eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
486 عکس
148 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
نسل خورشید ای خنجرِ آب دیده، ما تشنۀ کارزاریم لب‌بسته زخمیم اما در خنده، خون‌گریه داریم تا سر زند آفتابی، هرگز ندیدیم خوابی از چشم سرخِ شرابی، پیداست شب‌زنده‌داریم با سمِّ اسبان تکاندیم از کوه‌ها خستگی را ماییم از نسل خورشید، برقله‌ها تک‌سواریم تا کاروانِ پس از ما، پیدا کند راه از چاه یا رد پا یا که پایی در جاده جا می‌گذاریم هرچند حالا خموشیم، وقتش رسد می‌خروشیم یک روز خرما فروشیم، یک روز بالای داریم «اِمشُوا اِلَی المَوتِ مَشیا...» این است جانبازی ما یعنی که فرزندِ حیدر لب تر کند ذوالفقاریم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
رساترین فریاد آنجا که سکوت مرگ و استبداد است خون شهدا، رساترین فریاد است با این همه، در قیام ثاراللهی فریاد حسین، خطبۀ سجاد است ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
🌷 تقدیم به شهید آتش‌نشان رضا دارابی عاقبت ققنوس از خاکسترش پرواز کرد باز شد در حادثه بال و پرش، پرواز کرد آخرین مأموریت رنگ عروجی سرخ داشت شیرمردی بعد رزم آخرش پرواز کرد روح پاک و خستۀ او عاشق پرواز بود عاقبت از تنگنای پیکرش پرواز کرد در دل آتش همیشه داشت یا زهرا به لب عاقبت یک روز مثل مادرش پرواز کرد حالتش مثل بسیجی‌ها، زمان حمله بود با لب خشکیده و چشم ترش پرواز کرد شد گلستان بار دیگر، آتشی بر عاشقی تا بهشت وصل حق از سنگرش پرواز کرد هرکسی پرواز را باور کند پر می‌زند مثل او که با تمام باورش پرواز کرد خوش به حال هرکه در راه شهادت، عاقبت لطف بی پایان حق شد یاورش، پرواز کرد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جوانی‌های پیغمبر صدا نزدیک می‌آید صدای پای پیغمبر جوانی می‌رسد از راه با سیمای پیغمبر به آغوش نبوت بازگردانده‌ست یثرب را تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه نهفته بین لب‌هایش دم عیسای پیغمبر نگاهش قطره قطره آیۀ «والشفع و الوتر» است ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او می‌افتد هر کسی یاد جوانی‌های پیغمبر شنیدن‌ها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر :: به دنیای تو اول راه می‌یابند و بعد از آن جوان‌ها انس می‌گیرند با دنیای پیغمبر ✍🏻 🏷 علیه‌السلام | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دست یاری طوفانی از دروغ به هرجا گرفته بود کار فریب و توطئه بالا گرفته بود مِه مثل وهم، مبهم و سنگین، به هر طرف بر چشم ماه راه تماشا گرفته بود در موج‌خیز وهم و هیاهوی جاشوان کشتی فتنه جانب دریا گرفته بود تهمت در آسمان و زمین بود منتشر غربت تمام آینه‌ها را گرفته بود شیشه شکسته بود و رها گشته بود از آن آن دیوها که در دل آن، جا گرفته بود گویی که دیو در شب تردید و سرکشی با خیل فتنه راه اهورا گرفته بود امروز در دوراهی تاریخ مانده بود دیروزِ رفته راه به فردا گرفته بود پاییز سهمگینی از این سرزمین گذشت آتش به جان جنگل افرا گرفته بود دستی وزید و در دل کابوس محو شد آن سایه‌ها که در دل شب پا گرفته بود دست تو بود آن‌که به یاری ما شتافت وقتی شرر به دامن دنیا گرفته بود ✍🏻 🏷 علیه‌السلام | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
غم دل دلم قرار نمی‌گیرد از فغان، بی‌تو سپندوار ز کف داده‌ام عنان، بی‌تو ز تلخ‌کامی دوران نشد دلم فارغ ز جام عیش، لبی تر نکرد جان، بی‌تو چو آسمان مه‌آلوده‌ام ز دل‌تنگی پر است سینه‌ام از اندُه‌ گران، بی‌تو نسیم صبح نمی‌آورد ترانۀ شوق سر بهار ندارند بلبلان، بی‌تو لب از حکایت شب‌های تار می‌بندم اگر امان دهدم چشم خون‌فشان، بی‌تو چو شمعِ کشته، ندارم شراره‌ای به زبان نمی‌زند سخنم آتشی به جان، بی‌تو عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم چو یادم آید از آن شکّرین دهان، بی‌تو گزارۀ غم دل را مگر کنم چو «امین» جدا ز خلق به محراب جمکران، بی‌تو ✍🏻 حفظه‌الله 🏷 علیه‌السلام | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بسم الله با لشکری از ستارگان همراه است از خیلِ سپاهِ عاشقانش ماه است از ظلمتِ بی‌کرانه تا رد بشود اسمِ شبِ آفتاب «بسم‌الله» است ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهیدانه سرباز و سرسپردۀ فرمان کیستید؟ نام‌آورید و در گرو نام نیستید در های و هوی مبهم نام و مقام‌ها بی‌نام و بی‌نشان، چه غریبانه زیستید هرجا و هیچ جا پرِ از رد پایتان تلفیق عاشقانه‌ای از هست و نیستید از ما جدا نبوده مسیر عبورتان با ما به خنده آمده، با ما گریستید در شهر و کوه و دشت، به‌جز حال خوب ما با اسم مستعار به دنبال چیستید؟ در سایه‌اید و بر کفتان تیغ آفتاب باشد که در مقابل ظلمت بایستید آخر شهید و زنده‌ترینید تا ابد وقتی در این مسیر شهیدانه زیستید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شعر انقلاب
مرد میدان بخوان از سورۀ احساس و غیرت بگو از مرد میدان، مرد ملت بسیجی باش مثل حاج قاسم بسیجی باش مثل حاج همت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهیدان جوان شهیدی در میان کاروانت می‌شوم یا نه؟ غبار رهگذار عاشقانت می‌شوم یا نه؟ دلم سنگ است می‌دانم، دلم تنگ است می‌دانی نمی‌دانم که خاک آستانت می‌شوم یا نه؟ مرا با گوشه‌‌چشمی خواندی اما کاش می‌گفتی فدای چشم‌های مهربانت می‌شوم یا نه؟ فدای تو چه جان‌های جوانی شد بگو آیا فدای آن شهیدان جوانت می‌شوم یا نه؟ سرم را کاش بر زانو بگیری یوسف زهرا بگو وقت شهادت، میهمانت می‌شوم یا نه؟ ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
تنها دلیل دلخوشی‌ها از اشک‌ها، از خنده‌ها، از ما خبر داری هر لحظه از اندوه آدم‌ها خبر داری از کاسه‌های خالی از باران نخلستان از تشنگی، از قحطی خرما خبر داری این روزها تلخ‌اند، اینجا قند کمیاب است حتما خودت از تلخی دنیا خبر داری می‌روید از خاک یمن هر شب عقیقی سرخ از کودکان زخمی صنعا خبر داری شاید در آغوشت گرفتی کودکی را که با گریه می‌پرسد: تو از بابا خبر داری؟ شهری گرسنه در کنار کوهی از الماس از دزد معدن‌های اِفریقا خبر داری شاید نماز صبح گاهی در فلسطینی باران من! از اشک زیتون‌ها خبر داری دیوارهایش را نوازش می‌کند دستت از غصه‌های مسجدالاقصی خبر داری از مرگ گندم‌زار زیر چکمه‌ی دشمن از مرگ، از سوغات امریکا خبر داری تنها نه از ما شیعه‌ها، از آه آن هندو وقتی توسل کرد بر بودا خبر داری شاید تو را نشناسد اما درد دل کرده شاید نمی‌بیند تو را، اما خبر داری فانوس‌ها هر شب به دنبال تو می‌گردند با گریه می‌پرسند: از دریا خبر داری؟ یکشنبه‌ها ناقوس با شوق تو می‌خواند از معبدی متروکه و تنها خبر داری هر صبح گنجشکان شکایت می‌کنند از ما از شکوه‌ی گنجشک‌ها حتی خبر داری تنها دلیل دلخوشی‌های منی وقتی می‌دانم از حالم همین حالا خبر داری شمشیر صیقل می‌دهی در خیمه‌ات یعنی آری خبر داری تو از فردا خبر داری قانون شعرم را به هم می‌ریزم از شوقت آن صبح زیبا ذوالفقارت را که برداری ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
برای شیخ مسعود دیانی هم آه را به آینه پیوند می‌زدی هم درد می‌کشیدی و لبخند می‌زدی با بهمن آمدی و در اسفند سوختی آتش به جان بهمن و اسفند می‌زدی روحت بزرگ می‌شد و جسمت نحیف‌تر پیمانه‌ای به تلخی سوگند می‌زدی آتشفشان شرارۀ امّید می‌کشید وقتی قدم کنار دماوند می‌زدی هرجا که آرمان و عدالت غریب بود رزمنده می‌شدی و به اروند می‌زدی در دورۀ محافظه‌کاران و ساکتان حرفی که عاشقان بپسندند می‌زدی ای کاش پاکمان کنی و خاکمان کنی هرشب چه حرف‌ها به خداوند می‌زدی «ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم» این فال را چه شاد و چه خرسند می‌زدی ایمان و عشق... دوستی و راستی... همین... می‌گفتی و دو مرتبه لبخند می‌زدی ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کجایند مردان بی‌ادّعا؟ شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم و اشک و آه است و من شب و خلوت و بغض نشکفته‌ام شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام شب و ناله‌های نهان در گلو شب و ماندن استخوان در گلو من امشب خبر می‌کنم درد را که آتش زند این دل سرد را بگو بشکفد بغض پنهان من که گل سر زند از گریبان من مرا کشت خاموشی ناله‌ها دریغ از فراموشی لاله‌ها کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟ کجایند مردان بی‌ادّعا؟ کجایند شور‌آفرینان عشق؟ علمدارمردان میدان عشق کجایند مستان جام الست؟ دلیران عاشق، شهیدان مست همانان که از وادی دیگرند همانان که گمنام و نام‌آورند هلا، پیر هشیار درد آشنا! بریز از می صبر، در جام ما من از شرمساران روی توام ز دُردی‌کشان سبوی توام غرورم نمی‌خواست این‌سان مرا پریشان و سردرگریبان مرا غرورم نمی‌دید این روز را چنان ناله‌های جگر‌سوز را غرورم برای خدا بود و عشق پل محکمی بین ما بود و عشق نه، این دل سزاوار ماندن نبود سزاوار ماندن، دل من نبود من از انتهای جنون آمدم من از زیر باران خون آمدم از آن‌جا که پرواز یعنی خدا سرانجام و آغاز یعنی خدا هلا، دین‌فروشان دنیا‌پرست! سکوت شما پشت ما را شکست چرا ره نبستید بر دشنه‌ها؟ ندادید آبی به لب تشنه‌ها؟ نرفتید گامی به فرمان عشق نبردید راهی به میدان عشق اگر داغ دین بر جبین می‌زنید چرا دشنه بر پشت دین می‌زنید؟ خموشید و آتش به جان می‌زنید زبونید و زخم زبان می‌زنید کنون صبر باید بر این داغ‌ها که پر گل شود کوچه‌ها، باغ‌ها شب است و سکوت است و ماه است و من... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خدایا دلم را کجا می برند؟ شبم در حضوری لبالب گذشت کدامین شبم مثل آن شب گذشت شب برگزیدن، شب انتخاب شب گام تا قلّۀ آفتاب شب عاشقان نفس سوخته شب چهره‌های برافروخته شب شبنم و شعله و شط و خون شب مستی و شور عشق و جنون شب خیزش عقده‌های زمین شب دست و پا باختن روی مین شب خاک با خون معطّر شدن شب تا سحر لاله پرپر شدن شب در زمین آسمانی شدن شب در خداوند فانی شدن نه ناسوت بود و نه لاهوت بود شب آتش و خون و باروت بود شب همّت بی‌هماوردهاست شب راست‌قامت‌ترین مردهاست شب دل سپردن به دریاست این شب بی‌خیالی ز دنیاست این... فلک باز قصد زمین کرده است کسی پشت این شب کمین کرده است اُحد...بدر...خیبر...و یا کربلاست خدایا نمی‌دانم اینجا کجاست؟ صدا می‌زند عشق از علقمه بیایید با رمز یا فاطمه شب عشق بازی، شبی پرخروش شب چفیه‌های غریبی به دوش شب وحشی ترکش و تیرهاست و گردانی از بانگ تکبیرهاست در این کوله پشتی غم آورده‌ام شهادت! کجایی؟ کم آورده‌‌ام هلا ای رفیقان همسنگرم شما دیگرید و من آن دیگرم... شما مشعل راه آینده‌اید شما تا همیشه... شما زنده‌اید... در این موج، خود را رها کرده‌ام دلم را به نام شما کرده‌ام مرا هم رهایی دهید از قفس بگیرید از من، مرا یک نفس اسیر غم جان و تن مانده‌ام مصیبت همین است، من مانده‌ام رفیق مرا بی‌صدا می‌برند خدایا دلم را کجا می برند؟ در این کوله پشتی غم آورده‌ام شهادت! کجایی؟ کم آورده‌ام ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
به رسم شهیدان بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن‌ها که خونین سفر کرده‌اند سفر بر مدار خطر کرده‌اند از آن‌ها که خورشیدِ فریادشان دمید از گلوی سحرزادشان... حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید در هم، حصاری شگفت از آن‌ها که پیمانۀ «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند... هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما... بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن غم عاشق است بیار آتش کینه نمرودوار خلیلیم! ما را به آتش سپار... در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلّم کنیم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی‌ست هان! اولین شرط عشق بیا اولین شرط را تن دهیم بیا تن به از خود گذشتن دهیم ببین لاله‌هایی که در باغ ماست خموش‌اند و فریادشان تا خداست چو فریاد با حلق جان می‌کشند تن از خاک تا لامکان می‌کشند سزد عاشقان را در این روزگار سکوتی از این گونه فریادوار بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله‌ها را حمایت کنیم حمایت ز گل‌ها، گل افشاندن است هم‌آواز با باغبان خواندن است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
كوچه‌باغ آسمان شروع قصه با يک باغ پرپر دلی جامانده و داغی مكرّر هوای شروه، دلتنگی، دوبیتی هوای گریه‌های كنج سنگر :: هوای كوچ با فوج پرستو كجا اين دل كجا فوج پرستو شكسته، خسته، پربسته دل من سبكبال و رها فوج پرستو :: به دل‌ها، گرچه داغ آسمان بود منوّر چلچراغ آسمان بود براى سينه‌سرخان، كنج سنگر مسير كوچه‌باغ آسمان بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چارشنبه‌سوری شب، شب چارشنبه‌سوری بود در هر خانه آتشی روشن شهر، کوچه به کوچه‌اش شده بود به نگاه سیاوشی روشن پدرم شمع نیمه‌سوزی بود ناگهان با صدای فشفشه‌ای زوزۀ توپ در سرش پیچید باز تا هفت کوچه آن‌ورتر ضجّه‌های مکرّرش پیچید موج افتاده بود روی موج داد می‌زد که در محاصره‌ایم آن سوی خاکریز ناپیداست غوطه‌ور در میان خون شده‌ایم زیر رگبار دشمن از چپ و راست سر به دیوار بس که می‌کوبید با تمام وجود حس کرده است بارها جنگ پرمخاطره را یا علی گفت، از زمین برخاست رفت تا بشکند محاصره را بچه‌های محلّه دورش را... قهرمانانه دل به دریا زد هرچه را داشت بر زمین انداخت تا نفس‌های آخرش جنگید بعد خود را به روی مین انداخت روی آسفالت دست و پا می‌زد یافتم جسم نیمه‌جانش را روی زانوی مادرم در خون قهرمانانه سر برون آورد باز هم در مصاف خنجر، خون عشق با او سر جنون دارد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
موشک کاغذی موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت پدرم داد زد: هواپيما بمب روی قرارگاه انداخت پدر از روی صندلی افتاد پا شد و گفت يا علی، افتاد سقف با بمب اوّلی افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت تانک از روی صندلی رد شد شيشۀ عينکم ترک برداشت يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه‌خيز می‌رفتيم او به‌جز عکس خانوادگی‌اش هرچه برداشت بين راه انداخت :: به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روی دست‌هايم بود يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بين چند دست لباس يونيفرم پلنگی او را توی ايوان جلوی ماه انداخت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عید آوردند خبر رسیده دوباره شهید آوردند چقدر لالۀ سرخ و سپید آوردند کنار این همه قحطی، میان این همه غم خبر رسیده که موج امید آوردند پر از شکوفه شده این جهان خالی باز که بعد از آن همه اسفند، عید آوردند قسم به دامن پاک زنان این صحرا قسم به عشق که نسلی جدید آوردند اگرچه خود غزلی عاشقانه و نابند ولی حماسه و قدرت پدید آوردند زنان خون جگر خورده پای این بستان که میوۀ دل خود را نوید آوردند به رغم آن همه آفت که باغمان دیده است چقدر خوب که نسلی شهید آوردند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چه می‌دیدی؟ بگو با من که در آن روز و در آنجا چه می‌دیدی؟ شهید من! میان تیر و ترکش‌ها چه می‌دیدی؟ همان‌جایی که می‌گفتی بیا احمد، بیا احمد روایت کن که در آن صحنۀ زیبا چه می‌دیدی؟ نسیم رحمت آنجایی که پس زد پردۀ دنیا بگو آن لحظه‌ها در عالم بالا چه می‌دیدی؟ در آن گودال و آن صحرا، میان آتش و خون‌ها به غیر از صحنه‌های سرخ عاشورا چه می‌دیدی؟ چه می‌دیدی که رفتن را به ماندن‌ها نمی‌دادی پس از آن روزها در طالع فردا چه می‌دیدی؟ بگو، دیروز از آن بالا بلندی‌های معبرها از این آشفته حال و روزهای ما چه می‌دیدی؟ شهید من! شهید من! که هم‌آغوش امواجی بگو در بی‌کرانی‌های آن دریا، چه می‌دیدی؟ ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسیم رحمت آنجایی که پس زد پردۀ دنیا بگو آن لحظه‌ها در عالم بالا چه می‌دیدی؟ ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از KHAMENEI.IR
50.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | سرودی برای حلبچه 🔺 رسانه KHAMENEI.IR در سالروز بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسط رژیم بعث در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، فیلمی از سفر استانی آیت‌الله خامنه‌ای به کردستان در دوران ریاست جمهوری و اجرای سرود جمعی از دانش‌آموزان کُرد درباره‌ی بمباران شیمیایی و کشتار مردم مظلوم حلبچه را منتشر میکند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
فرصت پرواز چرا دیگر نمی‌لرزد دل من؟ چرا کم عشق می‌ورزد دل من؟ شهیدان! شرمسارم، فکر کردم به مشتی خاک می‌ارزد دل من :: نمی‌ارزد به مشتی خاک، حتی به مقداری خس و خاشاک حتی دل من سنگ می‌میرد مبادا بماند چشم من نمناک حتی :: غم خود را به مردم می‌فروشد به رنگی از تبسم می‌فروشد دل من، فرصت پرواز خود را به مشتی آب و گندم می‌فروشد :: دل من اهل شیون بود یا نه؟ سزاوار شکستن بود یا نه؟ به جای دل، پرستوی غریبی میان سینۀ من بود یا نه؟ :: نگاهم کی غریب و بی‌وطن شد؟ دلم کی لالۀ خونین بدن شد؟ سر از آوازهایم کی بریدند؟ گلویم کی شهید بی‌کفن شد؟ ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🌷 ای عکس شهیدی که رویت خاک نشسته ای سخت‌ترین لحظه‌ی این خانه‌تکانی... @mehdi_jahandar
کرامت بهار آه می‌کشم تو را با تمام انتظار پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار در رهت به انتظار، صف به صف نشسته‌اند کاروانی از شهید، کاروانی از بهار ای بهار مهربان، در مسیر کاروان گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار بر سرم نمی‌کشی دست مهر اگر، مَکش تشنۀ محبت‌اند لاله‌های داغدار دسته‌دسته گم شدند سهره‌های بی‌نشان تشنه‌تشنه سوختند، نخل‌های روزه‌دار می‌رسد بهار و من بی‌شکوفه‌ام هنوز آفتاب من بتاب، مهربان من ببار! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab