🍃🌸
حتی نشد به حیله به دست آورم تو را
باید قبول کرد که روزی مقدّر است...
#فاضل_نظری👌🏻🙂
گر بهر دوست نامه نویسی به دل سپار
کاین مرغ نامهبر ز صبا پیشتر رسد...
#برهان_نیشابوری
شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است
مرا تبسم گل های روی میز بس است
به آنچه یافته ام قانعم! چه کم چه زیاد
اگر بس است همین چند خرده ریز بس است
هیمشه قسمت فوار سرنگون شدن است
تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است!
به فکر پرچم تسلیم باش و نامهء صلح
نه دوست مانده نه دشمن، دگر ستیز بس است
به جای گوهر و یاقوت، سنگ در کف توست
هر آنچه یافته ای را زمین بریز بس است
.
#فاضل_نظری
کسی که گفت به گل نسبتی ست روی تو را
فزود قدر گل و کاست آبروی تو را
#بیدل_دهلوی
ای فراموشی، کجایی تا به فریادم رسی!؟
باز احوال دل غم پرورم آمد به یاد…!
#بیدل_دهلوی
مرده را بهر چه می پوشند چشم؟ آگاه باش
خاک، خلوتگاه اسرار است و ما نامحرمیم
#بیدل_دهلوی
خواب بد دیدهام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!
#علی_صفری
در اوج شکوه و اقتداری بانو
براسب غرور خود سواری بانو
یک عیب بزرگ دارد این خوبیهات
من را که کنار خود نداری بانو
#حسین_مرادی
سوژه ای نیست برای غزل اینجا ای کاش
باد و طوفان شود و ربط به معشوق دهم
#حسین_مرادی
نزدیڪِ توأم اهـلِ همین شهـر و دیارم
از هـر چـه تـو را دور ڪند واهمـه دارم
زیباییِ محضِ تـو ڪـه در چشم نگنجد
تـا خلوتِ آیینـه ڪشانـده ست غبـارم
غرقِ توأم آنقدر ڪـه صد موجِ ڪف آلود
در خـویـش بچرخند و نیـابنـد ڪنارم
آغوشِ تو دلشورهٔ شیطان وفرشته ست
نگـذار تـو را دستِ خـدا هـم بسپارم
تـو نیمهٔ دنـدان زده ے، سیبِ بهشتی
مـن بغضِ تَرَک خورده ے خونینِ انارم
بگـذار در آغـوشِ تو ویران شوم امروز
ابـرے تـر از آنـم ڪـه ڪنــارِ تـو ببـارم
دوری ات، پشت مرا مثل کمان ، خم میکند
این جدایی ها ، چه ها با نسل آدم میکند
تازه فهمیدم که عشقت ، کیمیای زندگیست
برگ زرینی که خوشبختی فراهم میکند
ارتعاش تارهای دل ، خبر می آورد
از تمنایی که او را غرق ماتم میکند
خنده بین اشک ها و گریه بین خنده را
عشق ، با کار دل دیوانه ، توام میکند
سست تر هر لحظه میگردم ، نمیدانم چرا
در عوض ، جا پای خود را عشق ،محکم میکند
بی تو میلرزم به هر باد و نسیمی ، عشق من
آخر این پس لرزه ها ، ارگ مرا بم میکند
.
همچو نی
می نالم از سودای دل
آتشی
در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا
ساختم
سوختم
از داغ نا پیدای دل...
#رهی_معیری
او به زلف آنجا گره زد، شد دلم اینجا به دام
میتوان دادن سرانجامِ امور از راهِ دور
#میرعبدالوهاب_افتخار
من به فرمان دلـــم
دلبـــرنـوازی میڪنم
دلبرم شاید نداند عشق
بازی میڪنم
عاشقـانه می پرستم خال
لبهایش، ولی
او نمیداند ڪه من مهمان
نوازی میڪنم..
ضَرب و تَقسیمِ دِلَم با تو به حاصِل نَرِسید
لَـعـنَـتَـت باد ریـاضـی که پُـر از مَجـهـولـی
#امیر_حسین_رضایی
این طبیعی ست حسین تو اگر منزوی است
هیچکس حرف مرا بعد تو یک آن نگرفت
شعر سرکوفت به من میزند این را بشنو:
آنکه جان داد چرا رفت ولی جان نگرفت
#حسین_مرادی
در میزنی که وارد تنهاییام شوی
اما بعید نیست زمانی که میروی
در، از خودش جلای وطن گفته، مثل من
در جستجوی در زدنت دربهدر شود...
#حسین_صفا
می کند احیا مرا ،قرآن حق
خوانده بر من کوثر و ناس وفلق
در فضای پر گناهِ این مَجاز
می شود پیشانی ام غرقِ عرق
در مجازی رنگ رخسارم ببین
از خجالت هست همرنگ شفق
#بداهه_لیان
چه شاگرد زرنگیم آخر از همه برگه تحویل دادم 😎
الا یا ایها المعشوق بگو از من چه میخواهی؟
که دردم را نمیبینی و نامم را نمیخوانی
تمام نیمهشبها را به یادت صبح میکردم
تو از احوال یک رنجور دل خسته چه میدانی؟
به جان آمد دلم از غم، نمیخندم دگر اما
تحمل میکنم غم را شبیه پیر کنعانی
"مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم..."
بگو با من مگر دیوان #حافظ را نمیخوانی؟
امید وصل بود در من "ولی افتاد مشکل ها"
دلم خون شد از این ایام رنج و نابهسامانی
من از این بیشتر با تو نمیگویم سخن از عشق
"هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی"
#آنا_جمشیدی
از خونِ دل نوشتم ، نزدیک دوست ؛ نامه
انّی رایتُ دَهـــراً ، مِن هِجـــرِک القیامـــة
دارم من از فراقش ، در دیده ؛ صد علامت
لَیسَت دُمــوع عَینــی هـــذا لَنَــا العلامـــة
هر چند ، آزمودم ، از وی نبود ؛ سودم
مَن جَــرَّبَ المُجَرَّب ، حَلَّت بِهِ النِّدامَـة
پرسیدم از طبیبی ، احوالِ دوست ؛ گفتا
فِی بُعـــدِها عذابُُ فی قُـــربِها السَّلامـــة
گفتم ملامت آیــد ، گــر گِــردِ دوست گَردَم
واللِّــهِ مَــــا رَاَینَـــــا ، حُبَّـــاً بِـلَا مَـلامَـــــة
حافظ چو طالب آمد ، جامی به جانِ شیرین
حتّــی یَــــذوق مِنــــه کَاســاً مِــنَ الکِـــرامة
#حافظ
من که جز همنفسی با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی
زندهام بی تو و شرمندهام از خود
هرچند که دمی از سر رغبت نکشیدم نفسی
ناامیدم مکن از صبر و بگو میآید
عادل ظلم ستیزی مَـلِـک دادرسی
به کجا پر بزند در هوس آزادی
آنکه از بال و پرش ساخته باشد قفسی
من کسی جز تو ندارم که بهدادم برسد
میتوانی مگر ای دوست بهدادم نرسی
#فاضل_نظری
.
تلخ است روزڪَـار، مڪَــر با بهانهاے...
پیدا ڪــــنیم دلخوشےِ...
ڪــــودڪــــانهاے...!!
#فاضل_نظری🍂🍁
.
روز عقدم با تو آری گفتنم اجبار بود
این پریشان حالی ام اصرار بر اقرار بود
در دلم آشوب ، اما بر تنم رختی سفید
مات وحیران،چون درون سینه ام پیکار بود
خنده ام بر روی لب یخ بسته بود و منجمد
دیدن این لحظه ها سنگین تر از آوار بود
عاقدم تا مَهر و متن صیغه را جاری نمود
جمله جمله خطبه ها تکرار این آزار بود
ناگهان تا حلقه را در دست من انداختند
بغض کردم حلقه در دستم چنان افسار بود
می نهادم دستها را روی دست سرنوشت
غافل از این کار من اجبار در اظهار بود
بر پریشان حالی خود گریه کردم سالها
من نفهمیدم دلم مجبور یا مختار بود
🖊️ #فریده_ملکی
دوباره حس عجیبے درون قلبمـ هسٺ
گمان کنمـ ڪہ دلمـ پر زده در آغوشٺ
و شاید این ڪہ شبیہ ڪبوتر جلدے
نشسٺہ بر لبِ ایوانِ خانہ ے دوشٺ🕊
#محمود_احمدوند سوخته✍
#شبتون_خوش🌹
💞