هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمیدانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطمهای آرامی
و من دریاچهی اشکی که دائم رو به طغیانم
بزن نی ؛ باز غوغا کن ، بزن دف ؛ شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم ، به هر سازی برقصانم
ببین آیینهوار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی ، من آرامم ، پریشانی ، پریشانم
اگر شعری نوشتم ، رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگیها را من از چشم تو میخوانم …
ندارم وحشت از بی تکیهگاهی تا تو را دارم
در آوارِ پریشانی تویی سقف و ستون من...
#یوسفعلی_میرشکّاک
🖇💌
گیلاس لبانِ تو پُر از لبخند است
شیرینی و طعم آن بِسان قند است
بیمار شدم٬مریض لب های توأم
جانم به دوای بوسه هایت بند است
#یاسر_نوروزی
🍃🌺🍃
بايد كه لبم را به لبت سفت بدوزم
من عاشقِ آن سنگِ عقيقم كه كبود است😌😇
#مهدی_کاشف
وای اگر عشق به من قدرت ایمان بدهد
جرات لمس لب از آن لب خندان بدهد
لذّت بوسه و یک عمر پریشانی و... آه
مثل آن گندم ممنوعه که شیطان بدهد
رقص اندام بلورین تو در شعر من و
بغض انباشته در سینه که باران بدهد
مُجرم موی تو بر شانه ی لُختت ریخته
شعله افشان شده تا تکیه به طوفان بدهد
چشم سبزت که زده طعنه به گل های بهار
خبر از گرمی یخ های زمستان بدهد
خواستن آخر این قصه شد و زود رسید
وای اگر عشق در این مرحله فرمان بدهد
شرح افسانه ی ما و غزلی نیمه تمام
عشق باید که به این مسئله پایان بدهد
#علی_نیاکوئی_لنگرود
با لبت بازی نکن وقتی که صحبت میکنی
بازی لب های تو حال مرا بد میکند
بی شرف دستان خود را لای موهایت نبر
قلب من گویی که دارد سکته را رد میکند
#مسعود_محمدپور
هی نوشتیم ز حُسنولبوخالو وجنات
کاشمیشدکه دو واحدعملی پاسکنیم🤤
#سیداشکان_میرابراهیمی
🖇💌
هنوز یار کسی نیستم، به غیر از تو
و بیقرار کسی نیستم به غیر از تو
اگرچه دور و بر من پر است از آدم
ولی کنار کسی نیستم، به غیر از تو
#اصغر_عظیمی_مهر
🌸
موی خود بر شانه میریزی شرابی، خب که چه؟
مست میرقصی در آیینه حسابی، خب که چه؟
دختر اربابی و یک باغ نوبر مال توست
کرده ای پنهان به پیراهن، گلابی، خب که چه؟
رویت آن سو میکنی، تا باز می بینی مرا
در قدم برداشتن ها می شتابی خب که چه؟
مثل آهویی که گم کرده ست راه خانه اش
اینچنین بی تاب و غرق التهابی خب که چه؟
من که جز بوسه ندارم هیچ کاری با لبت
اینهمه لب میگزی در اضطرابی خب که چه؟
دوست داری که چه را ثابت کنی؟ راحت بگو
سینه چاک تو هزار آدم حسابی خب که چه؟
باز شهرآورد بین "نه" و "آری" گفتنت
بازی لبهای قرمز، چشم آبی خب که چه؟
من نخورده مست و پاتیل توام دستم بگیر
باز چشمت را برایم می شرابی خب که چه؟
ای بلا ! تکلیف من را زودتر روشن بکن
من بمیرم یا بمانم؟ بی جوابی خب که چه؟
آه ای شیطان فرشته! لعنتی نازنین !
سایه ای در بستر بیدارخوابی خب که چه؟
دست بردار از سرم، یا عاشقم شو یا برو
بر خودت مینازی و در پیچ و تابی خب که چه؟
بر زمینت میزنم یک شب تو را خواهم شکست
روی دیوار اتاق و کنج قابی خب که چه؟؟
#شهراد_ميدرى
لَبت بی هیچ پَروا دارد از انگور میگویَد
مُخدّرهایِ چشمت از "تَل و وافور" میگوید
لطافت از تَنات،از پوستت پیوسته میجوشَد
و از تفسیرِ قرآن و بهشت و حور میگوید
دلت گنجینهی مِهر است،اما باز با اینحال
هَر از گاهی به قلبِ خسته دارد زور میگوید!
و موهایت اگر چه تیره چون شبهای تنهاییست
حدیثِ تازهای از زندگی ، از نور میگوید
صدایِ خندههایَت نُت به نُت، آرامش ِ مَحضاست
که از پایان ِ دوران ِ نی و سنتور میگوید
در آغوشت بگیر این قاصدکهای مُقفا را
که از ناگفتههای عاشق ِ مغرور میگوید
کمی تعجیل کُن ای عشق،دنیا رسمِ بد دارد
که اخبار جدایی را به ما ناجور میگوید
#هخا_هاشمی
شاعران از موی صاف و لَخت کمتر گفته اند
بس که مضمون در دل "موی مجعد" ریخته
#حسین_زحمتکش
#موی_بلند
امشب بیا که تشنه ی یک همنشینی ام
دیگر امید نیست که فردا ببینی ام
فردا مرا _ تمام ِمرا _ باد می بَرد
ای کاش جای باد ، تو امشب بچینی ام
خورشید ، فرصتی است که از من گذشته است
تاریک ، مثل سایه ی تَنگِ پَسینی ام
لحظه به لحظه از دل هم دور می شدیم
از بس تو آن همانی و من این همینی ام
دیگر من آن چنان که تو هستی نمی شوم
آخر تو جای من ... چه کنم !؟ این چنینی ام
با این همه هنوز دلی مانده ، دیر نیست
من که هنوز عاشقِ عشق آفرینی ام
پیش از تو این همه شبِ من آسمان نداشت
بر من بتاب عشقِ قشنگِ زمینی ام !
#خلیل_ذکاوت
♥️
لیسانس ندارم بشوم مونس یک یار
با در به دری در پی کارم پی من کار
معشوق خیالم که از او شعر سرودم
در خواب فرو رفته و من یکسره بیدار😐
#سید_طباطبایی
گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟
وز هجر به مردم خبرمان ز که پرسم؟
از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد
داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟
خواب اجلم در سر و من مست خیالت
تفسیر چنین خواب پریشان ز که پرسم
دادند نشان دل خسرو سوی چشمت
مست است چو آن نرگس فتان ز که پرسم
سرچشمه بیا تا که نجاتم بدهی
سرمایهٔ کاری به حیاتم بدهی
من کودک فعال درونم زده جیغ
معشوقه کجایی که نباتم بدهی
😐
#سید_طباطبایی
برسم یا نرسم چون ببری دل ز دلم
چه تفاوت بکند جای تو هم من خجلم
تو شدی رازق و من طالب عشق و غزلم
تو بیا منصرفم کن که تویی در بغلم
#سید_طباطبایی
برسی بر سر کویش بکند عشق فراموش
بدهی فحش به من یا بخری یک تلهٔ موش
که گناهی من بیچاره ندارم فقط از مهر
به تو گفتم ره نابی که بیفتی به سرت توش😐
#سید_طباطبایی
چقدَر حال قشنگیست ، غزل بهر تو گفتن
وقشنگتر ک تومیدانی دلیل غزلم را...
#محسن_رشیدی
@shermishavam
قرارِ عاشقی این شد
که هر شب قبلِ خوابیدن
به عشقِ خود بگویم :
" شب بخیر " و " دوستت دارم "...
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
#شببخیراۍحرمتشرحپریشانیمن😔✋
قربان لبت دلبر لبخند اناری!.
سرچشمه ے اشعار من از چشم تو جاری!
اے آنڪه دهانت, دهن تنگ شراب است
لب باز بڪن, ڪشت مرا درد خماری
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم
اے تاک ڪه سر مست در آغوش بهاری
هر ڪس به نگاهت نظرے ڪرد , دلش رفت
دو مهره ے مار اند دو چشمے ڪه تو داری
گل هستے و گلدان من از عطر تو خالے ست
حیف است به هر خارو خسے دل بسپاری
درسینه دلم میتپد انگار ڪه از رنج
ڪوبیده خودش را به قفس, باز قناری
سخت است ڪه تنها شوے آنقدر ڪه حتا
بر شانه ے هر رهگذرے سر بگذاری
رفتے و پس از تو نفسم رفت دلم رفت
هر بار ڪه از ریل گذر ڪرد قطاری..
#ترانه_جامه_بزرگے
@Sherkhas
پیچیده خیال تو در این حول و حواشی
هرگز نشده رد بشوی عطر نپاشی
شبهای زیادی ست به این پنجره وصلم
ای کاش شبی رهگذر کوچه تو باشی
وقتی که در آغوش توام حس من این است
اسلام پناهنده در آغوش نجاشی
هر کس که مرا دید ز رفتار تو پرسید
رسوا شده ام ساده به عشقت، من ناشی
از درد خبر داری و درگیر غروری
می میری اگر اینهمه دلسنگ نباشی؟
┄┅─═🍁 ═─┅┄
من يوسفانه چشم اميدم به سوی توست
ای مهربان عبور كن از پيش چاه من
آن روزها كه عشق قبولم نكرده بود
بی موج بود زندگی روبراه من
تنها خطای زندگيم عشق بود و بس
رو كن به من قشنگترين اشتباه من
#سیدمهدی_نقابی
پس شاخههای یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور میکنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس میگردم طواف خانهات را
دیوانهها آدم به آدم فرق دارند...
«#فاضل_نظری»
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و اِرادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالبِ دوست
که خارِ دشتِ محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست تربیت است
و گر تو داغ نَهی داغ نیست درمان است
نه آبروی که گر خونِ دل بخواهی ریخت
مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است
زِ عقلِ من عجب آید صواب گویان را
که دل به دستِ تو دادن خلاف در جان است
من از کنارِ تو دور اوفتاده ام نه عجب
گرم قرار نباشد که داغِ هجران است
#سعدی
از من عبور میکنی و دم نمیزنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیدهای...
#قیصر_امین_پوزر 🌾
تو کجـــایی که برایت دل و ایمــــان بدهم؟
تابه کی کاسه ءخون هدیه به مژگان بدهم
بعد کوچت بخدا کار من این شد شب و روز
که تن خسته خــود را به خیـابان بدهم
کــــاش بودی که مـــرا از قفـس آزاد کنی
این روا نیست که در غربت خود جان بدهم
هیچکس مشتـری قلب ترک خورده نبود
هر چه هم خــانه ویران شــده ارزان بدهم
رفتنت باعث ویـــرانی این دل شده است
کاش بودی که به قلبم سر وسامان بدهم
گرچه بد عهــــدی تو زخم تبــــر بود ولی
گفتنی نیست که جان برسر پیمان بدهم...