eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
3.2هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
233 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
💧💧 نکاتی درباره نوشیدن 💧💧 🌱 لطیف ترین عضوی که از نوشیدن آب تاثیر زیادی می پذیرد می باشد. آداب نوشیدن آب بر این عضو تاثیر مستقیم دارد و تغییر نحوه خوردن آب حتی بر درمان کبد چرب تاثیر گذار است. ✨ اگر مقداری حوصله به خرج دهیم و آب را به صورت جرعه جرعه بنوشیم و یک باره ننوشیم تاثیر خوب آن را بر بهبود عملکرد کبد خواهیم دید. 🌱 نشانه ناراحت بودن کبد شیارهای روی زبان می باشد که با این تغییر به ظاهر کوچک بسیار بهبود می یابد. 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
🔶صف خرید #آیفون در تهران/صف خرید #آب در #سوسنگرد چرا اینجا کسی به بالاییا نمیگه، بجای آیفون 9 میلیونی پولتونو بدید به #فقرا؟! فقط نباید خرج #نذری و #صدقه و #عتبات بشه؟!😐 #تبعیض، #فساد و #رانت، علت مشکلات است #اگر_اهل_دلی_بسم_الله #اینان_جوانان_زینب_اند 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
▪️ قریب به ۱۴۰۰ سال پیش را بر شما بستند. کودکان شما و در صحرای کربلا چشم انتظار دستان عمو بودند. حسین (ع) جان, امروز شیعیان شما به شما از شما خرج می کنند... ▪️ برگی دیگر از محرم ورق خورد و ۱۶۰۰ عدد غذا در روز تاسوعا، ۱۵۰۰ عدد غذا در روز عاشورا به (ع) در خانه خواهر بزرگوارشان تهیه و توزیع گردید. 📸 . 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*┅═⊰༻🌼 ﷽ 🌼༺⊱═┅* نوزادی در گهواره خفته است که لشکر حسین ع خواهد بود. سلام ای هایی که رودخانه های زمین به جستجویشان سرگردانند... سلام ای چشم هایی که را شرمنده نجابت خود کرد... و سلام ای ... ألسلام عليک یا ابوالفضل العباس علیه السلام 🎉میلاد با سعادت سقای آب و ادب مبارک 🎉 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻🌼🌼-🌼🌼༺⊱═┅*
◾️عاقبت یک لحظه ادب و احترام به امام حسین علیه السلام... 💠 آیت الله اراکی فرمودند: شبی خواب را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. ⁉️ پرسیدم چون شهیدی و کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه ی مولایم (علیه السلام) است! گفتم چطور؟ 💠 با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ⭕️ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه ! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. 💠 آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند (علیه السلام) آمد و فرمود: به یاد ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در جبران کنیم! ⁉️ همیشه برایم سوال بود که که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست. جواب، عشق به امام حسین (علیه السلام) بود. 📚منبع: کتاب آخرین گفتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : امروز «روز (علیه السلام)» است روز فرصت انتخاب تشنگی! جرعه ای نگاه؟! مگر می شود عباس؟! دست خدا، دست خدا را می گيرد!... هزاران و يك بی دست!.. امروز ، نه... عمود می لرزد!... 📸 گزارش تصویری از مراسم تاسوعای حسینی. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت هفتم. خلاصه بعد از پیاده شدن فهمیدیم آدرس رو اشتباه دادند و ۱۰۰ تا عمود دیگه باید بریم. دیگه هوا شده بود و ما هم خسته تر. تاولهای پام بشدت می‌سوخت. دردلم روضه ای برپا بود... گاهی روضه عطش و گاهی پاهای تاول زده و ... ولی از تازیانه و 😭😭 خبری نبود. هر چه هم نگاه میکردم هیچ چشم هیزی نبود و 😭 خلاصه عالمی بود و روضه ... با هر تعارف و شربت یک لعنت بر نثار میشد چقدر دلم برای تنگ شده بود که برام روضه بخونه... کم کم به نزدیکتر میشدیم به هم نزدیکتر... و صدای کاروان سلام الله علیها هم بیشتر بگوش میرسید. هر کار کردیم با ها نمیتونستم تماس بگیریم. تا اینکه تو یه خدمت رسانی امام رضا علیه السلام ۵ دقیقه وای فای مجانی دادن و ما تونستیم بفهمیم کجا رفتند. بازم امام رضا علیه السلام بداد رسید. چقدر دلتنگش شدم یهویی... راستی قبل اینترنت ما چطوری زندگی میکردیم؟ هیچی یادم نمیاد! انگار همیشه بوده ... زندگی بدون غیر ممکن شده! به موکبی که رسیدیم جای سوزن انداختن نبود. سالنهای شلوغ و و ... ولی چاره ای نبود.. چون پاها دیگه حتی برای یک قدم هم همراهی نمیکرد. چند دقیقه‌ای فقط افتادم. عرق از سر و روم سرازیر بود ... به زور وضو گرفتم و خوندم و بدون غذا فقط دراز کشیدم. بعد از یک ساعتی سرو کله بقیه پیدا شد. فهمیدم که کردن و به جای اینکه دنبال من بیان رفتند استراحت و باعث شده گم بشن. چشم هام رو بستم و پیش خودم فکر کردم، پس علت اینکه منم تو این دنیا شدم بازیگوشیه! چند ساعتی به حمام و لباس شستن گذشت. خدا خیرش بده یکی از بچه ها خیلی کمکم کرد تو پهن کردن و جمع کردن لباسها. پا ترکیده بود و حسابی میسوخت! به سختی راه میرفتم و واقعا به کمکش احتیاج داشتم. هر کار کردم با این خوابم نرفت. پاها را پانسمان کردم و نماز و شام ... سعی کردم را ببندم بلکه خوابم ببره. از نماز صبح تا حالا نخوابیده بودم به سختی خوابم برد.... فکر کنم چشم خوردم از بس گفتند سرت رو میزاری زمین میخوابی! حالا اصلا خوابم نمی‌برد ... بشدت افکار مختلف تو جولان داشت. انگار مغزم خاموش نمیشد! بعد از کلی زمان بالاخره ساعت ۱۳ خوابم رفت و ساعت ۲ با صدای یکی از بیدار شدم و بقیه رو هم بیدار کردم. آماده شدیم و راه افتادیم نماز شب رو تو راه خواندیم. صبحانه خوردیم و موقع اذان صبح تو یه موکب ایستادیم برای نماز... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f