صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا؟
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رَباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کُحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد ، خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز #حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟
@TAMASHAGAH
آتشی انداختم و رفت، آنکه سوخت، سوخت و آنکه ماند،ماند.
#شمستبریزی🍃
@TAMASHAGAH
سرای سپنجی نماند به کس
ترا نیکوی باد فریادرس
به نیکی گراییم و فرمان کنیم
به داد و دهش دل گروگان کنیم
که خوبی و زشتی ز ما یادگار
بماند تو جز تخم نیکی مکار
#فردوسی بزرگ
@TAMASHAGAH
سر و چَشمی چُنین دلکَش،
تو گویی چشم از او بردوز؟
برو کاین وعظ بیمعنی،
مرا در سر نمیگیرد
نصیحتگویِ رندان را،
که با حکمِ قضا جنگ است
دلش بس تنگ میبینم،
مگر ساغر نمیگیرد
#حضرت_حافظ
@TAMASHAGAH
و گفت:
زبان تو ترجمان دل توست
و روی تو آینهی دل تو.
بر روی پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
ذکر سَری سَقَطی
@TAMASHAGAH
#خانه_دوست_کجاست؟!
گفت: به چه کار آمدهای؟
گفت: تا از تو آسایشی یابم و مؤانستی.
#عطار ، در این مکالمهٔ ساده، رازِ دوست داشتن را برملا میکند.
در دوستداشتن اُنسی هست که آسایش به ارمغان میآورد.
به همینخاطر، وقتی، به تعبیر عطار، #اندوهی طویل داریم،
سراغ خانهٔ دوست را میگیریم: به امیدِ انس و آسایش.
@TAMASHAGAH
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب دیده
کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد
هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد
در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه
جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد
گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد
دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟
در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان
باید که در میانه، غیر از نظر نباشد
چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق
ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد
از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش، کان بیجگر نباشد
#سلمان_ساوجی
@TAMASHAGAH
برایت آرزو میکنم بعضی از صداها را هرگز نشنوی؛
بعضی از افکار را هیچگاه نفهمی؛
و بعضی از حالات را هیچگاه احساس نکنی!
آنچه حس میکنی،تنها عشق باشد و خوشبختی!
آرزو میکنم چشمانت اگر تَر شد به شوق اجابت آرزویت باشد،نه تکرار غم دیروز.
@TAMASHAGAH
گر بدانی چه قدر تشنهی دیدار توام
خواهی آمد عرقآلود به آغوش مرا
#صائب_تبریزی🍃
@TAMASHAGAH
نور خواهی؟
مستعدِ نور شو !
دور خواهی؟
خویشبین و دور شو!
#مولانای جان
بیا ای روشنی،اما بپوشان روی،
که میترسم تو را خورشید پندارند!
نمیخواهم ببیند هیچکس ما را
نمیخواهم بداند هیچکس ما را
بیا ای یاد مهتابی!
بیا ای مهربان با من!
#اخوانثالث
@TAMASHAGAH
بر همه چیزی کتابت بوَد مگر بر آب
و اگر گذر کنی بر دریا
از خون خویش بر آب کتابت کن
تا آن کز پی تو در آید
بداند که عاشقان و مستان و
سوختگان گذشتهاند.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
@TAMASHAGAH
به تیغ میزد و میرفت و باز مینگریست
که ترک عشق نگفتی سزای خود دیدی
#سعدی
@TAMASHAGAH
هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
#فاضل_نظری
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر زحال ِ دل خبر داری بگو!
ور نشانی مختصر داری بگو!
@TAMASHAGAH
#محی الدین ابن عربی درباره عشق که آن را دین و ایمان خود می داند، می گوید:
"هر کس که عشق را تعریف کند، آن را نشناخته، و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد، آن را نشناخته، و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند
@TAMASHAGAH
عشق را گوهر ز کانی دیگر است
مرغ عشق از آشیانی دیگر است
هرکه با جان عشق بازد این خطاست
عشق بازیدن ز جانی دیگر است
عاشقی بس خوش جهانی است ای پسر
وان جهان را آسمانی دیگر است
کی کند عاشق نگاهی در جهان
زانکه عاشق را جهانی دیگر است
#عطار
@TAMASHAGAH
هر که بی دوست میبرد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
شب هجران دوست ظلمانیست
ور برآید هزار مهتابش
#سعدی
@TAMASHAGAH
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
«حافظ»
✨✨✨✨
@TAMASHAGAH
به غیر عشق آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم
از آن بانگ دهل از عالم کل
بدین دنیای فانی اوفتیدم
میان جانها جان مجرد
چو دل بیپر و بیپا می پریدم
از آن باده که لطف و خنده بخشد
چو گل بیحلق و بیلب می چشیدم
ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن
که من محنت سرایی آفریدم
بسی گفتم که من آن جا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم
چنانک اکنون ز رفتن می گریزم
از آن جا آمدن هم می رمیدم
بگفت ای جان برو هر جا که باشی
که من نزدیک چون حبل الوریدم
«مولوی»دیوان کبیر
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃به یاد داشته باش
این حقیقت جاودانه است
هیچ گامی بیش از مهربان بودن❤️
تو را به خدا نزدیک نمیکند
هنگامی که زندگی از محبت سرشار شود
تو با خدا روبهرو میشوی❤️
و عشق الهی❤️
تو را سرشار از سعادت میکند
و میآموزی که مهر ورزیدن یعنی بدون چشمداشت و توقع بخشیدن
یعنی نثار خویشتن حالا ببین موهبتی بالاتر از محبت میشناسی
🕊🕊🕊🌾🌾
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من
وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر چون خامان
شود دل خصم جان من کند هجران سزای من
سحرگاهان دعا کردم که این جان باد خاک او
شنیدم نعره آمین ز جان اندر دعای من
چگونه راه برد این دل به سوی دلبر پنهان
چگونه بوی برد این جان که هست او جان فزای من
یکی جامی به پیش آورد من از ناز گفتم نی
بگفتا نی مگو بستان برای اقتضای من
چو از صافش چشیدم من مرا درداد یک دردی
یکی دردی گران خواری که کامل شد صفای من
«مولوی»دیوان کبیر
@TAMASHAGAH
برای ورود به هر چیزی نیاز به بستری است بستر را آماده کن تا او بیاید
بستر نور را فراهم کن تا نور وارد شود
بستر آگاهی رو فراهم کن تا برایت آگاهی فراهم شود
بستر عشق را فراهم کن تا برایت عشق فراهم شود و...
مانند بستر تاریکی که قبلا فراهم کرده بودی بستر ،ترس بستر ،جهل، بستر تعصب...
بستر نباشد ورودی انجام نمیگیرد تازبان جهان هستی ارتعاش و فرکانس تو است و نیاز به بستر دارد تا به زندگیت ورود کند
🌿🌿🌿🌿
عاشق شوی ای دل و ز جان اندیشی
دزدی کنی و ز پاسبان اندیشی
دعوی محبت کنی ای بیمعنی
وانگه ز زبان این و آن اندیشی
«مولوی»رباعيات
@TAMASHAGAH
صادقانه رفتار کنید و ترس از قضاوت دیگران نداشته باشید اشخاصی هستند که مانع رشد معنوی شما میشوند چرا که خود توان دریافت این نعمت الهی را ندارند توجه نکنید و در مسیر خود با خداخواهی قدم بردارید.
شما رسالتی دارید فراتر از قضاوت دیگران به دنیا آمده اید
که زیباییها را به نمایش بگذارید نه اینکه به خاطر ترس از قضاوت دیگران در پستوی ذهن خود پنهان شوید و لذتی از لحظه لحظه ی زندگی خود نبرید
انسانهایی که در مسیر شما قرار میگیرند پیام آور هستند مثبت یا منفی فرقی ندارد، با هر کدام هم صحبت شوید پیامی برای شما دارند، راز در تفکیک کردن پیامها است که از شعور هستی و نیروی برتر که مافوق نیروها است به شما داده میشود درک حقیقت با شما است، مسیر روشن است فقط کافی است بیدار شوید.
🌾🌾🌾🌾
زین دودناک خانه گشادند روزنی
شد دود و، اندر آمد خورشید روشنی
آن خانه چیست؟ سینه و آن، دود چیست؟ فکر
ز اندیشه گشت عیش تو اشکسته گردنی
بیدار شو، خلاص شو از فکر و از خیال
یارب، فرست خفتهٔ ما را دهل زنی
خفته هزار غم خورد از بهر هیچ چیز
در خواب، گرگ بیند، یا خوف رهزنی
در خواب جان ببیند صد تیغ و صد سنان
بیدار شد، نبیند زان جمله سوزنی
گویند مردگان که: « چه غمهای بیهده
خوردیم و عمر رفت به وسواس هر فنی
بهر یکی خیال گرفته عروسیی
بهر یکی خیال بپوشیده جوشنی
آن سور و تعزیت همه با دست این نفس
نی رقص ماند ازان و نه زین نیز شیونی »
ناخن همی زنند و ، رخ خود همی درند
شد خواب و نیست بر رخشان زخم ناخنی
کو آنک بود با ما چون شیر و انگبین؟
کو آنک بود با ما چون آب و روغنی؟
اکنون حقایق آمد و خواب خیال رفت
آرام و مأمنیست، نه ما ماند و نی منی
نی پیر و نی جوان، نه اسیرست و نی عوان
نی نرم و سخت ماند، نه موم و نه آهنی
یک رنگیست و یک صفتی و یگانگی
جانیست بر پریده و وارسته از تنی...
«مولوی»دیوان کبیر
@TAMASHAGAH
بیا تا جهان را به بد نسپُریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد، پایدار...
همان بِه که نیکی بود یادگار
حکیم ابوالقاسم فردوسی
@TAMASHAGAH
همرا ه با دوکتاب ماه
بازیگری درباغ هویت ایرانی
سرنمونی حافظ
مولف ،فرهنگ رجایی
ناشر،نشرنی
تعداد صفحه 284
مولف معتقداست پنج شخصیت پیش از هرمتفکری دیگر،زبان ومصداق هویت مردمانی است
که خودرا ایرانی می دانند
این پنج شخصیت. عبارتنداز
فردوسی ،خیام،مولوی،سعدی
حافظ،
روزی نیست که بصیرت واندیشه ی آنان درگفتارونوشتار ایرانیان خودی نشان ندهد
مولف ادامه می دهد.
که متفکران ،هنرمندان ،ودردمندان هرحوزه ی تمدنی با اندیشه وبیان استوارشان بهتراز هرکسی روح وتمدن جامعه ی خودرا درمی یابندوبه تصویرمی کشند.
نویسنده معتقداست
فردوسی برجنبه های قومی وتاریخی ایرانیان تاکید کرده است
سعدی به جنبه ی هنجارواخلاق درگلستان وبوستان توجه می کند
مولانا مثنوی را دکان وحدت می داند
عمرخیام ،بربعدزندگی دنیایی وقدرشناسی از نعمت های دنیا تاکید دارد.
ولی حافط به قول اسلامی ندوشن
یک شاهنامه ی کوچک دردیوانش داردیک مولوی خلاصه شده ودنباله روسخن سعدی درغزل است.
حافظ ازبهترین شیوه بیان استفاده کرده است.
حافظ همه جنبه های زندگی بشری را با شعربیان کرده است .
اوبه بعدفرامادی زندگی ادمی نیز توجه دارد
حافظ دردیوانش نقش هایی را می شماردوبرای هریک سرنمونی خاصی مطرح می کند.رند.زاهد،مدعی معشوق،صوفی محتسب عارف وشخصیت کمال مطلوب او،پیرمغان.
واین تمرکزهاست که از حافظ واندیشه ی وی سرنمونی ای متناسب برای بازیگری درباغ هویت ایرانی بیان می کند
ظریفی می گفت عشق زمینی را درسعدی بجوی وعشق آسمانی را درمولوی و هردورا درحافظ.
انسان ایرانی هم هردو را باهم دارد یا درمراحل عمربه یکی ازاین عشق ها بیشترمی پردازدوحافظ آیینه ای کامل است از انسانی ایرانی.
هرچنداندیشه های بزرگانی چون خیام وسعدی ومولوی رابرخلاف نظر مولف نمی توان دریک قالب مشخص نشان داد.
ولی کتاب خواندنی وپراندیشه است.
@TAMASHAGAH
مقیّدان تو از یاد غیر خاموشاند
به خاطری که تویی، دیگران فراموشاند
#بابافغانی_شیرازی
@TAMASHAGAH
لطف معشوق، پرده از پیش نظر عاشق بردارد تا نور چشمش را به قوت نورِ جمال خود از حدقه ی او برباید و این آخر زخمی بود که بر هدف دیده ی او اندازد .
آه و هزار آه!
اگر جمالش در خیال آید و بمانَد
ماندن خیال با عشق
مرهم آن زخم بود و این رمزی لطیف است.
#عين_القضات_همداني
جماعتی را دیدم که زار زار می گریستند.
گفتم : شما کیستید؟
گفتند : عاشقان.
گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ، شما نه عاشقانید.
چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ، که هریک یک ذره ی خویش را باز می یابد یک ذره از آن خبر ندارد.
پس از آنجا به قعر دوزخ فرو شدم ، گفتم : تو می دَم تا من می دَمَم ، تا از ما کدام غالب آید.
#تذکره اولیاءعطار
#ذکر ابوالحسن خرقان