eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
پرستوی مهاجرم چرا زلانه میروی اگر زلانه میروی چرا شبانه میروی😭 قرار من، شکیب من، مهاجر غریب من فدای غربتت شوم که مخفیانه میروی ........آاااااه
‌ ‌ ‌امشب خانه علی از محبت عاری است . . . خانه فردا ز بوی نان تازه خالی‌است . . . ‌ ‌ ‌
هر ناله‌ای که عاشق بیمار می‌کشد آتش به سینه‌های گرفتار می‌کشد گفتم که مختصر بنویسم فراق چیست اما همیشه کار به طومار می‌کشد سنگم مزن! که شیشه‌ی شفاف قلب من حتی نوازشی شود، آزار می‌کشد
به زمین خورد ولی درد به عالم پیچید کل عالم ز غمش در شب ماتم پیچید همه دیدند و شنیدند که پیغمبر گفت دخترم پارهٔ جانم که دمادم پیچید علت خلقت ما سایهٔ این صدیقه است سند دشمن او هم به جهنم پیچید آنقَدر فاجعه ضربهٔ در سنگین بود ذکر یا فاطمه در عرش خدا هم پیچید جای سیلی،غم پهلو،در و بازوی کبود آخ مادر چه بگویم همه باهم پیچید شب غسل و کفن دفن تو مادر غوغاست پدر خاک و جهان بر گل مریم پیچید عشق معنا شده در خانه مادر،مادر دست در دست خدا عشق جوانم پیچید
ْْْ ْْْ بدین بهانه به دامان او رسانم دست که مست بودم و پنداشتم گریبان است...😉 ✒️
‏━━━━━━━━━━━ نبودنت در شأن تو نیست! به من فکر نمی‌کنی لااقل به شأن خودت فکر کن... ● ‏━━━━━━━━━━━ ‏ ‌
"تجسم" یعنی تو تمام وقت کنار منی؛ بی آنکه بدانی...!
دم هر بازدمـــــــم گرم، که جز آه نبود زندگــی غیر ِ همین واژه ی ِ کوتاه نبود پیله در حسرت ِ پروانگی ات شعر شدم هیچ کس را به شب ِ " منزوی " ام راه نبود گوشه ابروی ِ هلـال ِ تو حرامم شد و باز خبری از به زمیـــن آمــــــدن ِ ماه نبود من عزیزت نشده پیرهنم خونی شد حق ِ یوسف شدن ِ من به خدا چاه نبود با نخستین حرکت ، راه به رویم بستند مات ِ شطرنج ِ جهانی که در آن شاه نبود حل نشد جدول ِ دلتنگی ِ من بعد از تو جای ِ خالی ِ حروف ِ تو به دلخواه نبود من همان نقطه ی ِ آواز ِ فرو ریخته ام که فرو ریختنم، جز غم ِ جانکاه نبود از ازل قسمت ِ من " ما " نشدن بود، ولی چه کنم، عشق از این مسئله آگاه نبود
به چشمانت نمی آید بفهمی رازداری را بیا پنهان کنیم از هم از این پس بی قراری را من و تو سرنوشت بوسهٔ پروانه و شمعیم که در دنیا یکی کردند جشن و سوگواری را 🍂☕️🍂
دو قلب داشتم ای کاش در زمان ندیدن یکی برای تو می شد یکی برای تپیدن اراده ام به رمیدن اگر چه هست ولیکن نه مانده پای دویدن، نه هست بال پریدن بریدی از من غمگین، صد آفرین به تو زیبا ولی بدان که مرا نیست تاب از تو بریدن چه داغ ها که ندیدم، چه دردها نکشیدم تو هم بگو چه کشیدی به غیر دست کشیدن؟ عبور کردی و رفتی چنان که هیچ نبودی رسیدن است و جدایی، درود بر نرسیدن... 🍂☕️🍂
خون گریہ میڪنند ملائڪ گمان ڪنم زینب بہ خانہ روضہ مادر گرفتہ است... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی دادند دو گوش و یک زبانت ز اغاز یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
سال ۱۵۰۰ استخوان های بعضی از هم نسل های ما هم تجزیه شده؛ پس به قول : "چون عاقبت کار جهان نیستی است، انگار نیستی چو هستی خوش باش"😌
🌻 کاش کمی به صورتش استراحت می‌داد کار پر زحمتی‌ست زیبایی☺️😍 💛
از مرحمت عشق همین‌قدر بگویم تنهایی و تنهایی و تنهایی بسیار... 🍂☕️🍂
چہ زمستان غم‌انگیز بدی خواهد شد ماہ دی باشد و آغوش کسی کم باشد
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد از قنوت سحر فاطمه باید پرسید گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟! تا که پا می شود از بستر خود، می افتد چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد آب شد آب ولی باز غم حیدر را بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر تا ابد، روضه در این بیت مکرم دارد دردش انداخته از فایده مرهم ها را شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد بس که از مردم این شهر به دل غم دارد می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش محسنش را که در آغوش، مجسم دارد قول داده به حسینش که به جای کفنش جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد *** ساربان کاش نمی دید، میان گودال بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد
ایها القلب الحزین المبتلا فی طریق العشق انواع البلا لیکن القلب العشوق الممتحن لا یبالی بالبلایا و المحن کی بود در راه عشق آسودگی؟ سر به سر درد است و خون آلودگی تا نسازی بر خود آسایش حرام کی توانی زد به راه عشق، گام؟ غیر ناکامی، دراین ره، کام نیست راه عشق است این، ره حمام نیست!
قطعه شعـری که به دیوانِ من املا شده است لابد از هندســـــهٔ چشـــــمِ تو انشا شده است معجـــــــزه چیست بجـــــز وزنِ رباعیِ لبت ؟ شعرِ خیــــام به دستانِ تو امضــــا شده است سعــــــدی از هجیِ قنــــــــــدانِ لبالب شِکرت صاحبِ شهـــرتِ بسیـار و غزل_ها شده است حــافظ از حیلتِ شمشیـــــــرِ دو ابرویِ کج‌ت بخشش‌ش بیــــش ز اقصایِ بخارا شده است آنقــدر مولوی از هجــــرِ تو نی نـــــامه سرود که شکایت ز غمت منطقِ دنیـــــــا شده است خاطــــرِ عاطـــــرِ شاعـــــر به کرامــــاتِ شما مذهب‌ش شعــر و خطِّ لایقِ زیبــا شده است قابلِ عرضـــــه ندارم چـــــــه بگویم که فقط از تو آغـــــاز، مضامیـــــنِ مُطــــلا شده است "همتم بدرقـــهٔ راه کن ای طایرِ قــــدس" در نمازم خَــــمِ ابرویِ تو پیـدا شده است
مهربانی را اگر قسمت کنیم ٬ من یقین دارم به ما هم میرسد آدمی گر ایستد بر بام عشق ٬ دستهایش تا خدا هم میرسد
شکسته بغض فاطمه؛ میان کوچه های تنگ خدا!!! گرفته ره بر او؛ اراذلی ز نسل سنگ چنان ک ش ی د ه زد بر او؛ که گوشواره اش فتاد جهان پر از شراره شد؛ زمین شده پر آزرنگ حسن سکوت شد فقط؛ سکوت و بغض بی امان سکوت در پی سکوت؛ و گریه های بی درنگ میان اشک و گریه ها؛ کشیده دست بر زمین و یافت گوشواره را؛ ولی ز خون گرفته رنگ.... پرستوی علی مرو ؛ بمان کنار مرتضی بخوان دوباره ان یکاد؛ ببین شده دوباره جنگ تو هست و بود حیدری! تو یاس پرپر رسول.... به دشمنت هزار لعن؛ بر او هزار داغ ننگ....
✍ هوالکریم .............................................. از سر خاتَمِ خِلقت چو که افتاد نگین خبر آمد به علی فاطمه شد نقش زمین با شتاب آمده حیدر به بَرِ یاس کبود گاه بر سر زد و گاهی کف خود را به جبین شیر حق تا که به ماهش نظر انداخت شکست با سر افتاد زمین نزد گل پرده نشین گفت زهرا منم آن ، اِبن عَمت چشم گشا سخنی تازه نما با دل غمباره ، همین چون صدایی دگر از فاطمه نشنید علی از سر انداخت عِمامه، تَرک افتاد به دین قهرمان اُحد و بدر و حُنین را چه کسی دیده تا حال به دنیاش کند گریه چنین از غم فاطمه و اشک علی ماه گریست آسمان تیره شد و جنّت فردوس حزین حَسنین را به تسلّا بگرفت است بغل مصطفی با همه یاران به یسار و به یمین زینبین را بگرفتند به آغوش و کنار هاجر و ساره و مریم که نشست اند غمین جِنّیان آمده اند از همه سو بهر عزا قُدسیان ولوله کردند به آن عرش برین یک طرف قابض جان اشک بریزد به فغان یک طرف ضجّه کشد حضرت جبریل امین بهمنا در غم زهرای علی اشک بریز چشم دل باز نما تا که ببینی به یقین کهکشانها و زمین و مَه و خورشید و فلک مرگ و نفرین بفرستند به جان دو لعین 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
🥀🏴 بریز آب روان اسما ، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته . بریز آب روان تا من ، بشویم مخفی از دشمن تنش از زیر پیراهن ، ولی آهسته آهسته . ببین بشکسته پهلویش ، سیه گردیده بازویش تو خود ریز آب بر رویش ، ولی آهسته آهسته . همه خواب و علی بیدار ، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار ، ولی آهسته آهسته . حسن ای نور چشمانم حسین ای راحت جانم بنالید ای عزیزانم ، ولی آهسته آهسته . بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب ، ولی آهسته آهسته . روم شب ها سراغ او ، به قبر بی چراغ او کنم زاری ز داغ او ، ولی آهسته آهسته . . . استاد حاج غلامرضا سازگار 🏴🥀
شكسته تر شده و دست بركمر دارد  چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟  به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش  عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد  شبيه روز برايم  نرفته روشن  بود  فدك گرفتن از اين قوم  دردسر دارد  گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...  تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد  شهود خواسته از دختر نبي خدا  اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد  سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش  ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...  كسي نبود به معمار اين محل گويد  عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟ وحید قاسمی