eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
584 دنبال‌کننده
18هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 آخرین تفحص شهید علیرضا گلمحمدی و تصاویری ماندگار از فرمانده دلاور تفحص شهدا 🔹 فرمانده شهید علیرضا گلمحمدی اهل شهرستان میانه از استان آذربایجان غربی که برادرش نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بود؛ ◇ چندین مرحله در جریان عملیات تفحص شهدا به درجه رفیع جانبازی نائل آمد و تا مرز شهادت پیش رفت. ◇ شهید علیرضا گلمحمدی که از دوران خدمت سربازی وارد فعالیت جستجوی مفقودین شده بود، در طول قریب به سه دهه گذشته بارها و بارها تا مرز شهادت رفت و هر بار با مدالی پر افتخار از جانبازی به میدان عملیات جستجوی شهیدان برگشت. ◇ او مدارج خدمت را از سربازی تا سرداری و فرماندهی قرارگاه ها و گروههای مختلف تفحص شهدا طی کرد. ◇ و سرانجام خداوند صبح روز ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۹ اراده نمود تا دفتر عمر شریف دنیوی علیرضا بسته شود. ◇ انفجار مین و اصابت ترکشها، کلیدی شد تا درهای بهشت الهی به روی علیرضا گشوده شود و علیرضا "ارجعی الی ربک راضیه مرضیه" را تفسیر کند و عند ربهم یرزقون گردد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
📌 درس اخلاق از شهید موحد دوست در هنگام عصبانیت 🔹️ خیلی گرسنه بودیم ، حاج علی مهمان ما بود و با یک راننده جدید آمده بود ، ناهار ما بسیار ساده ، کتلت و خیارشور بود. ◇ مشغول خوردن ناهار شدیم، راننده تازه کار حاجی که با ما بود کمی خجالت می‌کشید و می‌خواست که برود داخل ماشین نهارش را بخورد ◇ برادر موحددوست سریع جایی برای او باز کرد وکنار خودش نشاند و مشغول غذاخوردن شدیم. ◇ راننده حاجی یک خیارشور برداشت، خیارشور بزرگ و آبکی بود، آمد آن را از وسط نصف کند تمام آب آن پاشید به صورت شهید موحددوست ◇ ناخواسته بچه ها یک نیش خند زدند و راننده حاجی سرخ شد. ◇ شهید موحددوست متوجه شد که او خیلی خجالت کشیده است، به صورت راننده لبخندی زد و به نیش خنده دیگران اصلاً هیچ اعتنایی نکرد و صورتش را پاک کرد. ◇ راننده به صورت حاج علی نگاهی کرد ولی حاج علی برای این‌که خجالت نکشد، دستش را به نشانه دوستی فشار داد و سرش را پایین انداخت و بنا کرد به غذا خوردن و راننده هم هم آرامش پیدا کرد و به غذا خوردن ادامه داد. ◇ بعد از غذا راننده روی حاج علی را بوسید و حاج علی هم خنده ای مجدد کرد ورویش را بوسید و رفتند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 جوان خوش تیپ دهه هفتادی شهید مدافع حرم شد | دیدن فیلم کوتاه معرفی شهید توصیه میشود| 🔹️ بعد از شهادت بابک ، تصاویری از جوانی زیبارو در فضای مجازی منتشر شد که کمتر کسی فکر میکرد، این تصاویر متعلق به یک شهید مدافع حرم است. ◇ شهید بابک نوری‌هریس آن جوان‌ دهه هفتادی بود که در عین برخورداری از مواهب دنیایی، قدم در مسیری گذاشت که انتهایش شهادت بود. ◇ بابک در لحظات پرتلاطم نابودی آخرین سنگرهای داعش به شهادت رسید و شهید عملیات بوکمال نام گرفت. ◇ بابک نوری‌هریس عضو افتخاری هلال احمر ، جوان جهادی فعال، خادم‌الشهدا و رشته روانشناسی قبول شده و انصراف داد و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق بود. ◇ شرایط ادامه تحصیل در آلمان برایش فراهم شد، ولی دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) را انتخاب کرد. ◇ پدر بابک می گوید: برخی با دیدن بدون شناخت از چهره زیبای پسرم در فضای مجازی حدس میزنند که این یک‌ خواننده ، یک فشن، یا یک مدلینگ است ◇ اما می‌گویم پسرم هیچ کدام از اینها نبود. ایشان شهید مدافع حرم است، بابک من نه درویش بود، نه زاهد، نه عارف و نه عالم . در عین حال همه اینها بود. ◇ پسر من عاشقانه، عاقلانه و عالمانه و عارفانه راهش را انتخاب کرد. بابک در اوج خوشی‌ها و شادی‌های و شرایطی که داشت ، آگاهانه شهادت را انتخابات کرد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای توسل به شهید مدافع حرم بابک نوری 🔹️ شهدا نور وهدایت گری می کنند و در فیلم کوتاه دختر خانم از ماجرای توسل به شهید مدافع حرم بابک نوری می گوید که چگونه مسیر زندگی او را تغییر داد کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
در اسلام تماشاچی نداریم؛ همه‌ی مسلمانان باید به هر نحوی در صحنه‌‌ی نبرد بین حق و باطل شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند! 🕊🌿 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید فیلم قدیمی و کمتر دیده شده از جشن رزمندگان لشکر ۱۷ سال ۱۳۶۶ حسینیه پادگان شهید زین الدین چقدر بچه‌ها کم‌توقع ساده و بی‌ریا بودن !!! یه دیگ شربت و مقداری شیرینی و همین لیوان‌های سرطان! قرمز زا چهرها نورانی و جوان و شاداب.. گویی جنگی در میان نیست، و بوی پایان جنگ نم نم میرسه.. حالا صدای خنده بچه‌ها و مولودی خوانی مداح رها شده در محوطه سیمانی حسینه ، مثل قاصدک رهاس.... یاد باد روزهای بی‌ریای خوش جبهه روزهای بی‌تکرار خوب جبهه یاد باد آن روزگاران... یامحمد.. ۲۷ رجب المرجب ، عید بزرگ مبارکباد. عید‌مبعث‌درجبهه حسینیه‌پادگان‌شهید‌زین‌الدین۱۳۶۶ لشکر۱۷ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
. حرف‌من‌حرف‌اُویس‌است تودرقلبِ‌منى! کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍همیشه‌می‌گفت: درزندگی‌آدمی‌موفق‌تر‌است‌که‌دربرابر‌ عصبانیت‌دیگران‌. وکاربی‌منطق‌انجام‌ندهد‌و‌این‌ او‌در‌برخوردهایش‌‌بود. .. .. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷امروز سالروزپرواز۲۷۶کبوترخونین بال غدیر ۳۰بهمن ۱۳۸۱ ازلشکر۴۱ثارالله شماري از نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي 30 بهمن 1381 و دقايقي پس از بلند شدن هواپيماي حامل آنان از فرودگاه زاهدان، در زمين كرمان براي هميشه به آسمان پرواز كردند و ' ' نام گرفتند. ' نام گرفتند ❤️حادثه ی مصیبت باری که به تعبیر مقام معظم رهبری، دل ها ی وفادار صدها خانواده از مردم با ایمان را داغدار و قلب ایشان را آکنده از اندوه ساخت. 🌺🌺سلام بر پرستوهای مهاجری که با پرواز غدیر ۱۴۲۳از آسمان کرمان (سیرچ) به آسمان هفتم (اعلی علیین) پر کشیدند و از صفوف به هم فشرده ی ملائک ، سان دیدند و با تشریفات خاص بر محفل انس ربوبی وارد شدند و در «جنات تجری من تحتها الانهار» سکنی گزیدند . ❣سلام بر دویست و هفتاد و شش شهیدی که توفیق پیدا کردند تا بر سفینه الهی سوار شوند که نا خدا و سکان دارش حسین (علیه السلام) است و در راهی طی طریق کنند که نور افشان سید الشهدا(علیه السلام) است. ❣یادشان گرامی وراهشان پررهرو یادهمه عزیزان پرکشیده باذکرمْ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام و نام خانوادگی : احمدگودرزی فرزند : حسن تاریخ تولد : ۱۳۵۷/۱/۱ محل تولد : بروجرد وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : یک دختر بنام محنا شغل : پاسدار کارهای مهم : دفاع از اسلام وارزشهای آن  تاریخ اعزام : بهمن ۱۳۹۴ درجه : سرهنگ دوم  محل شهادت : حومه شهر حلب در کشور سوریه تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۲/۱۴ آدرس مزار : بهشت زهرا سلام الله علیها تهران ؛ قطعه ۵۰ ؛ قسمت شهدای مدافع حرم . کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#معرفینامه #شهیدمدافع_حرم #احمدگودرزی نام و نام خانوادگی : احمدگودرزی فرزند : حسن تاریخ تولد :
این شهید گرانقدر در روز 1357/01/01 در شهرستان بروجرد متولد شد . شهید احمدی گودرزی از نیروهای لشکر 27 محمد رسول الله(صل الله علیه و آله وسلم) بود که داوطلبانه عازم جبهه های سوریه شد .  وی ساکن شهرستان ورامین بود . شهید گودرزی در تاریخ 14 اسفند 1394 در راه دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیه) و حضرت رقیه(سلام الله علیه) درحومه حلب به فیض رفیع شهادت نایل آمد .این شهید عزیز در روز 19 اسفند با بدرقه وارثان 15 خرداد شهر ورامین در قطعه 50 بهشت زهرا به خاک سپرده شد . شهید گودرزی در سال 92  ازدواج کرد وثمره شیرین این ازدواج دختری به نام محنا است که یک روز بعد از اعزام پدر به سوریه به دنیا آمد . شهید گودرزی آرزوی دیدن و در آغوش کشیدن  نازدانه اش را با خود به بهشت برد . سروان احمد گودرزی که از پاسداران شهرستان ورامین بود، در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نائل آمد ؛ این شهید دلاور از اهالی استان لرستان و ساکن شهرستان ورامین بود که در سومین اعزامش به سوریه به شهادت رسید ؛ شهیداحمد گودرزی دومین شهید پاسدار مدافع حرم شهرستان ورامین است و پیش از او مهدی ثامنی راد از پاسداران شهرستان ورامین در استان حلب سوریه شهید شده بود . کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
مزار شهید مدافع حرم احمدگودرزی پائین مزار شهید مدافع حرم محمد کامران در قطعه ۵۰ بهشت زهراعلیهاالسلام تهران می باشد. شادی روح مطهر شهدای اسلام بویژه شهدای مدافع حرم صلوات 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
مزار شهید مدافع حرم احمدگودرزی پائین مزار شهید مدافع حرم محمد کامران در قطعه ۵۰ بهشت زهراعلیهاالسلام
28 دی ماه سال 92 بود که بعد از کلی تلاش و نتیجه نگرفتن در مورد منصرف کردن احمدآقا ما ازدواج کردیم ، دوست من همسر یکی از دوستان احمدآقا بود و از طرف دیگر خانواده ما و احمدآقا با یکدیگر همسایه بودیم . به همسر دوستشان پیام داده بودند که می خواهم به خواستگاری خانم رضائی بروم و شما به اطلاعشان برسانید . در روزهای قبل از خواستگاری و آشنایی ما شرط و شروط زیادی گذاشتیم و همه را پذیرفتند و گفتند : من همه شروط شما را می پذیریم اما یک شرط دارم می خواهم شرایط کاری و مأموریت های شغلی ام را تحمل کنید ؛ من هم پذیرفتم . روز خواستگاری تنها آمدند ، می دانستم خانواده شان مخالف این ازدواج هستند و تمام تلاشم را کردم تا منصرفشان کنم از ازدواج باخودم اما نشد و سرانجام گفتند : من تا با شما ازدواج نکنم کوتاه نمی آیم . مدتی که همسر شهید احمد گودرزی بودم برایم مثل خواب و رویایی است که دیگر تکرار نمی شود . روزهای اول فکر می کردم شرایط کاری به همین مأموریت های اداری خلاصه می شود ، اولین بار که به من گفتند : می خواهند بروند سوریه 3 ماه طول کشید دفعه دوم به من گفتند : برای آموزش 800 نفر نیرو می روند یزد که بعدا متوجه شدم با همان نیروهای فاطمیون اعزام شدند . خبر شهادتشان را به من نگفتند و کاملا اتفاقی متوجه شدم ؛ فرزندم که احمدآقا هیچ وقت ندیدش چون  بعد از اعزام دوم احمدآقا متولد شد ؛  رفتم نزدیک خانه پدری شان دیدم جمعی از اهالی محل مشکی پوشیده اند عکس احمدآقا را چاپ کرده اند و می خواهند بروند منزل مادرشان تا خبر شهادت همسرم را بدهند که من متوجه شدم . روزهای بعد از شهید احمد گودرزی به ما خیلی سخت می گذرد ، اصلا بین روزهای بودنش با نبودنش خیلی فرق است این روزها دلمان پر است و امیدمان کم شده است وزمانی که می بینم مراکز فرهنگی که مرکز توجه و حضور مردم هستند مثل فرهنگسرای گلستان برای خانواده شهدا ارزش قائل می شوند امید دوباره پیدا می کنم . مدتها بود که روحیه خوبی نداشتم مراسم های زیادی دعوت می شوم اما انرژی خوبی نمی گرفتم ، فرهنگسرای گلستان و مراسم تجلیلی که ترتیب داده بودند آنقدر خودمانی و صمیمانه بود که فراموش نمی کنم امیدی در دلم زنده شد و امیدوار شدم که همسران شهیدان و یاد و خاطره شهدای مدافع حرم برای مردم از اهمیت بالایی برخوردار است ؛خوشحالم فرهنگسرای گلستان پیشقدم تجلیل از خانواده های شهدای مدافع حرم است . کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
رفت واز گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد ! چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت. 🌹 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم: ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔶 نهج البلاغه حکمت ۴ ( ) ❇️ امیرالمومنین علیه السلام در می فرمایند: 👈 وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ 💠 «صبر شجاعت است» ✍ بدیهى است : 👈 صبرچه در مقابل باشد 👈 چه در مسیر 👈 چه در برابر نوعى شجاعت محسوب مى شود و تنها افراد شجاع هستند که از عهده شکیبایى در این مراحل بر مى آیند. 🔹نمونه کامل این سخن همان چیزى است که امیر مؤمنان على علیه السلام در صدر اسلام از پیغمبر و یاران باوفایش تجربه کرده بودند که در برابر انواع مشکلاتى که از سوى دشمنان اسلام هر روز به شکلى انجام مى شد صبر و استقامت کنند و با شجاعت تمام آنها را پشت سر گذاشتند و اگر این شکیبایى شجاعانه مسلمانان صدر اول 👈 در دوران محاصره شعب ابى طالب 👈 هجرت به حبشه و سپس 👈 هجرت به سوى مدینه و بعد از آن 👈 حضور در میدان هاى جنگ بدر ، خیبر ، خندق و حنین نبود امروز آیینى به نام اسلام بر بخش عظیمى از جهان سایه نیفکنده بود. 🔹 در واقع مسلمانان ✅ هم در برابر خواسته هاى دل استقامت و صبر نشان دادند ✅ هم در مسیر اطاعت پروردگار و ✅ هم در مقابل مصائب و مشکلات پى در پى مقاومت کردند. ━━━💠🍃🌸🍃💠━━━━ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
! قلممان را از نفاق و عملمان را از ریا، زبانمان را از دروغ و را از نگاه كردن به چیزهای و را از پاك بگردان كه تو به راستی آمرزنده هستی و تو همه گناهان هستی. ای تنها معبود ما! 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یک شب که تازه از برگشته بود دیدم که توی رخت خوابش نیست. نگران شدم و به دنبالش گشتم که دیدم دارد میخواند. دستش را بلند کرده بود و میخواند. با خود گفتم خوشبحالم که چنین بچه ای دارم. ✍ : مادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
هرهفته دوست پسرشان را مثل لباس عوض می کردند. تک فرزند بودن من، مشکل وعلت بعدی ارتباطم شد. و من به راحتی تا مرز غرق شدن در لجن و مرداب پیش رفتم... شالم را پشت گوشم می دهم و دستم را برای سمند زرد رنگ دراز می کنم: مستقیم! ماشین چندمتر جلوتر می ایستد و من باقدمهای بلند سمتش می روم. درش را باز می کنم و عقب کنار یک سرباز می نشینم. در را می بندم و پنجره را پایین می دهم. گرمای نفرت انگیز تابستان پوست صورتم را خراش می دهد. سرجایم کمی جابه جا می شوم و به پشتی صندلی کاملا تکیه می دهم. نگاهم به چهره ی سرباز می افتد. از گونه های سرخ و پوست گندمی اش می توان فهمید که اهل روستاست. پسرک خودش را جمع می کند تا مبادا بازو یا کتفش به من بخورد. بی اراده ازاین حرکت خوشم می آید. نمیدانم برای کارش چه دلیلی را تجسم کنم"حیا؟ ذات؟ غ*ر*ی*ز*ه؟ گناه؟ شاید هم بی اراده این کار را کرده!" نگاهم را سمت خیابان می گردانم. اگر از کار پسرک خوشم آمده، پس چرا از حجاب فرار می کنم؟ چند لحظه مکث می کنم و خودم جواب می دهم: خب معلومه. این برخورد کلا باپوشش فرق داره. آدم میتونه چادر نپوشه ولی به مرد غریبه هم نزدیک نشه.بیخیال اصلا. شانه بالا می اندازم و بازبان لبهایم را تر می کنم. طعم توت فرنگی رژ لبم در دهانم احساس خوشایندی را به مذاقم می دهد. امروز اولین جلسه ی آموزش گیتارم خواهد بود. با تجسم چهره ی پدرم استرس و اضطراب به جانم می افتد. زیپ کوچک کیفم را باز می کنم و یک آدامس تریدنت ازجعبه اش بیرون می آورم و در دهانم می گذارم. خنکی طعم نعنا در فضای دهانم می پیچد و استرسم را کمتر می کند. بعداز پنج دقیقه باصدای آرام، راننده را مخاطب قرار می دهم که: همین جا پیاده میشم. و اسکناس پنج تومنی را دستش میدهم. ازماشین پیاده میشوم و به اطرافم نگاه می کنم. مهسا گفت همین جا پیاده شو. تقاطع چهارراه... یه. یه.. تابلو...امم. چانه ام را میخارانم و چشمانم را تنگ می کنم خداروشکر کورم شدم! دست به کمر وسط پیاده رو می ایستم و دقیق تر نگاه می کنم الهی بمیری بااین آدرس دادنت. به پشت سرم نگاه می کنم. مردی که روی شانه اش کیف گیتار آویز شده،به طرف