أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 🎀 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀 #قسمت9⃣ اكنون، ما آرام آرام در محلّه #عسكر قد
👆👆👆
#آخرین_عروس 🎀
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت0⃣1⃣
ناراحت نباش، ما بايد براى روزگارى كه #امام_زمان(ع) از ديده ها پنهان مى شود #آمادگى پيدا كنيم.
من شنيده ام #امام_دوازدهم ما، #غيبتى طولانى خواهد داشت
اگر همه #شيعيان مى توانستند به راحتى #امام خود را ببينند و با او ارتباط داشته باشند
در دوران #غيبت فرزندش نمى دانستند چه كنند; امّا الآن #شيعيان كم كم براى روزگار #غيبت آماده مى شوند
تو اكنون تا درِ خانه #امام آمدى، ولى نتوانستى او را ببينى، تو مى توانى در روزگار #غيبت هم دوام بياورى!
بيا به #مسجد شهر برويم تا در آنجا #نماز بخوانيم.
#مسجد كجاست؟ اين كه ديگر سؤال نمى خواهد.
#مسجد در كنار برج #متوكّل واقع شده است.
آن #برج آن قدر بلند است كه به راحتى مى توانى آن را ببينى
چه #مسجد بزرگى! چقدر با صفا! چند نهر #آب از ميان آن عبور مى كند.
اين #مسجد چقدر شلوغ است. مردم در صف هاى مرتّب نشسته اند و #منتظر آمدن #خليفه مى باشند
با آمدن #خليفه همه از جا بلند مى شوند. آنها اعتقاد دارند كه اين #خليفه، نماينده #خدا بر روى زمين است
آنها خيال مى كنند همه #اسلام در اين #خليفه جلوه كرده است.
هر كس با #خليفه مخالف باشد با #اسلام مخالف است!
امروز اين #حكومت، ادامه #حكومت #پيامبر است و همه بايد آن را تأييد كنند!
آنها فراموش كرده اند كه اين #حكومت، بسيارى از فرزندان #پيامبر را #شهيد كرده است
امروز خليفه، فرزند #پيامبر را در خانه اش زندانى كرده و #آزادى را از او گرفته است
كسى #حق ندارد
به اين چيزها #فكر كند. فكر كردن در اين روزگار #جرم است❗️
#ادامه_دارد...
✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💟✨
أین بقیة الله...
👆👆👆 🎊 #آخرین_عروس 🎊 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀 #قسمت9⃣1⃣ فكر مى كنم ديگر فه
👆👆👆
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت0⃣2⃣
او دستور داده است تا #سران و #بزرگان از سراسر كشور در #پايتخت جمع بشوند. پيش بينى مى شود كه تعداد آنها به #چهار هزار نفر برسد.
سيصد نفر از #روحانيّون كليسا هم دعوت شده اند تا در اين #مراسم حضور داشته باشند.
#قصر بزرگ و زيبايى براى اين #مراسم در نظر گرفته شده است.
#قيصر مى خواهد براى #ملكه آينده روم #جشن بزرگى بگيرد، #جشنى كه نشانه اقتدار و عظمت #خاندانش باشد.
#مليكا هيچ چاره اى ندارد، بايد به اين #عروسى رضايت بدهد.
اكنون، تمام #قصر غرق #نور است، عدّه اى مى رقصند و #گروهى هم مى نوازند. همه #مهمانان آمده اند و #قيصر بر روى تخت خود نشسته است.
درِ #قصر باز مى شود، #داماد در حالى كه #گروهى او را همراهى مى كنند وارد مى شود.
او به سوى #قيصر مى آيد، خم مى شود و دست #قيصر را مى بوسد و به سوى تخت دامادى مى رود تا بر روى آن بنشيند.
همه كف مى زنند و سوت مى كشند، داماد افتخار مى كند كه امشب زيباترين دختر #روم، #همسر او مى شود.
او مى خواهد بر روى #تخت بنشيند كه ناگهان همه چيز مى لرزد!
زلزله اى #سهمگين، همه را به وحشت مى اندازد. آن قدر #سريع كه فرصت فرار يا #ماندن را به هيچ كس نمى دهد.
همه چيز در يك لحظه #اتفاق مى افتد، گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. پايه هاى تخت #داماد شكسته و داماد بى هوش بر روى زمين افتاده است!
#ادامه_دارد
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
أین بقیة الله...
🎊 #آخرین_عروس 🎊 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🌺 #قسمت9⃣2⃣ #مليكا از جا برمى خيزد و به سوى پنجره
👆👆👆
#قسمت0⃣3⃣
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
کم كم #مليكا مى فهمد كه حسن(ع)، امام است، او با مقام #امام آشنا مى شود و مى فهمد كه #خدا همه هستى را در دستِ #امام قرار داده است.
حالِ #مليكا روز به روز بهتر مى شود، خبر به #قيصر مى رسد.
او خيلى خوشحال مى شود. مليكا ديگر با اشتها #غذا مى خورد و بعد از مدّتى #سلامتى كامل خود را به دست مى آورد.
او هر شب #محبوب خود را مى بيند، اگر چه اين يك رؤياست; امّا #شيرينى آن، كمتر از واقعيّت نيست.
او تمام روز #منتظر است تا شب فرا برسد و به ديدار #آفتاب نائل شود.
روزها مى گذرد و او در #انتظار صواب است.
🎀🏳🎀
امشب فكرى به ذهن #مليكا مى رسد، او بايد حرف دلش را به #حسن(ع) بگويد. او تا كى مى خواهد در #هجران بسوزد؟ بايد از #محبوبش بخواهد كه او را پيش خود ببرد.
#ادامه_دارد...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت9⃣3⃣ هنوز وقتش نشده است. امروز سه شنبه ا
👆👆👆
#آخرین_عروس 💜
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت0⃣4⃣
ــ من آن #كنيز را مى خواهم بخرم!
ــ براى خريدن آن چقدر پول مى دهى؟
ــ سيصد سكّه #طلا!
ــ باشد، قبول است، سكّه هاى #طلايت را بده تا بشمارم.
ــ بيا اين هم سه كيسه #طلا! در هر كيسه، صد سكّه #طلاست.
صدايى به گوش مى رسد: آهاى مردِ عرب! اگر #سليمانِ زمان هم باشى به #كنيزى تو در نمى آيم.
پول خود را بيهوده خرج نكن! به سراغ #كنيز ديگر برو.
نحّاس تعجّب مى كند، اين #كنيز رومى به عربى هم سخن مى گويد.
او جلو مى آيد و به #كنيز مى گويد:
ــ درست شنيدم، تو به زبان عربى سخن مى گويى؟
ــ آرى.
ــ نكند تو #عرب هستى؟
ــ نه، من #رومى هستم. ولى زبان #عربى را ياد گرفته ام.
مرد تاجر جلو مى آيد و به #نحّاس مى گويد: حالا كه اين كنيز #عربى حرف مى زند، حاضر هستم پول بيشترى برايش بدهم.
بار ديگر صداى #كنيز به گوش مى رسد: يك بار به تو گفتم من به #كنيزى تو در نمى آيم.
#نحّاس رو به كنيز مى كند و مى گويد:
ــ يعنى چه؟ آخر من بايد تو را بفروشم و پول آن را تحويل دهم.
اين طور كه نمى شود.
ــ چرا عجله مى كنى؟ من #منتظر كسى هستم كه او خواهد آمد.
#ادامه_دارد...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت9⃣4⃣ از #خيابان سر و صداى زيادى به گوش مى
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت0⃣5⃣
سپاهیان که ماه هاست حقوق نگرفته اند دست به شورش زده اند. بیشتر آنها تُرک هستند، اگر یادت باشد برایت گفتم که عباسیان ، ایرانی ها را از حکومت خود بیرون کردند و به جای آنها افرادی را از ترکیه آورده اند.
" ابن وصیف "
يكى از بزرگان تُرك ها است كه اكنون به نزد خليفه مى رود تا بتواند با صلح و صلاح اوضاع را آرام كند.
او به خليفه خبر مى دهد كه وزير او به وى خيانت مى كند و پول هاى خزانه را مى دزدد و حقوق سپاهيان را نمى دهد; امّا خليفه باور نمى كند.
در اين ميان وزير از جا برمى خيزد و به سوى ابن وصيف مى رود و به او فحش مى دهد و او را كتك مى زند. ابن وصيف بى هوش روى زمين مى افتد.
خبر به گوش سپاهيان مى رسد، ناگهان با شمشيرهاى خود به قصر هجوم مى آورند، وزير را دستگير مى كنند. وقتى ابن وصيف به هوش مى آيد به فكر انتقام از خليفه مى افتد.
او به سپاهيان دستور مى دهد تا خليفه را از روى تخت پايين بكشند.
سپاهيان هجوم مى برند و با چوب و چماق خليفه را مى زنند و سپس پيراهن او را گرفته و به سوى حياط قصر مى كشانند و او را در آفتاب سوزان نگه مى دارند. خون از سر و روى او مى ريزد.
ابن وصيف كه الآن همه كاره قصر خلافت است، دستور مى دهد تا مُعتَزّ را در اتاقى تاريك زندانى كنند و او را شكنجه دهند و هرگز به او آب و غذا ندهند تا بميرد.
خليفه مسلمانان به چه وضعى افتاده است! او فرياد مى زند: "به من قطره آبى بدهيد"، امّا هيچ كس جواب او را نمى دهد، او سه روز و سه شب تشنه و گرسنه در اينجا خواهد بود.
#ادامه_دارد...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت9⃣5⃣ #خداوند به بنى اسرائيل وعده داده بود
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت0⃣6⃣
آنها بايد هر روز به خانه امام عسكرى(ع) بروند و همسر آن حضرت را زير نظر داشته باشند. وظيفه آنها اين است كه اگر اثرى از حامله بودن در نرجس ديدند سريع گزارش بدهند
البته خوب است بدانى كه اين جاسوسان، زنان معمولى نيستند، آنها زنان قابله هستند. زنانى كه فقط با نگاه كردن به چهره يك زن مى توانند تشخيص بدهند او حامله است يا نه. آنها مى توانند حتّى هفت ماه قبل از تولّد يك نوزاد، حامله بودن مادر او را بفهمند
خليفه نقشه هايى در سر دارد و مى خواهد اگر نرجس حامله شد هر چه زودتر او را همراه با فرزندش به قتل برساند
او مى خواهد نقش فرعون را بازى كند. مگر فرعون هفتاد هزار نوزاد پسر را به قتل نرساند؟
اين حكومت براى باقى ماندنش حاضر است هر كارى بكند.
البته خليفه فكر مى كند تا هفت ماه ديگر، هيچ فرزندى در خانه امام عسكرى(ع) به دنيا نخواهد آمد. اين گزارشى است كه زنان قابله به او داده اند.
🔆🏳🔆
وقتى امام عسكرى(ع) ماجراى تولّد موسى(ع) را براى حكيمه مى گويد حكيمه متوجّه مى شود كه ماجرا چيست
دشمنان نبايد از تولّد نوزاد آسمانىِ امشب باخبر بشوند; براى همين خدا كارى كرده است كه هيچ كس نتواند حامله بودن نرجس را حدس بزند
#حكيمه مى خواهد نزد نرجس برود. او با خود فكر مى كند كه نرجس مقامى آسمانى پيدا كرده است
#حكيمه بوسه اى بر دست نرجس مى زند و مى گويد: #بانوى_من!
#نرجس تعجّب مى كند و مى گويد: فداى شما بشوم، چرا اين كار را مى كنى؟ شما دختر #امام_جواد(ع)، خواهر امام هادى(ع) و عمّه #امام_عسكرى(ع) هستى. من بايد دست شما را ببوسم. احترام شما بر من لازم است، شما بانوىِ من هستيد.
#حكيمه لبخندى مى زند. چگونه به او جواب بدهد.
#نرجس عزيزم! من فدايت شوم! همه دنيا فداى تو!
ديگر گذشت زمانى كه تو بوسه بر دستم مى زدى و مرا شرمنده لطف خود مى كردى.
حالا ديگر من بايد بر دستت بوسه بزنم و احترام تو را بيشتر بگيرم; زيرا تو امشب بانوىِ همه زنان دنيا مى شوى!
تو مادر پسرى مى شوى كه همه پيامبران آرزوى بوسه بر خاك قدم هايش را دارند
فرزند توست كه براى اهل #ايمان آسايش را به ارمغان مى آورد و ظلم و ستم را نابود مى كند
خدا تو را براى مادرى #آخرين_حجّت خودش انتخاب نموده و اين تاج افتخار را بر سر تو نهاده است
تو امشب #فرزندى را به دنيا مى آورى كه آقاىِ همه هستى است.🎀
ساعتى ديگر تا #سحر نمانده است. گويا تمام هستى در انتظار است. شب هم #منتظر آفتابِ امشب است
آسمان مهتابى است و نسيم میوزد، همه شهر آرام است; امّا در اين خانه، حكيمه آرامش ندارد، او در #انتظار است
گاهى از اتاق بيرون مى آيد و به ستاره ها نگاه مى كند، گاهى به نزد نرجس مى آيد و به فكر فرو مىرود
#حكيمه به نرجس نگاه مى كند. نرجس در مقابل خدا به نماز ايستاده است. حكيمه به نرجس نزديك تر مى شود; امّا هنوز هيچ خبرى نيست كه نيست!
به راستى تا سحر چقدر مانده است؟
#حكيمه با خود فكر مى كند كه خوب است نماز شب بخوانم. سجاده اش را پهن مى كند و مشغول خواندن نماز مى شود و با خداى خويش راز و نياز مىكند
ساعتى مى گذرد، بار ديگر به نزد نرجس مى آيد، نگاهى به او مى كند و به فكر فرو مى رود.
#ادامه_دارد
أین بقیة الله...
👆👆👆 آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت9⃣6⃣ حتماً شنيده اى #پيامبر هر وقت دلش ب
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود 😘
#قسمت0⃣7⃣
اين وعده بزرگ خداست و خدا هميشه به وعده هاى خود عمل مى كند.
اكنون #مهدى(عج) در آغوش پدر اين آيه را مى خواند تا همه بدانند او وعده خدا را محقّق خواهد كرد.
و اگر كسى اهل دقّت باشد مى تواند امروز خيلى چيزها را بفهمد.
#مهدى(عج) اين آيه را مى خواند تا با مادر خويش سخن بگويد.
همان مادر مظلومى كه در مدينه به خانه اش حمله كردند و آنجا را به آتش كينه سوزاندند!
#فاطمه(س) اوّلين كسى بود كه مورد ظلم و ستم واقع شد و حقّش را غصب كردند.
#مهدى(عج) مى خواهد با مادرش سخن بگويد:
اى مادر پهلو شكسته ام! ديگر غمگين مباش كه من آمده ام!
من آمده ام تا براى اين #مظلوميّت، پايانى باشم.
اين وعده خداست.
چرا #مهدى(عج) در آغوش پدر اين آيه را مى خواند؟ چرا ياد از مظلوميّت اين خاندان مى كند؟
كيست كه مظلوميّت اين خاندان را نداند؟
تو كه خبر دارى و خوب مى دانى تا پيامبر زنده بود اين خاندان عزيز بودند; امّا وقتى پيامبر رفت، ظلم ها و ستم ها آغاز شد. مسلمانان چقدر زود روز غدير را فراموش كردند و حكومت سياهى ها فرا رسيد و چه كارها كه نكردند!
خدا به پيامبرِ خود خبر داده بود كه بعد از او با #فاطمه(س) چه مى كنند. دل #پيامبر پر از غم شده بود.
#ادامه_دارد...
🏴🏴 @yaran_mahdi_313 🏴🏴
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت9⃣7⃣ اكنون من #سؤال مهمّ دارم: آيا آن دو ن
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت0⃣8⃣
پيامبر به #معراج رفته بود. او هفت آسمان را پشت سر گذاشته و به ملكوت رسيده بود.
او از #حجاب ها عبور كرده و به ساحت قدس الهى رسيده بود و خدا با او سخن گفت: "اى #محمد ! تو بنده من هستى و من خداى تو ! تو نورِ من در ميان بندگانم هستى !
من كرامت خويش را براى اَوصياى تو قرار دادم".
پيامبر در جواب گفت: "اَوصياى من، چه كسانى هستند؟"
خطاب رسيد: "به عرش من نگاه كن!".
پس #پيامبر به عرش نگاه كرد و در آنجا نورهايى را ديد كه بسيار درخشان بودند.
اين ها نور دوازده #امام(ع) بودند. در كنار نور آنها نور #فاطمه(س) قرار داشت.
خدا در عرش خود سيزده نور (على و #فاطمه، #حسن و #حسين(ع) و بقيه امامان تا #مهدى(عج) را قرار داده بود.
پيامبر نگاه كرد و در ميان همه اين نورها، يكى را ديد كه ايستاده است و نور او از همه درخشنده تر است. به راستى اين نور كه بود؟
خداوند به پيامبر خود گفت: "اين همان #مهدى است، او #قائم است، همان كه انتقام خون دوستان مرا مى گيرد و ظهورش دل هاى مؤمنان را شفا مى بخشد. او دين مرا زنده مى كند".
#امام_عسكرى(ع) بوسه بر پاى #مهدى(عج) مى زد و اين براى ما سؤال شد.
#ادامه_دارد..
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود 😘 #قسمت9⃣8⃣ #خليفه جايزه اى بسيار زياد به كسى
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت0⃣9⃣
نگاه #نرجس به امام خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره قصص را مى خواند:
🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹
#موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد.
چرا #امام اين آيه را براى #نرجس خواند؟
اين #آيه چه حكايتى دارد؟ بايد به تاريخ نگاهى بياندازيم...
داستان يوكابد، مادرِ #موسى(ع) را كه يادت هست؟
روزى او در گوشه اتاق خود نشسته بود. او خيلى نگران جانِ #فرزندش بود.
#مأموران فرعون در جستجوى نوزادان پسر بودند.
آنها هزاران #نوزاد پسر را سر بريده بودند.
يوكابد به #موسى(ع) نگاه مى كرد و اشك مى ريخت.
او رو به #آسمان كرد و گفت: خدايا چه كنم؟
لحظه اى بعد، صدايى به گوش او رسيد: "اى مادر #موسى!
فرزند خود را در اين صندوق بگذار و آن را به آب بيانداز".
اين صدا از سوى #آسمان بود كه به گوش يوكابد رسيده بود.
او نگاهى به اطراف خود انداخت. صندوقى را ديد.
#فرشتگان اين صندوق را از آسمان آورده بودند.
#يوكابد فرزندش را در آن صندوق نهاد و به سوى رود #نيل حركت كرد و صندوق را در آب انداخت.
امواجِ سهمگينِ آب، صندوق را با خود بردند.
اين امواج به سوى #دريا مى رفتند.
#مادر با حسرت به صندوق نگاه كرد، او با خود فكر كرد كه سرانجام #موسى چه خواهد شد؟
نكند او در دريا غرق شود؟
مادر بى تاب شده بود و مهرِ مادرى در وجودش شعله مى كشيد
و اشكش جارى شد.
بار ديگر صدايى به گوشش رسيد: "ما #موسى را به تو باز مى گردانيم و دل تو را شاد مى كنيم".
#ادامه_دارد.....
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود 😘 #قسمت9⃣9⃣ ما دشت ها، كوه ها و صحراها را پشت سر
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت0⃣0⃣1⃣
از آشنايان سؤال مى كنيم كه #شيخ را كجا مى توانيم پيدا كنيم، جواب مى دهند بايد به خارج از شهر برويم.
كنار رودخانه.
در آنجا #مسجدى مى سازند. او در آنجاست.
تو از من مى پرسى: چرا #مسجد را در خارج از شهر مى سازند؟
من نمى دانم چه جوابى به تو بدهم، #صبر كن تا از يكى بپرسم.
به سمت خارج شهر حركت مى كنيم تا به كنار #رودخانه برسيم.
نگاه كن، گويا همه مردم شهر در اينجا جمع شده اند.
همه مشغول كار هستند و در ساختن اين #مسجد كمك مى كنند.
يكى از دوستانم را مى بينم.
صدايش مى زنم و از او توضيح مى خواهم. او مى گويد:
ــ مگر خبر ندارى كه اين مسجد به دستور #امام ساخته مى شود؟
ــ نه، من مسافرت بودم و تازه از راه رسيده ام.
ــ چند ماه قبل نامه اى از #سامرّا به شيخ احمد بن اسحاق رسيد.
در آن نامه #امام_عسكرى(ع) از شيخ خواسته شده بود تا مسجد بزرگى در اين مكان ساخته شود.
ــ چرا اين #مسجد در خارج از شهر ساخته مى شود؟
ــ اين دستور #امام است. اين مسجد براى هميشه تاريخ #شيعه است.
روزگارى خواهد آمد كه شهر #قم بسيار بزرگ مى شود و اين مسجد در مركز شهر خواهد بود.
به زودى ساختمان مسجد تمام مى شود و تو مى توانى در آن #نماز بخوانى.
شيعيان در طول تاريخ به اين مسجد خواهند آمد و #نماز خواهند خواند. شايسته است تو نيز وقتى به قم سفر مى كنى در اين مسجد نمازى بخوانى.
اينجا مسجد #امام_عسكرى(ع) است.
به سوى #شيخ احمد بن اسحاق مى رويم تا فرستاده #امام_عسكرى(ع)، نامه را تحويل بدهد.
او همان #پيرمردى است كه آنجا در كنار #جوانان كار مى كند. نزد او مى رويم. سلام مى كنيم و جواب مى شنويم. نامه رسان به او خبر مى دهد كه نامه اى از سامرّا آورده است.
چهره #شيخ مانند گل مى شكفد. او به سوى رودخانه مى رود تا دست گِل آلود را بشويد، فصل بهار است و در رودخانه آب زلالى جارى شده است.
اكنون #شيخ نامه را تحويل مى گيرد و بر روى چشم مى گذارد.
همه مى خواهند بدانند در اين نامه چه نوشته شده است.
#شيخ عادت داشت كه نامه هاى #امام_عسكرى(ع) را براى مردم قم مى خواند.
#شيخ نامه را باز مى كند و آن را مى خواند، #اشك شوق در چشمانش حلقه مى زند.
#ادامه_دارد...