eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تو می کشانی هر پلنگی را به دنبالت ماهی و جذاب است در هرحال احوالت در برکه ها تا با تو می رقصند ماهی ها پولک به پولک می درخشد برق خلخالت حتی منجم ها برایت خواب می بینند چون طالع عشق است و افتاده است در فالت درگیر شو با حاشیه،درگیر شو با متن شوری ندارد شعر من بی جار و جنجالت پلکی بزن! دستی بچرخان! پا بکوب! ای زن باید غزل گفت این چنین بر وزن افعالت ای چشم تو بیت المقدس! سرزمین شعر! این روزها افتاده ام در فکر اشغالت پرواز کن! پرواز کن! پرواز کن! هرچند زخمی شده بال من و زخمی شده بالت
در طشت می ریزد جگر، امّا کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز از خنده های همسرش خیری ندیده آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز هر روز شد با حرف و نفرین، سنگ باران شد روی چشمش جای شبنم شب، نمی سبز باید بگیرد چشم های خواهرش را وقتی سیاهی می رود در ماتمی سبز ای کاش جز زینب یکی تشخیص می داد این لخته خون ها را میان عالمی سبز تا مثل مادر بر زمین افتاد با سر در کوچه های خاطراتش شد غمی سبز دارد به خود می پیچد و دردش زیاد است از روضه ی قامت کمان، قامت‌ خمی سبز شمع و چراغ و زائر و گنبد بماند خالی است بر روی مزارش پرچمی سبز 🥀🥀🥀
. آنقدر کردی کرم، کردی کرم، کردی کرم تا گدایت آخرش از اغنیا شد یا حسن!
بارها از سفره اش با اینکه نان برداشتند روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند
همیشه پلک تر من هوای باران داشت همیشه اشک در این آستانه جریان داشت هنوز می شد از آئینه روز را تاباند هنوز شب نرسیده،هنوز امکان داشت کسی که نور تو را در ازل زیارت کرد هوای عشق تو را در سرش کماکان داشت جذامیان مدینه نماز خوان تواند چقدر کعبه ی الطاف تو،مسلمان داشت گدا،گرسنه،تهی دست..،سیرِ سیر شدند همیشه آب و غذا،خانه ی کریمان داشت غنی تر از همه ی خلق در جهان گردید کسی که پشت در تو به فقر ایمان داشت گدای خانه ی آن مادری مرا خواندند که در سلاله ی نورانی اش،حسن‌جان داشت اگر قرار بر این شد گدا اضافه کنید تو را به حضرت زهرا مرا اضافه کنید تو مهربان تر از آغوش مادری آقا برای من به خدا چیز دیگری آقا زمان سجده ی تو جبرئیل می آید زمان سجده به معراج می پری آقا رسالت تو کرامت،کلام تو وحی است قسم به نام محمّد ص،پیمبری آقا تمام کرّوبیانِ بهشت معترفند ندیده اند شبیه تو دلبری آقا فقط اجازه بده خاک پایتان باشم مرا قرار بده جای پادری آقا مرا به آن گذری که به سگ غذا دادی... مرا میان همان کوچه می بری آقا!؟ سه بار مال خودت را حراج دین کردی سه بار..،تا خودِ دینار آخری آقا تویی امام کرامت تویی امام حسن منم گدای کرامت منم غلام حسن به احترام شما شوکران عسل گردید شرنگ تلخ به شهدشکر بدل گردید چِقَدر مصرع ابتر میان دفتر بود که با عنایت چشم شما غزل گردید جهان پرید به"آغوش"پر محبت تو جهان توسط "عرش خدا" بغل گردید تویی که تیغه ی برنده ی دو چشمانت بلای جان خود حضرت اجل گردید علی به تیغ حسن جان خود توسل کرد که ختم غائله ی غزوه ی جمل گردید گره به کار من افتاد هر زمان،دیدم که نذر روضه ی طَشت تو،راه حل گردید تمام کوچه ی ما نذر قاسمت هستند که بیرق پسرت پرچم محل گردید قسم به قاسمت آقا چقدر غم خوردیم کنار خاک بقیع حسرت حرم خوردیم نفس نفس زدی و آه آخرت رد شد تمام خاطره ها از برابرت رد شد جگر نمانده برایت که قِی کنی آن را ز شرم از جگرت زهر همسرت رد شد میان آن گذرِ شوم،بغض تو گویاست چقدر سخت از این کوچه مادرت رد شد میان کوچه سر مادرت به جایی خورد تو سرشکسته شدی،دستی از سرت رد شد همین که چادر خاکی به زیر پا افتاد هجوم درد ز اعضای پیکرت رد شد هزار تیر به تشییع یاکریم آمد هزار تیرِ نفسگیر از پرت رد شد اگرچه درد کشیدی..،تن تو دست نخورد هزار شکر که پیراهن تو دست نخورد 🏴
. به یاد آن حرمی که از او به غارت رفت بگو به هر حرمی لحظه‌ی ورود حسن ..
نمازم را ادا کردم به تکبیر دوچشمانت، مگر در عمق چشمانت موذن زاده راداری!؟🤔 " 🤔😬😬🙈
🥀🥀🥀 یک بوسه از رخت ده و یک بوسه از لبت تا هر دو را چشیده، بگویم کدام به ... 😃 🥀🥀🥀
وا نکن پیراهنت را "ماه " می افتد زمین! خَم نشو از "گردنت" "الله" می افتد زمین ! باز و بسته می شود پلکت و یا خیام مست گاه بر می خیزد و آنگاه می افتد زمین!؟ تا تو غمگین می شوی یک آن جهان می ماندو با صدای خنده هایت راه می افتد زمین "برگ ریزان" می‌کنی همزاد پاییزی مگر ؟؟ برگِ سرو از دیدنت چون "کاه" می افتد زمین ! مِه تمام کوچه های شهر را خواهد گرفت بسکه از عمق وجودم " آه" می افتد زمین! خواستم در بازی شطرنج دل کیش ات کنم صفحه می ریزد به هم تا "شاه " می افتد زمین!
یک نفر بود که احوالِ مرا می فهمید وزنِ احساسِ مرا با نظری می سنجید واژه هایم همه در محضرِ چشمش بودند همچو نوری وسطِ بیتِ دلم می رقصید صبحِ هر روز برایش غزلی می گفتم تا غروب از اثرِ شعر و سخن می خندید در خیالم که به آغوشِ خوشش می رفتم چه قَدَر بوسهٔ لب های گُلَش می چسبید دستِ عشقم که از آن گونه و لب رد می شد پنجهٔ عقل به موهای سرش می پیچید بودنش ماه ترین حالتِ همراهی بود مثلِ مهتاب به شب های دلم می تابید گرچه از کارِ جهان گاه پریشان می شد باز می آمد و اطرافِ دلم می چرخید با لبی خنده زنان، با نفسی شادی بخش حال و احوالِ مرا خوب و به جا می پرسید عشقِ من را به خودش از تهِ دل می دانست عاشقش بودم و بر بختِ خودش می نازید ناگهان رفت و نفرمود کجا خواهد رفت اشکِ غم بود که از هر مژه ام می بارید چاره ای نیست، تحمّل کنم این دوری را چون که یک لحظه وصالش به جهان می ارزید " هر کجا هست خدایا به سلامت دارش " " آن سفر کرده " که احساسِ مرا می فهمید. 😊✋🌸
.خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را خدایا عاشقش کن تا بداند عاشقی چیست بداند درد جسم و قلب عاشق از رخ کیست خدایا عاشقش کن تا زبان من بداند بداند تا سخن از نیش زخم خود نراند خدایا عاشقش کن تا دلش بی تاب باشد دو چشمش تا همیشه پر غم و بیخواب باشد خدایا عاشقش کن تا فقط آشفته باشد فقط درد دلش را با دو چشمم گفته باشد خدایا عاشقش کن نا صبور و اهل باشد برای من بدست آوردنش هم سهل باشد خدایا عاشقش کن تا بداند چشم به راهی بداند، تا بفهمد، تا کشد از سینه آهی .خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را خدایا عاشقش کن تا بداند عاشقی چیست بداند درد جسم و قلب عاشق از رخ کیست خدایا عاشقش کن تا زبان من بداند بداند تا سخن از نیش زخم خود نراند خدایا عاشقش کن تا دلش بی تاب باشد دو چشمش تا همیشه پر غم و بیخواب باشد خدایا عاشقش کن تا فقط آشفته باشد فقط درد دلش را با دو چشمم گفته باشد خدایا عاشقش کن نا صبور و اهل باشد برای من بدست آوردنش هم سهل باشد خدایا عاشقش کن تا بداند چشم به راهی بداند، تا بفهمد، تا کشد از سینه آهی.
موافقی که دو تایی کمی قدم بزنیم ؟ و یک گریز به دنیا بدون غم بزنیم ؟ به عشق مثنویِ چشم های دریاییت به هم نگاه ببازیم و حرف کم بزنیم به قدر خاطره ای در کنار هم باشیم اگر که شد دلمان را به نام هم بزنیم « من عاشقت شده ام پس شما بفرمایید از عشق دم بزنم یا از عشق دم بزنیم ! » موافقی که جهان را کمی به وجد آریم ؟ اگر لبی به شرابی که میزنم ، بزنیم ! و بهِ سلامتیِ مرگ اگر به هم نرسیم دو استکان ترک خورده را به هم بزنیم به زیر پر بکشیم آسمان هفتم را کنایه ای به پری های بی جَنَم بزنیم
هرچه با تنهایی من آشنا تر می‌شوی دیرتر سر میزنی و بی وفاتر می‌شوی
بر سردر بازارچه‌ی عمر نوشته است... اینجا خبری نیست، اگر هست "هیاهوست"
ناز کن نقاشیم بد نیست،نازت میکشم مثل یک آهو که نه مانند بازت میکشم تار موهای تو کوک و ضرب قلبم کوک تر با اجازه لحظه ای دستی به سازت میکشم سر لبهای تو عالم را به زانو میکشد باجسارت یک سرک هم من به رازت میکشم قبله گاه کافران چشمان رنگین تو است این جماعت را به صف وقت نمازت میکشم نازداری نازنین نازت بنازم ناز کن ناز کن من یک هنرمندم که نازت میکشم
حرم را فرض كن بى صحن گوهرشاد يک لحظه بدون آب سقاخانه و بى پنجره فولاد يک لحظه عـَلـَــم ممنوع، ورود دسته هم ممنوع صداى نوحه و سينه زنى و ذكر و دم ممنوع محرم پرچم مشكى زدن دور حرم ممنوع نبايد فاطميه پيرهن مشكى تنت باشد نبايد شـال مـاتـم گــردنت باشد... تصور كن مدينه درتمام سال اين طوريست به روى قبرهايش سايبان هم نیست : با اینکه میان نـوکـــران رسواییم امضای زیارت از "حسن" میخواهیم اربـــاب کـــــــرم اگر کــرامت بکند با پای پیاده "کـربـــــــلا" می آییم صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... دوشنبتون امام حسنی (ع)
به حسن گریه کنم یا به حسین یا به رضا به حسن گریه کنم یا به شهید کربلا دختر بدر دو جا امشب سه جا دارد عزا گاهی می گوید حسن گاهی حسین گاهی رضا گاهی می گوید حسین در سفر کرببلا دید چون زینب محزون که زمین می لرزد شط و دریا شده خون ماء معین می لرزد دید زینب که سواری به حرم می آید دیده اش پر غم و با قامت خم می آید گفت زینب به یقین این شه و این اکبر اوست کشته گشته زجفا اکبر و این پیکر اوست شه دین نعش علی را بگرفت در بر زین به در خیمه لیلا بنهادش به زمین با دوصد آه و فغان گفت به لیلای حزین شو تو از خیمه برون کشته فرزند ببین گفت لیلا چقدر ناله من پیر کنم نوجوان اکبر من بی تو چه تدبیر کنم عاقبت گرگ اجل یوسف گل پیرهنم برد و نگذاشت که بر وی نظری سیر کنم 🌴🏴🍁🏴🌴
🖤حسن یعنی تمام هست زهرا 🖤حسن یعنی کریم هر دو دنیا 🖤حسن یعنی سکوت و رازداری 🖤حسن یعنی شب و دل بی قراری 🖤حسن یعنی غروری که شکسته 🖤حسن یعنی شهود دست بسته 🖤حسن یعنی غروب و رنگ نیلی 🖤حسن یعنی دوشنبه ضرب سیلی 🖤حسن یعنی بقیع تیره و تار 🖤حسن یعنی در وتیزیِ مِسمار 🖤حسن یعنی نه شمعی نه مزاری 🖤حسن یعنی نداری گریه داری 🖤حسن یعنی به رنگ ارغوانی 🖤حسن یعنی شکسته درجوانی 🖤حسن یعنی شهید زهر کینه 🖤حسن یعنی غریب اندر مدینه 🖤حسن یعنی تمام عشق مادر 🖤حسن یعنی عزیز قلب حیدر
تشیع تو هر تیر که از چله برون شد میدوخت به تابوت نخی از کفنت را این صحنه خودش گوشه‌ای از کربلا شد صد حرمله با تیر نشان کرده تنت را
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین اشک عزا به دیده زهرای اطهر است
از کودکیت سوختی و شکوه نکردی حالا همه دیدند، ولی سوختنت را هر پاره جگر تکه‌ای از غصه‌ی کوچست مادر تو کجایی که ببینی حسنت را
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
هرچند کفن پاره و گلگون شده، اما غارت که نکردست کسی پیرهنت را سنگین که نشد سینه ات از چکمه‌ی شمری پر خون که نکردست سنانی دهنت را «امیر علوی»