eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
583 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
امام جمعه کرمانشاه از خلبان علی اکبرشیرودی خواستند که سخنران قبل از خطبه های نماز جمعه باشد وشهید شیرودی به صراحت گفت: ممنون حاج آقا من تا جمعه زنده نمی مانم آیت الله اشرفی اصفهانی در حقش دعا کردند و گفتند: ان شاءالله زنده بمانی و به اسلام خدمت کنید. چهارشنبه همان هفته خلبان شیرودی به شهادت رسید. خبر شهادت برادرم علی اکبر شیرودی را از تلویزیون شنیدیم؛ آن زمان تلفن در دسترس نبود تا از حالش باخبر شویم. شب ها از تلویزیون که با او مصاحبه می‌کردند به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور از حالش باخبر می شدیم. شبی که به شهادت رسید طبق روال پایان اخبار منتظر بودیم مصاحبه‌هایی از او ببینیم که بنی‌صدر شهادتش را به خانواده تسلیت گفت؛ مادرم با شنیدن خبر شهادت برادرم علی اکبر زبانش بند آمد و نمی‌توانست حرف بزند. و این پرنده بی قرار سحرگاه هشتم اردیبهشت ۱۳۶۰ به یاران شهیدش پیوست. چند سال بعد از شهادت شیرودی به همراه برادرم به غرب کشور محل شهادت شیرودی رفتیم یکی از اهالی روستا وقتی متوجه شد ما خانواده شهید شیرودی هستیم مردم روستا رو خبر کرد و همه دور ما جمع شدن ما کنار تیکه های هلیکوپتر که هنوز در محل شهادتش وجود داشت نشسته بودیم و از دیدن تیکه های هلیکوپتر منقلب شده بودیم که اهالی روستا با ما همدردی کردن و می گفتن شما فکر نکنین شیرودی در غربت به شهادت رسید شیرودی همانقدر که برای شما عزیز بود برای ما هم عزیز بود وقتی بالگرد شیرودی از آسمان رد می شد ما می دانستیم امنیت داریم همیشه به دادمان می رسید برای ما آذوقه می آورد حتی چندین بار با دوستانش در جمع آوری محصول به ما کمک کردند شیرودی فقط کارش جنگیدن نبود به داد مردم غرب کشور می رسید. غمخوار ما بود داغش برای ما سنگین بود هر شب جمعه محل سقوط هلیکوپتر شمع روشن می کنیم و خیرات میدیم ، من با شنیدن حرفهای روستائیان تازه متوجه شدم که چرا در روز تشییع جنازه کرمانشاه مردم با سوز و گداز عزاداری می کردن و به لباسهاشون گل زده بودند انگار جوون خودشون رو از دست داده بودند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
اوایل که حسنعلی وارد بسیج شد یه سه ماهی در کردستان زمانی که داشت محور سنندج آزاد می شد خدمت کرد. من آن زمان یکبار برای دیدن برادرم تنهایی به کردستان رفتم. حسنعلی خیلی عاشق جهاد در راه خدا بود برای همین از کردستان که برگشت به جبهه ی جنوب اعزام شد و در عملیات کربلای چهار بیسیمچی فرمانده گردان امام رضاعلیه السلام که یکی از گردانهای لشکر امام حسین علیه السلام بود خدمت می کرد. کار یک بیسیمچی خیلی سخت و دشوار است؛ چون باید پا به پای فرمانده هان باشد تا اطلاعات خط مقدم جنگ را به مسئولین و فرماندهان که در مقر مستقر هستند برساند تا یک عملیات انجام گردد؛ بیسیمچی محرم راز فرمانده است و باید خیلی مراقب باشد. حسنعلی خیلی کم به مرخصی می آمد و می گفت: ما تاپایان جنگ تا زمانی که کشورمونو از دست این دشمنان اسلام آزاد نکنیم بر نمی گردیم. در جبهه خواهیم ماند تا فتح و پیروزی از راه برسد. من و برادرام محسن و حسنعلی هر سه به جبهه رفت و آمد داشتیم و همه فکر می کردند که من بین برادرا به شهادت می رسم. یکبار که سر حرف شهادت بود من گفتم: اگرقرار است کسی از بین ما به شهادت برسد اون من نیستم اون حسنعلی است؛ گفتند از کجا می دانی؟ گفتم: از اونجایی که حسنعلی تمام کارهایش رنگ و بوی شهادت دارد و حسنعلی حتما شهید می شود. حتی پدر و مادرم می گفتند شما شهید می شوی! گفتم: نه؛ نه من شهید می شوم و نه محسن؛ تنها کسی که شهید می شود فقط حسنعلی است. حسنعلی خودش می گفت: منکه قابل نیستم و شهید نمی شوم، ولی من به خود حسنعلی هم گفتم شما شهید می شوی اما ما شهید نمی شویم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهید قاسمعلی حیدری همیشه برای نماز به مسجد حضرت اباالفضل "سلام الله علیها" بازار حضرتی تهران می رفت. و در آنجا هم یک دفترچه وام قرض الحسنه به نیت ثوابش باز کرده بود. و بعد از شهادتش نیز به ما گفتندکه شهیدتان اینجا حساب قرض الحسنه دارد‌. بار آخر که ما برادرم قاسمعلی را برای اعزام به جبهه بدرقه می کردیم به مادرم گفت: دیگر انتظار برگشت مرا نداشته باشید و من می دانم که این دفعه بازگشتی نخواهم نداشت و خودم هم دوست ندارم برگردم.
شهید قاسمعلی حیدری همیشه برای نماز به مسجد حضرت اباالفضل "سلام الله علیها" بازار حضرتی تهران می رفت. و در آنجا هم یک دفترچه وام قرض الحسنه به نیت ثوابش باز کرده بود. و بعد از شهادتش نیز به ما گفتندکه شهیدتان اینجا حساب قرض الحسنه دارد‌. بار آخر که ما برادرم قاسمعلی را برای اعزام به جبهه بدرقه می کردیم به مادرم گفت: دیگر انتظار برگشت مرا نداشته باشید و من می دانم که این دفعه بازگشتی نخواهم نداشت و خودم هم دوست ندارم برگردم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398