام وجود حس کرده است بارها جنگ پرمخاطره را یا علی گفت، از زمین برخاست رفت تا بشکند محاصره را بچه‌های محلّه دورش را... قهرمانانه دل به دریا زد هرچه را داشت بر زمین انداخت تا نفس‌های آخرش جنگید بعد خود را به روی مین انداخت روی آسفالت دست و پا می‌زد یافتم جسم نیمه‌جانش را روی زانوی مادرم در خون قهرمانانه سر برون آورد باز هم در مصاف خنجر، خون عشق با او سر جنون دارد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
موشک کاغذی موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت پدرم داد زد: هواپيما بمب روی قرارگاه انداخت پدر از روی صندلی افتاد پا شد و گفت يا علی، افتاد سقف با بمب اوّلی افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت تانک از روی صندلی رد شد شيشۀ عينکم ترک برداشت يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه‌خيز می‌رفتيم او به‌جز عکس خانوادگی‌اش هرچه برداشت بين راه انداخت :: به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روی دست‌هايم بود يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بين چند دست لباس يونيفرم پلنگی او را توی ايوان جلوی ماه انداخت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عید آوردند خبر رسیده دوباره شهید آوردند چقدر لالۀ سرخ و سپید آوردند کنار این همه قحطی، میان این همه غم خبر رسیده که موج امید آوردند پر از شکوفه شده این جهان خالی باز که بعد از آن همه اسفند، عید آوردند قسم به دامن پاک زنان این صحرا قسم به عشق که نسلی جدید آوردند اگرچه خود غزلی عاشقانه و نابند ولی حماسه و قدرت پدید آوردند زنان خون جگر خورده پای این بستان که میوۀ دل خود را نوید آوردند به رغم آن همه آفت که باغمان دیده است چقدر خوب که نسلی شهید آوردند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چه می‌دیدی؟ بگو با من که در آن روز و در آنجا چه می‌دیدی؟ شهید من! میان تیر و ترکش‌ها چه می‌دیدی؟ همان‌جایی که می‌گفتی بیا احمد، بیا احمد روایت کن که در آن صحنۀ زیبا چه می‌دیدی؟ نسیم رحمت آنجایی که پس زد پردۀ دنیا بگو آن لحظه‌ها در عالم بالا چه می‌دیدی؟ در آن گودال و آن صحرا، میان آتش و خون‌ها به غیر از صحنه‌های سرخ عاشورا چه می‌دیدی؟ چه می‌دیدی که رفتن را به ماندن‌ها نمی‌دادی پس از آن روزها در طالع فردا چه می‌دیدی؟ بگو، دیروز از آن بالا بلندی‌های معبرها از این آشفته حال و روزهای ما چه می‌دیدی؟ شهید من! شهید من! که هم‌آغوش امواجی بگو در بی‌کرانی‌های آن دریا، چه می‌دیدی؟ ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسیم رحمت آنجایی که پس زد پردۀ دنیا بگو آن لحظه‌ها در عالم بالا چه می‌دیدی؟ ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از KHAMENEI.IR
50.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | سرودی برای حلبچه 🔺 رسانه KHAMENEI.IR در سالروز بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسط رژیم بعث در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، فیلمی از سفر استانی آیت‌الله خامنه‌ای به کردستان در دوران ریاست جمهوری و اجرای سرود جمعی از دانش‌آموزان کُرد درباره‌ی بمباران شیمیایی و کشتار مردم مظلوم حلبچه را منتشر میکند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
فرصت پرواز چرا دیگر نمی‌لرزد دل من؟ چرا کم عشق می‌ورزد دل من؟ شهیدان! شرمسارم، فکر کردم به مشتی خاک می‌ارزد دل من :: نمی‌ارزد به مشتی خاک، حتی به مقداری خس و خاشاک حتی دل من سنگ می‌میرد مبادا بماند چشم من نمناک حتی :: غم خود را به مردم می‌فروشد به رنگی از تبسم می‌فروشد دل من، فرصت پرواز خود را به مشتی آب و گندم می‌فروشد :: دل من اهل شیون بود یا نه؟ سزاوار شکستن بود یا نه؟ به جای دل، پرستوی غریبی میان سینۀ من بود یا نه؟ :: نگاهم کی غریب و بی‌وطن شد؟ دلم کی لالۀ خونین بدن شد؟ سر از آوازهایم کی بریدند؟ گلویم کی شهید بی‌کفن شد؟ ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🌷 ای عکس شهیدی که رویت خاک نشسته ای سخت‌ترین لحظه‌ی این خانه‌تکانی... @mehdi_jahandar
کرامت بهار آه می‌کشم تو را با تمام انتظار پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار در رهت به انتظار، صف به صف نشسته‌اند کاروانی از شهید، کاروانی از بهار ای بهار مهربان، در مسیر کاروان گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار بر سرم نمی‌کشی دست مهر اگر، مَکش تشنۀ محبت‌اند لاله‌های داغدار دسته‌دسته گم شدند سهره‌های بی‌نشان تشنه‌تشنه سوختند، نخل‌های روزه‌دار می‌رسد بهار و من بی‌شکوفه‌ام هنوز آفتاب من بتاب، مهربان من ببار! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 دنبال شهادت همۀ عمر دویدی گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست... 📹 دعای در جشن تولد ۵۶ سالگی 🗓 یکم فروردین سال‌روز تولد سردار دل‌ها 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خواهش عاشقی ایستاده کنار مردم شهر چون همیشه صمیمی و ساده جنگ، تحریم، سیل، ویرانی لحظه‌ای از نفس نیفتاده آه این کربلای چندم اوست ایستاده هنوز فرمانده خیل مردان مرد لشکر او شاید این‌بار سوی ما باشد چشم‌های شهیدپرور او سروها ایستاده می‌میرند ایستاده میانۀ میدان روبه‌روی جهان شمر و یزید مردی از ملت امام حسین مردی از نسل رازهای رشید زینبیه چقدر آرام است او که زانو زده کنار ضریح او که زانو زده به پای علم او که زانو زده میان رواق ایستاده میان صحن حرم ایستاده عمیق می‌خندد نفسی تاب ایستادن نیست وقت دیدار صبح آدینه شرح این شوق را روایت کرد دست خطی کنار آیینه خواهش عاشقی: مرا بپذیر از قدم‌های او نشان دارد کوچه و خاکریز و جاده هنوز در دفاع مقدسی دیگر مرد و مردانه ایستاده هنوز ایستاده میان قدس شریف ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عمامۀ خونین در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو روزگار سادۀ‌ تو، حجرۀ رنگین تو چشم بستم تا هجوم اشک را مخفی کنم چشم وا کردم بیاموزم کمی از دین تو درد دین داری و عمری خون دل قوتت شده داغ‌ها جاری‌ست بر پیشانی پرچین تو بی‌تعلق، بی‌ریا، در خاک و خون افتاده‌ای سادگی، آزادگی، افتادگی آیین تو با خودم می‌گویم از این دو چه چیزی برتر است؟ خونِ بر عمامه یا عمامۀ خونین تو؟ می‌رود از سینه‌ات رنج تمام سال‌ها آن زمانی که می‌آید عشق بر بالین تو ✍🏻 🏷 | 🗓 دوم فروردین؛ سال‌روز هجوم مأموران ستم‌شاهی پهلوی به مدرسه فیضیه قم و شهادت جمعی از طلاب و روحانیون 🇮🇷 @Shere_Enghelab
امسال هم بدون تو... سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد گیسوی مادر از غم بابا سپید شد امروز هم نیامد و غم، خانه را گرفت امروز هم دومرتبه باران شدید شد مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت امسال هم بدون تو سالی جدید شد ده سال تیر و آذر و اسفند و... خون دل تا فاو و فکّه رفت ولی ناامید شد ده سال گریه‌های مرا دید و بغض کرد حرفی نزد، نگفت چرا ناپدید شد ده سال رنگ پنجره‌های اتاق من هم‌رنگ چشم‌های سیاه سعید شد بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج مادر نگفته بود که بابا شهید شد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
داستان ما... حلقه در گوش حبیبیم از نشان ما مپرس خانه بر دوش غریبیم از جهان ما مپرس عشق ما بیش از همه در روضه‌ها گل می‌کند آتش‌افروز جنونیم از جنان ما مپرس با دو چشم پرستاره آسمانی‌تر شویم هیأت ما را ببین از بی‌کران ما مپرس ما به لبیک «أَجيبوا دَاعِیَ الله» آمدیم میهمان روضه‌ایم از میزبان ما مپرس سوز دل در مرثیه میراث اجدادی ماست دود آه ما ببین از دودمان ما مپرس با زبان بی‌زبانی آه ما تسبیح ماست هم‌نوای نوحه‌ایم از همزبان ما مپرس روزه دَقُّ الباب، اما روضه فتح باب کرد روضه‌خوانیم از مفاتیح‌الجنان ما مپرس سید اهل قلم با جوهر خون فاش کرد کربلا را سِیر کن، از داستان ما مپرس قطره قطره جمع، جمعه جمعه دریا می شویم گریه گریه جمکرانیم از کران ما مپرس سال ما با صحبت صاحب‌زمان تحویل شد با امام عصر هستیم از زمان ما مپرس ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
قرار قرار بود که با این بهار برگردی پس از «هزار و دو شب» انتظار برگردی قرار بود پلاکت به سینه‌ات باشد نه با ستارۀ دنباله‌دار برگردی چقدر ساکت و سردی، چطور خوابت برد؟ مگر قرار نشد بی‌قرار برگردی؟ آهای ساکن تابوت این که رسمش نیست صنوبری بروی، لاله‌زار برگردی چقدر دورۀ تسبیح ختم کردم تا تو با دو شانه پر از کوله‌بار برگردی :: بخواب! اسم تو شاید به کوچه میخ شود مگر به حافظۀ شهردار برگردی ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بی‌قرار بهار نصیب من نکنی حس ناامید شدن را چه می‌شود بچشم مزّۀ شهید شدن را همین که هست نمانم! همین که هستم و بودم به من تو یاد بده آدم جدید شدن را چنان‌که جُوْن به این روسیاه خوب نشان داد ز سرگذشتِ خودش، راهِ روسفید شدن را تمام کن دگر ای ماه من خسوف رخت را و از نگاه همه شهر ناپدید شدن را مراد من همه این است در رکاب تو باشم نگیر از دل من لذت مرید شدن را چه عاشقانه زمین بی‌قرار فصل بهار است و گفته لحظه‌شماری کنید عید شدن را ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شکرخدا که سایۀ تو بر سر من است چادر حجاب نیست فقط، یادگار توست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جهاد زنان نه تنها نگاهش به زنگ در است زن منتظر، منتظر‌پرور است زن منتظر دختر یاس‌هاست گل رازقی را خودش مادر است بلند آیت مهر و آرامش است ولی عاشق سورۀ کوثر است گل سرخ چادرنمازش یقین به هر صبح‌دم عهد را از بَر است به گریه اگر کودکش آب خواست به زیر لبش روضۀ اصغر است.. جهاد زنان، یاری زینب است جهاد زنان، چشم‌های تر است جهاد زنان فرق دارد کمی همین خانۀ ساده‌اش سنگر است تو ای منتظر! مادرم! میهنم! پر چادرت پرچم کشور است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفاع از حرم یعنی قرارِ جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تل‌آویو است تهران نه ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زمان بیداری‌ست هميشه بازی دنيا همين نمی‌ماند بساط غصب در آن سرزمين نمی‌ماند به خويش آمده دنيا، زمان بيداری‌ست اسير جهل، جهان بيش از اين نمی‌ماند زمين، به گفتۀ قرآن -كه نيست غير از حق- هميشه در كف مستكبرين نمی‌ماند برای عبرت دنيا نوشته شد تاريخ چنان نمانده و هرگز چنين نمی‌ماند هزار زخم به فرماندهان اگر بزنند چه باک؟ قافله بی‌جانشين نمی‌ماند به مادری كه جوانش شهيد گشته، قسم كه شهر قدس، يهودی‌نشين نمی‌ماند نگاه كن كه جهان يک‌صدا فلسطين است امام گفته و حرفش زمين نمی‌ماند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
🌷 تقدیم به سردار بزرگ شهید حسین املاکی من به پاهای خویش شک دارم ارتفاعم چقدر پست شده‌‌ست سایه‌ام را بگو! که می‌لرزد مثل دیوانه‌ای که مست شده‌‌ست من نمی‌دانم این چه تقدیری‌ست این‌چنین دربه‌در نبودم من فکر من سوخته‌ست... از باران، این‌همه بی‌خبر نبودم من.. چنته‌ام خالی است و توپم پر! مثل یک چالۀ مچاله شده به حسابم چقدر بی‌دردی آه این روزها حواله شده.. مدّتی می‌شود که من دیگر از خودم، از شما نمی‌ترسم از شما، از خدا که پنهان نیست به خدا از خدا نمی‌ترسم! کاش از جبهه برنمی‌گشتند ساک و چفیه، پلاک و پوتینم پای اندیشه‌ام قلم شده است آه این روزها چه سنگینم.. شانه‌ام درد می‌کند... افسوس، بال‌هایم چه زود افتادند پیله کردند خارهایی که در من آویختند و گل دادند.. آه آن روزها چه زود گذشت آب و آیینه، آفتاب و نسیم پُست می‌داد سنگری کوچک در کش‌و‌قوس، بین خواب و نسیم یاد آن لحظه‌های سبز به‌خیر عشق را غرفه غرفه می‌کردند می‌رسیدند بی‌رمق از خط تانک‌هایی که سرفه می‌کردند نخل‌هایی که منتظر بودند مثل یک مشق سبز خط بخورند یا خیالی نبود، ترکش و تیر از چپ از راست، از وسط بخورند.. نخل‌هایی که عامل اعصاب چیزی از ذهنشان به جا نگذاشت روی قانون عشقشان امّا تیغ، یک لحظه نیز پا نگذاشت.. نخل‌هایی که دیگر از تنشان مانده یک مشت استخوان تنها پُر بدک نیستند! بر سرشان می‌کشد دست آسمان تنها سایه‌شان مدتی‌ست گم شده است نه مزاری نه مرقدی دارند کسی از حالشان نمی‌پرسد نه حقوقی نه درصدی دارند!.. :: کربلا بود و شین و میم و رِ شمر از سمت کوفه آمده بود باد با سینه‌ای پر از پاییز به مصاف شکوفه آمده بود بوی بادام تلخ می‌آمد کم‌کمک درد می‌شود شیرین آسمان مات شد شهادت داد: قهرمان در نبرد یعنی این بوی بادام تلخ... «املاکی» چفیه‌ای تر برای خود برداشت صورت یک رفیق را بوسید ماسک را روی جای بوسه گذاشت داشت انگار روح او می‌سوخت سعی می‌کرد تا نفس نکشد با خودش عهد بست تا آخر پا از این قتلگاه پس نکشد بوی بادام تلخ وقتی رفت خبری تلخ جای او آمد از دل لاله‌های عباسی تکه‌های صدای او آمد.. ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab