دل سوختگان را خبر از عشق تو نیست
مشتاق هوا را اثر از عشق تو نیست
در هر دو جهان نیک نظر کرد دلم
زان هیچ مقام برتر از عشق تو نیست
#عراقی
منحصر شد همه ی دار و ندارم به جنون
به چه ره خرج کنم اینهمه دارایی را؟!!!!
#عارف_قزوینی
تا عکس ام آر آی خودم را بردم
من نزد پزشک حاذق و نیک سرشت
فهمید که شاعرم بجای دارو✍
معشوقه ی فیزیو تراپیست نوشت
#حسین_مرادی
بازهم شب شد و شعری لب میدان گفتم
حسرت داشتنت را به خیابان گفتم
خسته از درد خماری به تو اندیشیدم
مست شد چشم من از عکس تو هذیان گفتم
مست بودم که به یاد تو دولیوان چایی
ریختم باتو چقدر از لب ایوان گفتم
چایی ام سرد شد و از دهن افتادولی
گرم بودم غزلی با لب لیوان گفتم
چه شبی بود من مست و خیالت درهم
داغ بودم کمی از حسرت باران گفتم
#حسین_مرادی
در ازدحام غریبی،زمین مچاله شده
و ماه محوِ سکوت سیاه چاله شده
کجای ارض و سمائی امام خوبی ها
نصیب هر شبمان بغض و آه و ناله شده
پیاله ی دلمان پر ز خونِ غیبت شد
شرابِ نابِ ظهورت هزار ساله شده
یا صاحب الزمان عجل علی ظهورک
#مارال_افشون
درد عاشق را دوایی بہتر از معشوق نیسٺ
شربت بیمارے "فرهاد" را "شیرین" ڪنید
#عنصری_تبریزی
دلکهرنجیدازکسیخرسندکردنمشکل است
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است
#صائب_تبريزي
اختیارم داده اما این عطایش جبر دارد
خاک شاید،گِل ولی آیا بر آتش صبر دارد
میرود تا آسمان با گریه میریزد زمین و
طاقت پُر گشتن و خالی شدن را ابر دارد
زندگی مانند تعقیب و گریز ببر و آهوست
مثل آهویی دویدم قصد جان را ببر دارد
ما به دنیا آمدیم اما نیامد او به ما چون
انتظار و طاقت مارا فقط یک قبر دارد
آتش دل شعله ور میگردد و پروانه هاهم
دل پرستش میکنند و درکِ آن را گبر دارد
#سید_طباطبایی
『♥️』
گفت تا کی صبر باید کرد؟
گفتم چاره چیست؟
دیدم این پاسخ از آن پرسش
سوالی تر شدهست!
#فاضل_نظری
ما با دلمان هنوز مشکل داریم
صد سنگ بزرگ در مقابل داریم
معشوق خودش می برد و می دوزد
انگار نه انگار که ما دل داریم
#جلیل_صفر_بیگی
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
ای که منع گریه بی اختیارم میکنی!
#وحشی_بافقی
ْْْ ْْْ
چو ابر، منع من از گریه دور از انصاف است
دلم ز گریه سبکبار می شود؛ چه کنم...؟!
#صائب_تبریزی_____✒️
به گُستاخیِ غَم هَرگِز نَدیدَم میهمانی را
اگَـر با گِریه بیرونَش کُنَـم با نالـه میآیَد
#معنی_زنجانی
از حیاتم چه نشان مانده، جز این نالهٔ دل
یا همین رفتن و برگشتن مرغ نفسی
داد و فریاد مکن، مشت به دیوار مکوب
که در این خانهٔ مخروبه نمانده ست کسی
#مهدی_اخوان_ثالث
اے دل همه رفتند و تو ماندے در راه
ڪارَت همه نــاله بــود و بارت همه آه
ڪــوتاه ڪنــم قصه ڪه ایـــن راه دراز
از چاه به چاله بود و از چاله به چاه ...
#قیصر_امین_پور
در ازدحام غریبی،زمین مچاله شده
و ماه محوِ سکوت سیاه چاله شده
کجای ارض و سمائی امام خوبی ها
نصیب هر شبمان بغض و آه و ناله شده
پیاله ی دلمان پر ز خونِ غیبت شد
شرابِ نابِ ظهورت هزار ساله شده
یا صاحب الزمان عجل علی ظهورک
#مارال_افشون
در انتظار تو چشمم سفید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
#شهریار
🌿🌾🌿🌾🌿
🌾🌿🌾🌿
🌿🌾🌿
🌾🌿
🌿
هرچند دنیا جز غم و محنت ندارد
خوش میشود حالم زمانی که تو هستی
••✾•🌺🍃🌸🍃🌺•✾••
••✾•🌺🍃🌸🍃🌺•✾••
یادم نمیکنی ، و زِ یادم نمیروی !
یادت بخیر ، یارِ فراموشکارِ من ...
#شهریار
🌸
هی بار به روی دوشت انداخته ایم
با آتش غم به جوشت انداخته ایم
قرآن مجسمی و چون حرف خدا
عمریست که پشت گوشت انداخته ایم
#امام_زمان
✍ #عالیه رجبی
🍂🍁🍂
شد صبحِ دگر خیرِ مرا باز تو بشمار
غیراز تو مگر خیرِ دگر هست به تکرار
#مسلم_خزایی
.
آفتاب، لبخند می زند!
من باز هم،
دست صبح را، گرفته ام!
کنار هم، چای می خوریم ...
حرف می زنیم ...
باز هم من مانده ام،
و خاطراتی، که تمام رویایش
روی صورت عشق ریخته!
باید کسی،
اشک های دلتنگی پنجره پاک کند!
می خواهم، به خورشید نگاه کنم ...
#عرفان_یزدانی
#پنجره_صبحتون_روبه_عشق
از من به آن سکوتِ پر از های و هو سلام
ای ماه پشت پنجرهی روبه رو سلام!
من را بهجا میآوری ای خوابِ دوردست؟
شیرینترین بهانهی من، آرزو سلام!
خرماپزانِ سرخ لبت را تکان بده
با لهجهی جنوبی گرمت بگو "سلام"
یک عمر گفتهاند به تو با زبان شعر
عطار، مولوی، اخوان، شاملو: "سلام"
وقتی تویی مخاطب این شعر، بیگمان
باید دوباره گیر کند در گلو "سلام"
#عبدالحسین_انصاری
مثنوی، مفرد، قصیده،قطعه،یا حتی غزل
هیچ سبکی بعد تو در شعر آرامم نکرد...!
#مسعود_محمد_پور
از آن روزی که آرام از کنارم رد شدی رفتی
پذیرفتم برای خواب دیدن،خواب لازم نیست
#یاسر_قنبرلو
بازهم در یک سحر بیــدار , بسم الله عشق
از همینجا پشت این دیــوار, بسم الله عشق
بانگ صبحــــی دیگر و آوازِ شـــاد زندگی
دست از افســردگی بردار , بسم الله عشق
#امیر_اخوان
همیشه شاعران آواره ی شعرند اما من
به دنبال توام!وقتی تو باشی شعر می آید...
#مجتبی_سپید
از شفای درد پشت پنجره فهمیده ام
نرم شد از اشک زائرها دل فولادها
#مجتبی_خرسندی