eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ . تا زن نباشی حال لیلا را نمی فهمی تنهایی تلخ زلیخا را نمی فهمی هاجر نباشی چاه زمزم را نمی یابی نازا نباشی درد سارا را نمی فهمی شاید بدانی حال عیسا و صلیبش را اما غم و اندوه عذرا را نمی فهمی آدم شدن سهم بزرگی نیست وقتی كه در عطر و رنگ سیب ، حوا را نمی فهمی بی وقفه می كوبی به طبل عاشقی اما عاشق ترین مخلوق دنیا را نمی فهمی یک قطره اشکی در نگاهی خیس می مانی صدسال دیگر راه دریا را نمی فهمی یا این غزل را در دلت تائید خواهی كرد یا مثل من مردی و اینها را نمی فهمی... 🍃
یک لبش جان می ستاند، یک لبش جان میدهد 💋 𖠇✦𖠇
انقدر با واژه ها از روی ماهت گفته ام عشق هم با دیدنت انگار شاعر میشود❤️
وز تـو نشـود سیـر، اگر دل، ❤️ دلِ مـاسـت.
چہ غم انگیز بدے خواهد شد ماه دی باشد و ڪسی ڪم باشد...
صنما...! مرده ی آنم که تو جانم باشی می‌دهم جان که مگر، جان جهانم باشی... بار گردون و غم هر دو جهان در دل من نه گران باشد اگر تو، نگرانم باشی...!
همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت اگر چه ترس نبود اضطراب خوبی بود
ای به قربان تو و بوسه ی مثل عسلت ڪاش میشد ڪه قرنطینه شوم در بغلت...!
گفتی چو جان دهی به عوض بوسه‌ای دهم این خون‌بهاست، مزد وفا راچه می‌کنی؟ 
بـاز هم مـن زنـده ام، آه ای خدا متشکرم بـاز بــاران بـر غبــارِ شیشه ها، متشکرم بـازهـم بیـداری و خمیـازه و صبحی دگر دیــدن آیـیـنه و نــور و صـدا، متشکرم! بازهم یک سفره و یک چاۍداغ و نانِ گرم فرصتِ دیـدارِ تـو در ایـن فضا ، متشکرم بــارِ دیگر می تـوانـم بـو کنـم از پنجـره یاسِ خیسِ خـانه ی همسایه را متشکرم منکه بۍتسبیح و بۍسجاده ام ازمن بگیر ایـن تغـزل را بـه عنــوانِ دعـا متشکـرم ،،،
° من برڪَ ڪَلم باغ؛ شبستان من است وان‌ بلبل خوش‌لهجه غزلخوان من‌ست نوباوه‌ے شب ڪه شبنمش می‌خوانند هر صبح به نیم‌ بوسه مـهمان من‌ست
آوازه ات دهان به دهان می رود چو عشق بی آنکه کهنگی بپذیرد مقال تو ❤️
صبح است و دلم تنگِ شده بهرِ نگاری😕 یارب چه شود گر برسانیم وصالی🤝 دنیام شده تلخ تر از تلخ تر از تلخ😐 بی یار نه صبری نه قراری و نه حالی☹️ 🚶‍♂
یک بوسه حلال‌وار از آن لب گر می‌ندهی حرام گیرم!
خودت بخواه که این انتظار سر برسد دعای این همه چشم انتظار کافی نیست! ❤️
يا گرمى يك بوسه به پيشانى من باش يا علت يك عُمر پريشانى من باش با فاصلهِ اى امن كه آسيب نبينى بنشين و فقط شاهد ويِرانى من باش!
گَر با هَمـه‌ای، چو بی مَنـی، بی هَمـه‌ای 😌
من سال ها با عشق جنگیدم یک روز تنهایی شکستم داد می خواستم‌ مال خودم باشم چشمانت اما کار دستم داد😱 دلخوش به زانوی خودم بودم آغوشت این سر را بد عادت کرد آرام بودم مثل چشمانت عشقت مرا اهل حسادت کرد😞 جوری حسودم کرده ای دیگر از کوه و دارآباد بیزارم از هر کسی که دوستش داری از "حامد بهداد" بیزارم🙊 لعنت به هر چیزی که می خواهی لعنت به چتر و روز بارانی لعنت به هر کس دوستش داری لعنت به چشمان "علیخانی"🥺 ای کاش میشد ساعتی جای ان سینه ریز لعنتی باشم اصلا برای دیدن ذوقت گاهی "جواد عزتی" باشم❣ روزی به من هم گوش خواهی کرد اندازه "باران پاییزی" روزی که از من شعر خواهی خواند روزی که مثل من غم انگیزی🍃
📌آقای در استیصال جبر شرایط اینطور دعا می‌کند در طالع من نیست که نزدیک تو باشم می‌گویمت از دور دعا گر برسانند
دکترم حال مرا دید و چنین نسخه نوشت... سدر و کافور ، کفن ، فاتحه و آب فرات!
برف بارید بر این شهر؛ کجایی بی من؟! کاش سردٺ نشود.. دل نگرانم.. برگرد! مهدی کمانگر
"با اینکه زهرا نیست، بوی یاس دارد" آخر میان دامنش عباس دارد عمری دخیلم بر مزار بی چراغش چون بر محبـّینش نگاهی خاص دارد ام البنین‌ست و برای معنی عشق تفسیرها از فاتحه تا ناس دارد امّ الادب، امّ الوفا، بوده صفاتش بانوی دریا صد صدف احساس دارد در پیش او دیگر نپرسید از حسینَش دل نازک است و خاطری حساس دارد... سروده ۷ بهمن ماه ۱۳۹۹ "کپی با ذکر نام شاعر"
زمین، عروس شد و آسمان به حرف آمد چه شادباشی از این خوبتر که برف آمد؟!
به جمعیت کفایت کرد امیرالمومنین ما را پریشانی وداعی کرد زین بحرِ یقین ما را به ذلت بر زمینش سر نهادیم و ثنا گفتیم به روز حشر با عزَت برون آرد زمین ما را غبارِ قبر او با آستین برگیر تا آن بت کشد بر آستانش در جزا از آستین ما را ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را تمنا از علی هم صحبتی با اوست خود ورنه شفاعت می کند پیش از علی ، ام البنین ما را
بسم الله الرحمن الرحیم نشد از چهره‌ام غم را بگیری زِ من اندوهِ عالم را بگیری برای رفتنم این وقت پیری نشد مادر که دستم را بگیری تو خوردی تیغ ، پژمردم من اینجا دو دستت را که زد مُردم من اینجا همینکه از رویِ مَرکب عزیزم زمین خوردی زمین خوردم من اینجا نه که امروز مادر درد دارم که روز و شب سراسر درد دارم از آن ساعت که با ضربه شکستند سرت را بی هوا  سردرد دارم اگر بشکسته‌ام مانندِ زهرا ببین دلخسته‌ام مانندِ زهرا سرت را تا که رویِ نیزه بستند سرم را بسته‌ام مانند زهرا به یادت آه ، یکسر می‌کشیدم که گویی از تنت پَر می‌کشیدم به هر تیری که بر جسمِ تو می‌رفت من اینجا آی مادر می‌کشیدم مرا گفتند  که بازو ندارد دگر عباسِ تو اَبرو ندارد بمیرد حرمله بد زد به چشمت از آن لحظه دو چشمم سو ندارد نشد بال و پَرِ خود را بگیرم به دامن اصغرِ خود را بگیرم من از شرمندگی پیشِ رُبابم نشد بالا سرِ خود را بگیرم پس از تو کاش زنجیری نمی‌ماند تو می‌خوردی و شمشیری نمی‌ماند تمامش کاشکی خرجِ تو میشُد برایِ حرمله تیری نمی‌ماند "ببین مادر زِ گریه آب رفته و از سردردها از تاب رفته به نیزه دار گفتم بچه داری؟ کمی آرام تازه خواب رفته" عزیزم جان جانا نور عینا به فرقم باد خاک عالمینا نگاهم مانده بر در تا بیایید حسینم وا حسینم وا حسینا