#خلاصه_زندگینامه
#از_لسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_میربیگی
شهید حسین میربیگی متولد ۱۳۴۵ در روستای دستچاه اصفهان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. خداوند به خانواده میربیگی سه پسر و چهار دختر عطا کرد که حسین فرزند چهارم خانواده بود. حسین پسری خجالتی و سر به زیر بود و بسیار مخالف بد حجابی در جامعه بود و یک غیرت علوی داشت. دوران سخت طاغوت شاهنشاهی ایران که محصلین دختر بدون حجاب سر کلاس درس حاضر می شدند حسین بخاطر اینکه دوست نداشت حجاب خواهرش از دست برود اجازه نداد که برای مدرسه ثبت نام شود.
حسین بسیار فعال و پرتلاش بود و همیشه
در کار کشاورزی به پدر کمک می کرد و در کارهای منزل از مادر دستگیری می نمود و
به نماز اول وقت اهمیت می داد و می گفت: تا جایی که مسجد هست نباید در خانه نماز خواند. دوست داشت نماز اول وقتش را به جماعت در مسجد بخواند. و دیگران راهم در این امر ترغیب می کرد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#ازلسان_همسر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_کرمی
وقتی شهید محمدکرمی به خواستگاریام آمد، من دختری 16 ساله بودم و محمد یک سال از من بزرگتر بود. بعد از ازدواجمان، خداوند به ما یک دختر داد. پس از آن بود که محمد به خدمت سربازی رفت و در حال خدمت بود که دومین فرزندمان که پسر بود متولد شد. دوران سربازیاش که تمام شد در یکی از بیمارستانهای اصفهان مشغول کار شد و به مجروحان جنگی کمک میکرد. به دلیل تلاشی که برای خدمت به رزمندگان زخمی داشت مورد توجه مدیران بیمارستان قرار گرفته بود. آنها از محمد خواسته بودند هنگام کمک به مجروحان لباس پرستاری بپوشد. محمد طاقت دیدن جراحتهای رزمندگان را نداشت و گاهی با دیدن شدت جراحتها غش میکرد. در بیمارستان پارچهای سفید به او داده بودند که هنگام کار تنش میکرد و میگفت که این لباس سفید کفن من است که مادرش وقتی این حرف را شنید خیلی گریهکرد. بعد از آن ما هم مانع رفتنش به بیمارستان شدیم که بعد از دوماه دیگر به بیمارستان نرفت. محمد بعد از گرفتن کارت پایان خدمتش داوطلبانه راهی جبهه شد. او در اولین اعزامش 45 روز در جبهه بود. به دوستانش گفته بود که میخواهد مدت ماندنش را ۴۵ روز دیگر تمدید کند. من در همه آن مدت چشم انتظار محمد بودم که ۴۵ روز دوم ماندن او در جبهه هم تمام شد. قرار بود که ۵ روز بعد از آن به خانه برگردد و من برای آمدنش لحظه شماری میکردم که خبر شهادتش را آوردند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#راوی_خاله_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#اسماعیل_دایی_زاده
شهید اسماعیل دایی زاده فرزند عباس اهل کاشان و ساکن تهران در یک خانواده مذهبی در خیابان هفده شهریور جنوبی تهران دیده به جهان گشود. ایشان در روز عید قربان به دنیا آمد. خداوند متعال به خانواده دایی زاده چهار فرزند پسر و یک فرزند دختر عطا نمود که اسماعیل آخرین فرزند خانواده بود و در روز عید قربان سال بعد در سن یک سالگی از مادر یتیم شد. اهل دل بود و همیشه با صدای زیبایی که داشت مداحی می کرد و فردی خوش رو و خوش خنده بود. از خصوصیات بارز ایشان شجاع و نترس و با خدا بود و بسیار دلسوز و مهربان و با گذشت بود. وقتی دو نفر باهم قهر می کردند سریع در آشتی دادن آنها پیش قدم می شد. از غیبت کردن بیزار بود و اجازه نمیداد کسی غیبت کند و به خاطر علاقه اش به کارهای فنی و تعمیراتی وارد کار مکانیکی شد و کسب و کار خوبی داشت. زمان انقلاب بسیار فعال و پرتلاش بود. و با شروع جنگ همراه بسیجیان از امنیت وطن دفاع می کرد و در سن ۱۸ سالگی برای خدمت سربازی عازم جبهه غرب گردید. و دوماه مانده به پایان خدمتش در کمین کومله های ضد انقلاب ماشینش به آتش کشیده شد و در آتش کینه کومله هاسوخت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر سوخته اش را برای خانواده اش فرستادند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#خلاصه_زندگینامه
#شهید_دفاع_مقدس
#رضاعلی_حیدری
شهید رضاعلی حیدری فرزند مهدی در سال 1345 در ورزنه تولد یافت و در یک خانواده کشاورز و زحمت کش بزرگ شد.دوره ابتدایی را در دبستان شهید مقصودی(یادبود سابق)به پایان رساند و دوره سه ساله راهنمایی را نیز با موفقیت به پایان رساند.چون از ادامه تحصیل به سبب عدم امکانات مالی محروم شده بود به کار و فعالیت پرداخت.با شعله ورشدن تنور آتشین جنگ و رسیدن آن به مرحله حساس و سرنوشت ساز٬ شهید حیدری که اینک در خود توانایی رزم با دشمنان را می یافت جهت فراگیری فنون نظامی و تاکتیک های جنگی به پادگان آموزشی رفت و پس از طی یک دوره 45 روزه عازم جبهه های نبرد شد. اولین ماموریت سه ماهه او که به پایان رسید به زادگاهش ورزنه بازگشت و اندکی بعد جهت گذراندن خدمت سربازی او که علاقه خاصی به سپاه پاسداران داشت وارد سپاه شد و از تاریخ 64/3/1 در مهندسی رزمی لشکر مقدس امام حسین (علیه السلام) به خدمت مشغول شد.شهید حیدری در عملیاتهای مختلف منجمله عملیات والفجر8 و کربلای3 حضور فعال داشت. سرانجام شهید رضا علی حیدری این رزمنده دلیر و مقاوم در مرحله تکمیلی عملیات کربلای5 درمنطقه عملیاتی شلمچه ٬در تاریخ 1365/12/5 به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پاکی دل و خلوص نیت و خیرخواهی او نسبت به انقلاب اسلامی در سراسر وصیتنامه این شهید گرانقدر متبلور است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#معرفینامه_شهید
نام:حسین
نام خانوادگی:مسعودی ندوشن
نام پدر:عباس
تاریخ تولد:۱۳۳۸/۰۲/۰۲
تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۰۸/۱۶
#خلاصه_زندگینامه
حسین مسعودی ندوشن اردیبهشت ۱۳۳۸، درروستای برکان از توابع شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش عباس، کشاورز بود و مادرش خاور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. شغلش کشاورزی بود و سال۱۳۵۱ با دختری اهل روستای دستجرد جرقویه ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم آبان ۱۳۶۱، در نوار مرزی عین خوش دهلران بر اثر اصابت گلوله هنگام درگیری با گروه های ضد انقلاب شهید شد. مزار او در گلستان شهدای اصفهان واقع است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#از_لسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_میربیگی
شهید حسین میربیگی متولد ۱۳۴۵ در روستای دستچاه از توابع شهراصفهان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. خداوند به خانواده میربیگی سه پسر و چهار دختر عطا کرد که حسین فرزند چهارم خانواده بود. حسین پسری خجالتی و سر به زیر بود و بسیار مخالف بد حجابی در جامعه بود و یک غیرت علوی داشت. دوران سخت طاغوت شاهنشاهی ایران که محصلین دختر بدون حجاب سر کلاس درس حاضر می شدند حسین بخاطر اینکه دوست نداشت حجاب خواهرش از دست برود اجازه نداد که برای مدرسه ثبت نام شود. حسین بسیار فعال و پرتلاش بود و همیشه در کار کشاورزی به پدرش کمک می کرد و در کارهای منزل از مادر دستگیری می نمود و به نماز اول وقت اهمیت می داد و می گفت: تا جایی که مسجد هست نباید در خانه نماز خواند. دوست داشت نماز اول وقتش را به جماعت در مسجد بخواند. و دیگران راهم در این امر ترغیب می کرد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#معرفی_شهید
نام :جواد
نام خانوادگی : خدامردی
نام پدر : حسن
تاریخ تولد : 1345/10/16
محل تولد : تهران
سن : 17 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1362/08/12
محل شهادت : پنجوین
شغل : پاسدار
دسته عملیاتی : بسیج
#خلاصه_زندگینامه
شانزدهم دی ۱۳۴۵، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسن و مادرش، خدیجه نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم آبان ۱۳۶۲، در پنجوین عراق در ۱۷ سالگی بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. برادرش مهدی نیز شهید شده است.
مزار این شهید در قطعه 27 ردیف 42 بهشت زهرا (علیهاالسلام) می باشد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#معرفی_شهید
شهید دانشجو مهدی خدامردی
نام پدر : حسن
تاريخ تولد: 30 بهمن 1343
محل تولد: تهران
رشته تحصيلي: مهندسی کامپیوتر
نام دانشگاه : تهران
تاريخ شهادت : 28 مرداد 1364
محل شهادت: سقز
#خلاصه_زندگينامه
شهيد مهدي خدامردي متولد سال 1343 در تهران ديده به جهان گشود.وي دوران ابتدائي را در مدرسه اديب نيشابوري واقع در ميدان خراسان به پايان رسانيد . در طي دوران تحصيلات متوسطه خود به فعاليت رژيم شاهنشاهي پرداخت .
در همان سالها در بسيج مسجد عضويت داشت پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سنگر حفاظت از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در مساجد و مدرسه فعاليت چشمگير داشتند.
همزمان با شروع جنگ تحميلي به جبهه هاي جنگ نیز اعزام شد. شهيد مهدي خدامردي در سال 1363 در كنكور شركت كرد و در رشته مهندسي كامپيوتر سخت افزار در دانشگاه تهران پذيرفته شده و در اولين سال از حضور دانشگاه مجددا به جبهه عزيمت كرد و در غرب كشور و در منطقه كردستان به مبارزه پرداخت و سرانجام در 28 مرداد ماه سال 1364 به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
مزار این شهید در قطعه 27 ردیف 42 بهشت زهرا (علیهاالسلام)
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#قاسمعلی_حیدری
شهید قاسمعلی حیدری دریک خانواده ی مذهبی در روستای دستجرد جرقویه اصفهان در سال ۱۳۴۵ چشم به جهان گشود. ایشان فرزند کوچک خانواده بودند. دوران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه فاطمه الزهرا "علیهاالسلام" روستا به اتمام رساند. ودر سن ۱۶ سالگی در سال دوم جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران به سیاق رزمندگان اسلام با کسب اجازه از والدین خود برای اعزام به جبهه حق علیه باطل در بسیج مردمی روستا ثبت نام نمود و در دورهای آموزشی رزمی شرکت نموده و در سال ۱۳۶۱ به جبهه اعزام گردید. ودر عملیات رمضان به فیض عظیم شهادت نائل گردید و پیکر پاکش پس از ۱۶ سال به وطن بازگشت ودر گلستان شهدای روستا بخاک سپرده شد.
#دو_مادر
پدرم قبل از اینکه با مادرم ازدواج کند همسر اولش که خاله ی ما باشد با ایشان ازدواج کرده بود و خاله ام بر اثر بیماری از دنیا می رود و ثمره ی آن ازدواج یک فرزند پسر بنام محمد بوده است که ایشان برادر بزرگتر ما و یادگار خاله بزرگترمان می شود. بعد از اینکه خاله ام به رحمت خدا می رود پدرم از مادرم خواستگاری می کند و زندگی جدیدی را با مادرم آغاز می کند. و برادر بزرگم که از مادر یتیم شده بود کنار دست مادرم تربیت و بزرگ می شود. چند فرزند اول مادرم عمرشان به دنیا نبود. اما به خواست خدا پنج تا ازفرزندانشان که سه پسر و دو دختر هستیم زنده ماندند و از بین ما قاسمعلی که فرزند کوچک خانواده بودبا شهادت از بین ما رفت و عزت و آبروی دو عالم را برای ما به یادگار گذاشت.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#احمد_فصیحی
شهید احمدفصیحی تولد یافته در روستای دستجرد جرقویه از توابع اصفهان در سال ۱۳۴۷ می باشد. ایشان در یک خانواده مذهبی از مادری سادات طباطبایی به دنیا آمد و دارای ۳ برادر و ۴ خواهر و فرزند سوم و دومین فرزند پسر خانواده بود. تحصیلات خودرا تا پایان دوره ی دبستان در روستا به اتمام رساند. دوران نوجوانی را مشغول بکار شد. و سپس با شروع جنگ تحمیلی عضو بسیج شد و پس از طی دوره های آموزش رزمی در سه مرحله به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید و از آنجایی که عاشق شهادت بود خداوند دعای (اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک) را در حقش به اجابت رساند و مورخ ۱۳۶۶/۰۵/۲۳
به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
#ستاره_ای_درآسمان
سری آخری که برادرم احمد به جبهه اعزام شد من سه ماه تعطیلات تابستان بیکار ننشستم و برای کار به تهران آمدم تا کمی تجربه پیدا کنم. در تهران به کارخانه ی یکی از فامیلها رفتم و مشغول بکار شدم. شبها ما در حیاط کارخانه زیر آسمان پرستاره می خوابیدیم و من یک ستاره به یاد برادرم احمد که جبهه بود در آسمان نشان کرده بودم. بعد از چند وقت یک شب هر چه گشتم دیدم این ستاره نیست و دیگه پیدایش هم نکردم. و زمانی که به دستجر برگشتم
حاج شیخ حسین مبینی رئیس وقت بنیاد شهید منطقه جرقویه و برآن شمالی به منزل ما آمد و خبر شهادت احمد را به ما داد. و با شنیدن خبر شهادت احمد حکمت ناپدید شدن ستاره ام را فهمیدم. از وقتی آن ستاره در آسمان ناپدید شد احمد هم در جبهه به شهادت رسیده بود.
#شادی_بچه_ها
احمد مثه خیلی از بچه های قدیم فقط تا پایان دوره دبستان در مدرسه شهید باهنر دستجرد درس خواند و آن وقتها روستای ما پر از بچه بود در هر کوچه ای می رفتی تعداد زیادی بچه می دیدی که مشغول بازی و سرگرمی های کودکانه اشان بودند. من و احمد هم مستثنا نبودیم و مانند دیگر هم سن و سالانمان برای بازی کوچه پس کوچه های روستا را زیر پا می گذاشتیم؛ گاهی به صحرا می رفتیم و گهگاهی به سرچشمه روستا سر می زدیم و حسابی سرگرم بازی می شدیم و روزمان را شب می کردیم تا غروب آفتاب از راه برسد و ما به خانه برگردیم. البته احمد خیلی کمک حال خانواده بود و بسیار دلسوز و مهربان بود. هر وقت می دید در خانه به او احتیاج دارند می ماند و کمک می کرد. اما اصلا نمی دانستیم خستگی یعنی چی! احمد چون از من دوسال بزرگتر بود با بچه های بزرگتر مسابقه ی معروف گوی بازی برگزار می کردند و کلی سرو صدایشان بخاطر شور و هیجان بازی فضای روستا را پر می کرد. پدرانمان برای یک لقمه نان حلال شبانه روز زحمت می کشیدند و زیر آفتاب سوزان تابستان در صحراها به کار کشاورزی مشغول می شدند و مادرانمان در خانه های عیالواری به امورات بچه های قدو نیم قدشان رسیدگی می کردند و خیلی ها حیوانات اهلی همچون گاو گوسفند و مرغ و خروس پرورش می دادند تا کمک خرج زندگی هایشان باشد و خواهرانمان در منزل کمک حال والدین بودند و پس از فراقت از درس و مشق پشت دار قالی می نشستند تا هنری بیاموزند و کمک حال خانواده باشند. در روستا هیچ کس بیکار نبود هر کس را می دیدی به کاری مشغول بود و فقط بچه های کم سن و سال در کوچه ها بازی می کردند. روزهای خوشی که باهمه سختیهایی که بود و امکاناتی که امروزه روز هست و آن روزها این امکانات را نداشتیم دیگر تکرار
نمی شود و برادرم احمد و دیگر شهدای روستا پرورش یافته دامان پاک مادران و پدرانی بودند که با نان حلال آنان را در مکتب عاشورا بزرگ کردند و تقدیم اسلام نمودند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#ازلسان_همسرمعزز
#شهید_دفاع_مقدس
#اصغر_تاجیک
دیروز با همسر شهید اصغر تاجیک تا ورزشگاه آزادی همسفر شدیم تا در همایش بسیجیان شرکت کنیم، ازشون خواستیم تا کمی از شهیدش برایمان بگوید تا ایشان را بشناسیم. خانم تاجیک می گفت: خانواده ی مابا خانواده شهید همسایه قدیمی بودندکه وقتی من واصغر آقا بزرگ شدیم مارابه عقد هم دیگر در آوردند. من ۱۶ سالم بودو اصغر آقا ۱۸ سالش بود که باهم ازدواج کردیم، کلا من ۴ ماه با ایشان در سال ۱۳۶۲ زندگی کردم که دوماهش درماموریت بود و نمی دیدمش، یه هفته بعداز عروسیمان میگفت میخواهم به جبهه بروم که من ازشون خواهش کردم دوماه به من فرصت بدهد و بعد برود و ایشان هم قبول کردند. و بعداز دوماه یه روز آمد گفت من سر قولم بودم و دوماه فرصت تمام شد و ثبتنام کردم به جبهه بروم، من آن موقعه باردار بودم و چون زمان خواستگاری بهم گفته بودند که مرد جهاد هستند و من هم قبول کرده بودم نمی توانستم بد قولی کنم بنابراین دیگر حرفی نزدم و اورا به خدا سپردم. اما خانواده همسرم ناراحت بودند و توقع داشتند من مانع رفتنش میشدم . ولی من روز اول قبول کرده بوم و سر حرفم هم بودم. اصغر آقا دوباری برگشت مرخصی و بار سوم که رفت به جبهه از ناحیه سرو گردن مورد اثابت ترکش قرار می گیرد وبه شهادت می رسد و حالا از ایشان فقط یک دختر به یادگار دارم و دخترم هم سه فرزند دارد که فرزند بزرگش الان شبیه همین عکس پدربزرگ شهیدش می باشد. در طی این سالها با فراق همسر تاز دامادم و سختیها سوختم و ساختم که اسلام پایدار بماند ولی از کسانیکه پا روی خون شهدایمان می گذارند نمی گذرم. فردای قیامتی هم هست!!
#خلاصه_زندگینامه
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_میربیگی
شهید حسین میربیگی متولد ۱۳۴۵ در روستای دستچاه اصفهان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. اصالتا اهل روستای دستجرد جرقویه اصفهان هستند. اما بخاطر شغل پدر ساکن روستای دستچاه می باشند. خداوند به خانواده میربیگی سه پسر و چهار دختر عطا کرد که حسین فرزند چهارم خانواده بود.
#ازلسان_مادر_معزز_شهید
حسین پسری خجالتی و سر به زیر بود و بسیار مخالف بد حجابی در جامعه بود و یک غیرت علوی داشت. دوران سخت طاغوت شاهنشاهی ایران که محصلین دختر بدون حجاب سر کلاس درس حاضر می شدند حسین بخاطر اینکه دوست نداشت حجاب خواهرش از دست برود اجازه نداد که برای مدرسه ثبت نام شود.
حسین بسیار فعال و پرتلاش بود و همیشه
در کار کشاورزی به پدر کمک می کرد و در کارهای منزل از مادر دستگیری می نمود
و به نماز اول وقت اهمیت می داد و می گفت: تا جایی که مسجد هست نباید در خانه نماز خواند. دوست داشت نماز اول وقتش را به جماعت در مسجد بخواند. و دیگران راهم در این امر ترغیب می کرد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398