تُرا صَدبار
اگر بینم، همان
«مُشتــــــــــاق دیدارم»
تهی چشمی به گوهر ڪم نمی گردد ترازو را
#صائب_تبريزی
گوشه ای دنج و تو و یک جام مِی قدری گناه
از خدا چیز زیادی را مگر می خواستم؟
#محمد_سلمانی
شد معنیِ بهشت و جهنم برای من ...
دوران با تو بودن و دورانِ بعدِ تو
#رضا_قاسمی
چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمیدیدی
جفاهای چنین از خوی او هرگز نمیدیدی
سخنهایی که در حق تو سر زد از رقیب من
گرت میبود دردی سوی او هرگز نمیدیدی
بدین بدحالی افکندی مرا ای چشم تر آخر
چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمیدیدی
ز اشک ناامیدی کاش ای دل کور میگشتی
که زینسان غیر را پهلوی او هرگز نمیدیدی
ترا سد کوه محنت کاشکی پیش آمدی وحشی
که میمردی و راه کوی او هرگز نمیدیدی
#وحشی_بافقی
روزگاری ست که منطق شده سرمایه ی ما
بس که نادیده گرفتیم دلی را که گرفت
#حمید_رضا_یگانه
ای بیسبب اسیرکُشِ بیگناهسوز
پرسند اگر به حشر سبب را چه میکنی؟
#وحشی_بافقی
چـنان مشغـول یـادت شـد دل مـن
که رفـت از خاطـرم فـقر و نـداری
#بداهه
#جواد_محمدی_دهنوی
مذهبی هستم ولی پایش بیفتد میزنم
دل به دریای خزر،این جرم سنگین من است😢
#سید_طباطبایی
والا فکر کردین دل به چه دریایی میزنیم ما🤨
روسری وقتی کنی بر سر چه زیبا میشوی
من یه تار از موی بورت را نبینم خواهرم😊
#سید_طباطبایی
امر به معروف طور
دل میبری و روی نهان میکنی چرا؟
خود میکشی مرا و فغان میکنی چرا؟
گــــر در کمین کشتن عشاق نیستی
تیر کـــرشمه را به کمان میکنی چرا؟
گـــر در خیال مرهم دلهای خستهای
آن تار طره مشکفشان میکنی چرا؟
اين تير غمزه را دل من مايل است و بس
اين تير را دريغ ز جان میکنی چرا؟
چون چشم التفات تو با حال دیگری است
اشک مرا ز دیده روان میکنی چرا؟
تا چند روی خویش نشان میدهی به خلق
راز مرا ز پرده عیان میکنی چرا ؟
#ناصرالکفر_قاجار
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود
از همان آغاز ما را کمتحمل ساختند
#فاضل_نظری
#یا_امام_رضا
مثل آن پرچم سبزم که رها در باد است
که گرفتار تو مانده است اگر آزاد است
مثل این قافیه گل میکنم آن وقتیکه
شاعرت در غزلش زائر گوهرشاد است
حال من حال جوانی است که در پای ضریح
مبتلا مانده به یک کوری مادرزاد است
راستی پای ضریحت چقدر بنشیند؟!
نامهاش دیرزمانی است که تو افتاده است
از سه باری که قرار است یکی هم کافی است
احتیاجی چه به رو کردن آن اسناد است
آهویی آمده با پای خودش در دامت
این چه صیدی است که دلباخته صیاد است
به طمع آمدهام، باز عطش آوردم
به امیدی که بنوشانیم آبی با دست
آنقدر حرف زیاد است، خودم خسته شدم
خوب شد حوصلهی پنجره از فولاد است
#محسن_ناصحی
رقیبان صد سخن گویند و یک یک را کنی تحسین
چو من یک حرف گویم، گوییم بسیار میگویی... 😔
#وحشی_بافقی
همه شب با دل دیوانه خود در حرفم...
چه کنم ، جز دل خود نامه بری نیست مرا!
#صائب_تبریزی
تو گل ناز منی گر همه خار جگرند
باش با من که همه رهگذران میگذرند
#عماد_خراسانی
گر نریزد عشق، خون عقل را، از عجز نیست
داغ نامردی است خون صید لاغر، تیغ را
#صائب_تبریزی
پنجشنبه ها ؛
به خاڪ دلم میروم به بغض
شعری زِ عشق،
از غمِ تو خیرات میڪنم ...
#مجتبی_خوش_زبان
برایتشعرمیخوانمنگاهممیکنیتنها
ازاولهمنبایددلبهعکسیکهنهمیبستم
#حسین_مرادی
حال من حال مریضی ست که در کشتن او
درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند
#حسین_عباسی_فر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی در محضر رهبر انقلاب
#سجاد_سامانی
اگر "خط" خوشی دارم تمام علتش این است...
که "خط" چشم هایت را همیشه "مشق" میگیرم
#محمدصادق_امیری
مفهومِ هر نوشته و تصویر و خط تویی
حدِّ اقلّ و اکثر و حدِّ وسط تویی
غیر از تو هیچ نیست به جسم و روانِ من
حس می کنم تمامِ وجودم فقط تویی.
#حسینعلی_زارعی
خیالِ از تو نوشتن نداشتم امـا
رسید یاد تو از ره، قلم بهانه گرفت
#مجتبی_خوش_زبان
نیستی کم! نه از آیینه نه حتی از ماه
که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه!
#فاضلنظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفرین به عهد بستن و ...
#فاضل_نظری
چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
چون که به بخت ما رسد این همه ناز میکنی
#سعدی🚶🏿♂
مرایکباردیگرگوشکنازعشقمیگویم
زبانِچشمهایمرانمیفهمیمگرجانم؟!
#مارال_افشون
من که آواره شدم حال کجا آباد است
مثل بیمار ضعیفم به دلم فریاد است
تلخ کردید چرا کام مرا جای عسل
کوه کندم غم شیرینِ دلم فرهاد است
اشک در گونه و چشمم به عطش خشکید باز
زندگی در نظرم مرگِ چروک افتاد است
دکترم با پدرم بر سرِ اهدا بحث کرد
زود امضا بده سید شبمان میلاد است
عضو سالم به فلانی و فلانی بنویس
چشم ها منتظرانند که آن میعاد است
معترض شد پدرم گفت که امضا نکند
آنکه در بستر و بیجان شده هم اولاد است
🌸آنقدر حرف زیاد است خودم خسته شدم
خوب شد حوصلهٔ پنجره از فولاد است🌸
رفته ام تا دم مرگم که نجاتم دادند
مرده بودم که شفایم همه در اسناد است
تا توسل به رضا کرده همانجا پلک رفت
مرگ گویی که خجالت زده از بنیاد است
در کما،دیدهٔ بیدار کمی نور بدید
مرتضی را به رضاجان بخدا امداد است
من هنوزم که دلم میل حرم میکُنَدش
دعوتم میکند آقا به حرم....استاد است
#سید_طباطبایی