eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
55 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
موی بلند فقط اونجاش که وقتی خوابی و میخوای از این دنده ب اون دنده بشی زیرت گیر میکنه... بیدار میشی دوتا فوش میدی به اون لعنتی که موی بلند دوس داره بعد میخوابی 😐😌♥️
تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟ همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم....
گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم، آزار مکش از پی آزردن من!
این طور قبول نیست چشم هایت را زمین بگذار بیا دست خالی بجنگیم ..
گفتی که «به وصلم برسی زود، مخور غم» آری برسم گر ز غمت زنده بمانم...
غافل کند از کوتهی عمر شکایت شب در نظر مردم بیدار بلند است!
چه بی‌هنگام سنگین کرد خواب برکه‌ها را یخ ربودند از دل مرداب عکس ماه را آوَخ! اگر می‌شد به شهر کودکی‌ها بازگشت این‌بار نمی‌بستم به پای بادبادک‌های خندان نخ ز دیروزم پشیمانم، ز فردایم هراسانم همین امروز می‌شد کاش بیرون رفت از این برزخ نمی‌خواهم بسوزم بیش از این در کورهء دنیا مرا تبعید کن ای مرگ از این "دوزخ" به آن "دوزخ" به بام سربلندی ایستادن کم مقامی نیست به پای شوق باید رفت سرمستانه در مسلخ
ای راز دار فاطمه! یادت نمی رود مادر چگونه خورد زمین در برابرت
عالَمی شادی دُنیا و گُروهی غَـمِ عِشق عاقِلان نِعمَت و عُشّاق بَلا می‌خواهَند
از پا در آمدیم و نیامد به دست، یار پشتِ امید بر سر این آرزو شکست
گر جوابم را نمی‌گویی، جوابم کن به قهر گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین تر است
سینه تنگ من و بار غم او هیهات... مرد این بار گران نیست دل مسکینم... 🌿 ‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جا براے من زیاد است ولی بہ درختان خیــابان عادت دارم سلام روزتون بخیرونیکی🌸🌸🌸🌸🌸
کار من و دل در عشق افتاده بسی مشکل من در پی مستوری دل طالب رسوایی سلام روزهمگی بخیر
. در هوایت بی‌قرارم... بی‌قرارم روز و شب... سر ز کویت بر ندارم... بر ندارم روز و شب... 🌷 .
نرسان بر دِلِ بی‌ڪس غمِ دوران یا رَب شهــرِ ویـران شـدہ را طاقت ِلرزیدن نیست ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌჻ᭂ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌✰
دلے دارم ڪه ڪَر بڪَشایمش راز به صد درد از درون آیـــد به آواز ⇠وحشــی‌_بافقی
... ناخوشیها از دل بی ذوق ماست ذوق اڪَر باشد همه دنیا خوش است...
غم می‌خورم برای دل رهبرم که هست تنهــا طلایــه‌دار زیــارت‌نرفتــه‌ها
سرمست اڪَر بہ سودا برهم زنم جهانی عیبم مڪن ڪہ درسر سوداے یار دارم. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌჻ᭂ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌✰
࿇༅═════════‎‌‌‌‌‌‌┅─────── عشق یعنی خود نبینی، از منیت بگذری از همه دلبستگی با قاطعیت بگذری من، تو وَ او، ما، شما، ایشان به چشم قلب خود جمله را او بینی و زین خیل کثرت بگذری عشق باید همچو مولانا به عشق شمس خویش شهره ی شهری اگر ، باید ز شهرت بگذری گاه واجب میشود در راه عشق و عاشقی از اصول عرف یا حد شریعت بگذری «در حریم‌ عشقبازی امن و آسایش خطاست» باید از لذت ز ثروت، خواب راحت بگذری عشق یعنی تا دل دلدار را آری به دست سیب سرخی را بچینی و ز جنت بگذری عقل میگوید در این ره از حقیقت‌های خام وصل خواهی گرتو باید زین حقیقت بگذری
با دل گفتم چرا چنینی تا چند به عشق همنشینی دل گفت چرا تو هم نیایی تا لذت عشق را ببینے ‌‌
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد ...
گر در افتد به کمندم، صنما، چون تو غزالی کاروان‌ها رود از نافه‌ی اشعار به چینم
دو جلوه‌ی ابدی از درخششی ازلی به خلق و خو دو محمد، به رنگ و بو دو علی نه آسمان؛ که زمین مملو از ارادتشان دوشنبه‌های جهان تشنه‌ی زیارتشان چگونه باید از این وصف جاودانه نوشت؟! دو سروِ باغ بهشتند، خوش به حال بهشت! دو سر گذاشته بر شانه‌های پیغمبر و در مباهله «ابناءنا»‍ی پیغمبر به عزت و عظمت داده‌اند نام و نشان دو باوقار، که خون علی ست در رگشان نگاه روشن‌شان آیه آیه الرحمان و در تلاقی بحرین، لؤلؤ و مرجان چگونه سر نگذارد جهان به محضرشان؟! که مهربانِ خدا فاطمه است مادرشان به یک نگاه، هزاران کمیت می‌سازند دو مصرع‌اند که یک شاه‌بیت می‌سازند اگر شتاب کنند و اگر درنگ کنند اگر که صلح کنند و اگر که جنگ کنند به یک نماز شبیه است عمر این دو امام که گاه وقت قعود است و گاه وقت قیام شده ست زندگی ما زیارت حسنین شب بقیع حسن، صبح کربلای حسین
🔹 کمان ابرویت را گو بزن تیر که پیش دست و بازویت بمیرم
🔹 عشق ، را وسوسه کرد نبض قــلــم در مچ دستانت بی تـــــــو از معجزه‌ی عشق خبری‌ نیست که نیست
عشق تردست ترا نازم که در هر جلوه ای کرد ویران یک جهان دل را و گردی برنخاست
🏴 من به جا ماندن این قافله عادت دارم بطلب عیب نــدارد همــه را الا مــن
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان با دگران وای به حال دگران...