eitaa logo
أین بقیة الله...
137 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
417 ویدیو
18 فایل
سلام بر #صاحب_اختیارمان اینجا پایگاه مجازی #امام_زمان_عج است با #صلوات وارد شوید... #کپی برداری به هر نحوی #جایز است. کانال دوم ما مشاوره آنلاین @Hamdeli_313 #خادم کانال @Shahidane ارسال به ناشناس👇 https://harfeto.timefriend.net/16154425941110
مشاهده در ایتا
دانلود
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت6⃣5⃣ بوى بهشت، بوى گل ياس، بوى باران... اش
👆👆👆 💞 😘 ⃣5⃣ مى آيد و نگاهى به مى كند. مى خواهد سخن بگويد كه ناگهان مات و مبهوت مى ماند! مادرى كه قرار است امشب فرزندى را به دنيا بياورد بايد نشانه اى از حاملگى داشته باشد، امّا در نرجس هيچ نشانه اى از حاملگى نيست!! يعنى چه؟ او به نزد (ع) برگشته و مى گويد: ــ سرورم به من خبر دادى كه امشب خدا به تو پسرى عنايت مى كند، امّا در كه هيچ اثرى از حاملگى نيست. ــ امشب فرزندم به دنيا مى آيد. ــ آخر چگونه چنين چيزى ممكن است؟ ــ عمّه جان! ولادت پسرم (عج) مانند ولادت (ع)خواهد بود! اين جواب (ع) براى حكيمه، همه چيز را بيان كرد، از اين سخن امام، خيلى چيزها را مى شود فهميد. قصّه نرجس، همان قصّه "يوكابد" است. از من مى پرسى "يوكابد" کیست او مادرى است كه هزاران سال پيش (ع) را به دنيا آورد. آيا دوست دارى تا راز تولّد (ع) را برايت بگويم؟ شب بود، فرعون در قصر خويش خوابيده بود. نسيم خنكى از رود نيل میوزيد. آسمان، ابرى و تيره شد، گويا رعد و برقى در راه بود. فرعون در خواب ديد كه آتشى از سوى سرزمين به مصر آمد. اين آتش وارد شد و همه جا را سوزاند و ويران كرد. صداى رعد و برق در همه جا پيچيد، فرعون از خواب پريد. او خيلى ترسيده بود. ...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس #حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت8⃣5⃣ وقتى صبح شد #فرعون دستور داد تا همه
👆👆👆 💞 😘 ⃣5⃣ به بنى اسرائيل وعده داده بود كه به زودى (ع)ظهور مى كند و آنها را از ظلم و ستم فرعون نجات مى دهد; امّا آنها از همه جا نااميد شدند، فكر مى كردند كه (ع) هم كشته شده است ولى وعده خدا هيچ وقت تخلّف ندارد. خدا براى تولّد (ع) برنامه ويژه اى داشت. شايد شنيده باشى كه نام مادرِ (ع) "يوكابد" بود يوكابد تا آن شبى كه (ع) را به دنيا آورد خودش هم از حامله بودنش خبر نداشت!! تعجّب نكن! آن خدايى كه (ع) را بدون پدر آفريد، مى تواند كارى كند كه يوكابد هم متوجّه حامله بودن خودش نشود، خدا بر هر كارى تواناست! سرانجام (ع) به دنيا آمد و فقط سه نفر از تولّد او با خبر شدند: پدر، مادر و خواهرش امشب كه شب نيمه است تاريخ تكرار مى شود، همان طور كه تا شب تولّد موسى(ع)، هيچ اثرى از حاملگى در يوكابد نبود، در هم هيچ اثرى نيست حكومت عبّاسى مى داند كه فرزند (ع)، همان (عج) است و قرار است او به همه حكومت هاى باطل پايان بدهد او دستور داده است تا هر طور شده از تولّد (عج) جلوگيرى شود و به همين منظور، زنان زيادى را به عنوان جاسوس استخدام كرده است. آيا مى دانى وظيفه اين زنان چيست؟ ...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت8⃣8⃣ همه جهان به تو افتخار مى كند كه تو
👆👆👆 💞 😘 ⃣8⃣ جايزه اى بسيار زياد به كسى مى دهد كه خبرهاى مخفى اين خانه را به او برساند. اگر خليفه خبر دار بشود كه (عج)به دنيا آمده است حتماً او را مى كند. آخر آنها چقدر بى رحم هستند، چرا مى خواهند را كه تازه به دنيا آمده است به قتل برسانند؟ اضطراب تمام وجود مرا فرا مى گيرد، قلم از دستم مى افتد. از سوز دل دعا مى كند: خدايا خودت كمك كن! او اشك در چشم دارد، با خود فكر مى كند كه (عج) را در كجا پنهان كنم؟ در يك چشم به هم زدن، پرندگانى زيبا حاضر مى شوند; نه آنها پرندگانى معمولى نيستند; آنها از عرش خدا هستند. (ع) فرزندش را از نرجس مى گيرد و با يكى از آن سخن مى گويد. فكر مى كنم كه او با جبرئيل سخن مى گويد: "مهدى را به آسمان ها ببر و از او محافظت نما". آن فرشته نزديك مى آيد، (عج) را از دست پدر مى گيرد و مى خواهد به سوى آسمان پر بكشد. نگاهى به چهره فرزندش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند و مى گويد: "مهدى! من تو را به آن كسى مى سپارم كه مادرِ ، فرزندش را به او سپرد". و ديگر فرشتگان به سوى آسمان پر مى كشند و را با خود مى برند. خداى من! دارد گريه مى كند! او تازه مى خواست نوزادش را در بغل بگيرد، امّا نشد. (ع) متوجّه گريه نرجس مى شود، رو به او مى كند و مى گويد: "گريه نكن! به زودى در آغوش تو خواهد بود و او فقط از سينه تو شير خواهد خورد". نگاه به خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره را مى خواند: 🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹 را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گیرد... .....
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود 😘 #قسمت9⃣8⃣ #خليفه جايزه اى بسيار زياد به كسى
😘 ⃣9⃣ نگاه به امام خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره قصص را مى خواند: 🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹 را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد. چرا اين آيه را براى خواند؟ اين چه حكايتى دارد؟ بايد به تاريخ نگاهى بياندازيم... داستان يوكابد، مادرِ (ع) را كه يادت هست؟ روزى او در گوشه اتاق خود نشسته بود. او خيلى نگران جانِ بود. فرعون در جستجوى نوزادان پسر بودند. آنها هزاران پسر را سر بريده بودند. يوكابد به (ع) نگاه مى كرد و اشك مى ريخت. او رو به كرد و گفت: خدايا چه كنم؟ لحظه اى بعد، صدايى به گوش او رسيد: "اى مادر ! فرزند خود را در اين صندوق بگذار و آن را به آب بيانداز". اين صدا از سوى بود كه به گوش يوكابد رسيده بود. او نگاهى به اطراف خود انداخت. صندوقى را ديد. اين صندوق را از آسمان آورده بودند. فرزندش را در آن صندوق نهاد و به سوى رود حركت كرد و صندوق را در آب انداخت. امواجِ سهمگينِ آب، صندوق را با خود بردند. اين امواج به سوى مى رفتند. با حسرت به صندوق نگاه كرد، او با خود فكر كرد كه سرانجام چه خواهد شد؟ نكند او در دريا غرق شود؟ مادر بى تاب شده بود و مهرِ مادرى در وجودش شعله مى كشيد و اشكش جارى شد. بار ديگر صدايى به گوشش رسيد: "ما را به تو باز مى گردانيم و دل تو را شاد مى كنيم". .....
أین بقیة الله...
#آخرین_عروس #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت0⃣9⃣ نگاه #نرجس به امام خيره مى ماند. امام بر
👆👆👆 💞 😘 ⃣9⃣ با شنيدن اين سخن آرام شد و به خانه خود رفت. امّا امواج دريا (ع) را به كجا برد؟ فصل بهار بود و ملكه ، هوس دريا كرده بود. او همراه با فرعون به كنار ساحل آمده بود تا هوايى تازه كند. سايبانى براى در كنار ساحل درست كرده بودند. كنيزان زيادى در صف ايستاده بودند. ملكه در كنار نشسته بود و به دريا خيره شده بود. نسيم میوزيد. صداىِ موسيقى آب به گوش مى رسيد. در دريا شناور بود! همه نگاه ها به آن سو رفت. امواج دريا آرام آرام، صندوق را به طرف آورد. كنيزان به سوى صندوق رفته و آن را باز كردند، زيبايى را در صندوق يافتند و او را براى ملكه آوردند. سال ها از زندگى زناشويى ملكه با فرعون مى گذشت امّا آنها بچّه اى نداشتند. وقتى ملكه نگاهش به افتاد، خداوند مهرِ (ع) را در دل او قرار داد. بى اختيار موسى(ع) را در بغل گرفت و او را بوسيد و گفت: چه بچّه نازى! سپس رو به فرعون كرد و گفت: اى فرعون! اين بچّه را به عنوان فرزند خود قبول كن! ببين چه خوشگلى است! فرعون مى ترسيد اين همان كسى باشد كه قرار است تاج و تخت او را نابود كند، او مى خواست اين را هم به قتل برساند ملكه اصرار زيادى كرد و به او گفت: آخر تو بعد از اين همه سال، نبايد فرزند پسرى داشته باشى كه بعد از تو اين تاج و تخت را به ببرد؟ ...
🌹وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ🌹 را همراه آیات خود فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانى کفر درآورده بوادى نورانى رهبرى کند، و آنها را بروزهاى متذکر گرداند که در آن آیاتى است براى هر صبرکننده در از روایت نموده که فرمود «ایام اللَّه» سه روز است: «روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت». سوره ابراهیم آیه ۵ 💞🌹 @yaran_mahdi_313 🌹💞
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود 😘 #قسمت1⃣9⃣ #مادر با شنيدن اين سخن آرام شد و به خ
👆👆👆 💞 😘 ⃣9⃣ با اصرار ملكه، در تصميم خود دچار ترديد شد. نگاهى به كرد، در قلب او تصرّفى كرد و فرعون احساس كرد اين بچّه را دوست دارد. آرى، فقط كه همه دل ها به دست اوست! همه نگاه كردند و ديدند كه فرعون، (ع) را در بغل گرفته است و او را مى بوسد و مى گويد: پسرم! همان لحظه اى كه (ع) در بغل فرعون بود، زيادى در مصر كشته مى شدند. قدرت و عظمت را ببين كه چگونه موسى(ع) را در آغوش فرعون حفظ مى كند تا به وعده خود عمل كند. همه به پايكوبى و رقص مشغول هستند، خداىِ دريا به فرعون پسرى عنايت كرده است!! در اين هنگام، ناگهان صداى گريه (ع) بلند شد، ملكه فهميد كه اين بچّه گرسنه است و بايد به او شير داد. او سريع افرادى را به سطح شهر فرستاد تا همه زنان شيرده را در قصر جمع كنند. ملكه با به قصر رفت. زنان زيادى آمده بودند امّا (ع) از آنها شير نمى خورد و فقط گريه مى كرد. غصّه مى خورد و از گرسنگى فرزندش خيلى ناراحت بود! به راستى چقدر كارهاى خدا عجيب ولى با حكمت و زيباست! فرعون كه هفتاد هزار نوزاد را كشته است تا (ع) به دنيا نيايد، براى گرسنگى موسى غصّه مى خورد و ناراحت است. ...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت1⃣9⃣ با اصرار ملكه، #فرعون در تصميم خود
👆👆👆 😘 ⃣9⃣ به راستى چقدر كارهاى خدا عجيب ولى با حكمت و زيباست! فرعون كه هفتاد هزار نوزاد را كشته است تا (ع) به دنيا نيايد، براى گرسنگى غصّه مى خورد و ناراحت است. (ع) خواهرى داشت كه از اين موضوع باخبر شد. او به خود خبر داد و از او خواست تا او هم براى شير دادنِ فرزند نزد فرعون برود. وقتى (ع) در آغوش مهربان مادر خود قرار گرفت، شروع به شير خوردن كرد. وقتى اين صحنه را ديد به سوى فرعون رفت و با شوقى زياد فرياد زد: اى فرعون! بچّه ما شير مى خورد! شادى تمام وجود را فرا گرفت. ملكه نگاه كرد ديد كه (ع) با چه آرامشى در آغوش اين مادر خوابيده است. او رو به مادر (ع) كرد و گفت: آيا حاضر هستى كه بچه ما را به خانه خود ببرى و او را براى ما بزرگ كنى؟ البته تو بايد هر روز او را اينجا بياورى تا ما بچّه خودمان را ببينيم؟ مادر (ع) لبخندى زند و تقاضاى را پذيرفت. دستور داد تا هديه هاى بسيار ارزشمند به او دادند و او را همراه با با احترام روانه خانه خودش كردند. هنوز ظهر نشده بود كه در خانه خودش نشسته بود و (ع) را در آغوش گرفته بود. او با خود فكر مى كرد كه چگونه به وعده خود وفا كرد. و چقدر زيبا در اين آيه از آرامش مادر (ع) سخن مى گويد: 🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹 را به او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد. وقتى اين آيه را مى شنود، اشك چشم خود را پاك مى كند و قلبش آرام مى شود. ...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود 😘 #قسمت6⃣9⃣ همه در حضور #امام نشسته اند. امام مى
👆👆👆 💞 😘 ⃣9⃣ (ع) مى خواهد تا براى فرزندش، عقيقه كند، قلم و كاغذ در دست مى گيرد و نامه اى به بعضى از نزديك خود در شهرهاى مختلف مى نويسد و از آنها مى خواهد تا گوسفندانى را خريدارى نموده و براى (عج) عقيقه كنند. گويا سيصد گوسفند خريدارى مى شود و همه آنها به نيّت سلامتى (عج) ذبح مى شوند. خيلى از از اين غذا مى خورند و فقط چند نفرى از راز ولادت (عج)باخبر مى شوند. تولّد (عج) بايد مخفى بماند، مبادا دشمنان خبردار بشوند. امروز ، بيست و يكم ماه شعبان است. هفت روز است كه (عج) به دنيا آمده است. دلش براى ديدن (عج) تنگ شده است. او به سوى خانه (ع) مى آيد تا گل را ببيند. حكيمه وارد خانه مى شود و خدمت (ع) مى رود. سلام مى كند و جواب مى شنود. امام به او مى گويد: فرزندم را برايم بياور. به نزد مى رود، سلام مى كند و مى بيند كه در آغوش مادر آرام گرفته است. اكنون را براى (ع) مى آورد. پدر فرزندش را در آغوش مى گيرد، او را مى بوسد و با او سخن مى گويد: پسرم! عزيزم! برايم از كتاب هاى آسمانى بخوان! و شروع به خواندن مى كند. اوّل "صُحُف ابراهيم(ع)" را به زبان سريانى مى خواند. سپس كتاب هاى آسمانى نوح، ادريس و (ع) را مى خواند. تورات (ع) و انجيل (ع) و قرآن (ص) را هم مى خواند. پدر با تمام وجودش به صداى فرزندش گوش مى دهد. (ع) بهترين قارى قرآن است❗️ 💠نویسنده: مهدی خدامیان آرانی ...