eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است "سوگل مشایخی"
میشوی از رفتنت روزی پشیمان، منتها موقعِ برگشتنت دیگر من آن من نیستم! لا ادری
ای کاش می شد بار دیگر در کنارت این‌ قلب بیمارم به عشقت جان بگیرد ! رفتی و دل در سینه آرامش ندارد تا کی سراغت را از این و آن بگیرد ! بغضی نشسته در گلو از درد دوری شاید که با برگشتنت درمان بگیرد ! می ترسم از تنها شدن هنگام پیری وقتی نباشی و شبی باران بگیرد ! با خاطره های تو هر شب بی قرارم ذهنم‌‌ مریضم کاشکی نسیان بگیرد ! هرگز فراموشت نخواهم کرد ، هرکس عشق تو را از قلب من نتوان بگیرد ! دیگر نمی خواهم که بی تو زنده باشم ای کاش جانم را غمت آسان بگیرد لا ادری
گرفته تر ز خزان دلم خزانی نیست ستاره بارتر از چشمم آسمانی نیست به حجم تنگدلی های آفتابی من مدار حوصله ی هیچ کهکشانی نیست سزای پاکی ات ای اشک ، آستینی نیست به سر بلندی ات ای عشق ، آستانی نیست مرا که شانه ام از حمل آفتاب خم است به جز پناه دو دست تو سایبانی نیست به سوگواری این چشم های سر گردان به غیر چشم سیاه تو نوحه خوانی نیست به غیر تسلیت چشم های دلسوزت مرا نیاز تسلی به همزبانی نیست
خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد چه جای من که از سردی و خاموشی زمستانم
حس می کنم خود را همیشه در هوایت پر می زنم با گریه در صحن و سرایت پر می زنم گاهی به سقاخانه ، گاهی_ هم می نشینم در رواق دلربایت حال و هوایت می کشاند مرغ دل را لحظه به لحظه سمت آب و دانه هایت اینجا فقط دارالشفای عاشقان نیست عالم شفا می گیرد اینجا از دعایت پیچیده در موسیقی نقاره ها " عشق " پیچیده در پژواک آن موج صدایت گفتی سه جا قطعا میایی تو سراغم افتاده جای فرش ، چشمم زیر پایت وقتی که رود اشک ها جاریست یعنی داری نگاهم می کنی تو با رضایت قربان لطفت ، آفتاب مهربانم! تنها نه من ، ذرات عالم جان فدایت من دوستت دارم رضا جان تا همیشه من دوستت دارم رضاجان بی نهایت # ای کاش می شد تا مرا هم از سر لطف روزی بخوانی شاعرت ... یانه!..گدایت...
༺༅═══┅─ آن يار طلب کن که تو را باشد و بس...
شعرهایم ادامه ات بودند مطلع هر نقیضه ای شده ای پیشگفتار فصل هایی از داستان زندگی شده ای من چه گویم خودت ببین آخر که سرآغاز عاشقی شده ای! چشم تو پر ز صنعت ایهام خود تو عین مثنوی شده ای گونه هایت مشبهً به شد مثل اشعار مولوی شده ای تیغ ابروت؛ تیغ ماه هلال چون سپهدار لشکری شده ای ! فارغ از شعر و صنعت شعری دلبر من! چه دلبری شده ای..... سر هر شعر نام تو بردم گوییا حس زندگی شده ای آخر شعر هم به نامت شد همه ایجاز شاعری شده ای
جوانی شَمعِ رَه کَردَم که جویم زندگانی را نَجُستم زندگانی را و گُم کردم جوانی را
༺༅═══┅─ جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است...
لبخند نزن بے سر و سامان شدنم را ابرم ڪه خدا خواسته باران شدنم را
ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم از آخرت بریده ز دنیا گذشته‌ایم گشته است در میانه‌روی عمرِ ما تمام ما از پلِ صراط همین جا گذشته‌ایم... .....
در دلم جنگ داخلی برپاست باز حال و هوای ست یک نفر پرسه می زند در من مثل دشمن همیشه پنهان ست با غرور و صدای ساکت او مثل میّت شده ست دستانم هی کاری و فراز و فرود مبتلا تر شدم ، زمستانم از زدن گریزانم باتبر خو گرفته ام ، لطفا _ خط میخی نکش به روی تنم تا شوم پس از مردن روی دستان غم سوار شدم شیون از دل قرار را برده بس کنید از هوار می ترسم این منم یک زن ترک خورده پشت خنده ها مانده یک جهان حسرت و سیاهی "ها" خاک سردی نشسته روی لبم وای از مرگ بچه ماهی ها
در کویر بی کسی تنهاترین منزل منم عیب دنیا نیست تنهابودنم، مشکل منم ابر غم می بارد از روی ترحم بر سرم موج در دورم ندارم منتها ساحل منم
مردم به هر که آینه شد ، سنگ می زنند از طعنه های عالم و آدم غمت مباد.
🌹 برای دلتنگی های زائران امام رضا(ع) کار دلمان لنگ شده…همسایه جنس دلم از سنگ شده…همسایه کی زائر آن صحن و سرا خواهم شد…؟ همسایه دلش تنگ شده…همسایه
♥️♥️♥️♥️ ♥️ ♥️ ♥️ یقیناً آداب دارد پر از شورست و حالی ناب دارد به یاد وصل و شوق دیدن دوست یقین عاشق دلی بی تاب دارد همیشه منتظر چشمش به راه‌ست ضمیرش روز و شب کی خواب دارد به این باور رسیده جان خسته که بی شک آسمان مهتاب دارد بیا ای دل نخور اینقدر غصه دوای درد را دارد نمانَد تشنه، جان که او سرچشمه ای پر آب دارد همیشه عکس زیبای ؛ میان قلب عاشق قاب دارد.. سروده چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۰ "کپی با ذکر نام شاعر" ♥️ ♥️ ♥️ ♥️♥️♥️♥️
🍃💐🍃💐🍃به مناسبت تولد برادر ادیب ومهربانمان جناب آقای عارفیان 🍃💐🍃💐🍃 ان شاءالله زیر سایه امام زمان برقرار و سلامت باشند🙏🌸🌸🌸 🎈حرف از شب میلاد عزیــــزی به میــان است 🎈نامــش گـل یــاس و لقبـــش عارفیــان است 🎈یاران همـــگی دســــــت به خـــودکارِ ارادت 🎈نقدیـنه و سـرچشمه ی ما در هیــجــان است 🎈آثــــــار گــرانــبـــار و پــر از رنـگ و لعـــابـش 🎈در حُســـن شبــیــه هنــــر فــرشــچیـان است 🎈او خستــه نشد ســاعتـی از بـــذل محـبـــــت 🎈در معــــرکه ی مهر و وفــا شیـــر ژیــان است 🎈همــــواره برای هنــــرِ شـــعــــر و نوشـــتـــن 🎈دلسـوز و پر از حــوصـــله و دل نگـران است 🎈مــن را چــه بـه شـــرح دلِ خورشیـــدوَش او 🎈"چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است"
از ترحم تا مروت،از مدارا تا وفا .... هر چه را کردم طلب، دیدم ز عالم رفته است ..!
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من زان روی که از جمله گرفتارترم من •روزی که نماند دگری بر سر کویت دانی که ز اغیار وفادار ترم من •بر بی کسی من نگر و چارهٔ من کن زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم من •بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد زارم بکشی کز که ستمکار ترم من •وحشی به طبیب من بیچاره که گوید کامروز ز دیروز بسی زارترم من
یاری کن ای نَفَس که دَرِین گوشهٔ قَفَس بانگی بَر آورم ز دلِ خسته یک نفس صبـر پیمبـرانه اَم آخَر تمام شد! ای آیتِ اُمیـد به فریــادِ من بِرَس
گفتمش عاشقتم، گفت محبت دارید ای به گور پدر آنکه ادب یادش داد...
نه مثل كوه محكمم نه مثل رود جارى ام نه لايقم به دشمنى نه آن كه دوست دارى ام تو آن نگاه خيره اى در انتظار آمدن من آن دو پلك خسته كه به هم نمى گذارى ام تو خسته اى و خسته تر منم كه هرز مى روم تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى مرا به بند مى كشد به جرم راز دارى ام شناختند مردمان من و تو را به اين نشان تو را به صبر كردنت مرا به بى قرارى ام چقدر غصه مى خورم كه هستى و ندارمت مدام طعنه ميزند به بودنم ، ندارى ام
شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من در شهر شما عاشق انگشت نما من دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست جانا، به خدا من،به خدا من، به خدا من
‌از نگاه روے تو دل سیر میگردد مگر ؟ آخر آدم با تو باشد پیر میگردد مگر ؟