eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
55 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هم سری هم در سری هم دردسرهای سری  پادشاهی می کنی ای عشق تاجت برقرار
ما به جرم ساده لوحی اینچنین تنها شدیم مردمان این زمانه با دورنگی خوش ترند!
حنجره ی مناره ها بوی اذان نمی دهد هیچ فرشته ای سر و دست تکان نمی دهد شهرِ پر ادعایمان جمعه به جمعه با نماز در صف انتظارتان آب کشیده جا نماز نبضِ ظهور را زمین باز به گورِ غم سپرد آب از آب در دل هیچ کسی تکان نخورد از دلِ تنگِ مدرسه خون و گلوله می چکد غربت و بوی جنگ از گوشه ی کوله می چکد شهر سقوط می کند،بمب سکوت می کند شعله ی شمعِ علم را اسلحه فوت می کند بوی اجابت آمد از سبزه ی سیزده به در منتظرند پشت در سیصد و سیزده پدر مدرسه گور میشود جانِ جهان کجاستی؟! طعمه ی زور میشود جان جهان کجاستی؟!
ز چیست این‌همه تعجیل عمر، حیرانم که تند و تلخ چو دور پیاله می‌گذرد
توی وانفسای این دنیا مرا گم کرد و رفت باورش سخت است نه؟ اما مرا گم کرد و رفت در شلوغى‌هاى اين شهر پر از دلواپسى خوب یادم هست، هان! اينجا مرا گم کرد و رفت
خوش باد روحِ آنڪہ بہ ما با ڪنایہ گفت گاهے بہ قدر صبر، بلا مےدهد خدا
🕚قرارشبانه ساعت 23 🕚 💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت 📡 شما نیز ساعت ⏰ خود را تنظیم کنید تا همه با هم این دعا را بخوانیم و دعا تاثیر بیشتری داشته باشد. 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست ...🥺😔 💚
عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کـناری که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی تو کجا ...کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ... عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ 🍁
کسی نگفت چرا خانه ات  اثاث ندارد  کسی نگفت چرا کودکت لباس ندارد کسی نگفت چرا بودنت شبیه به مرگ است کسی نگفت چرا مردنت هراس ندارد   نگفت چون که پشیزی نداشت گفتن ِ اینها که این مداخله دخلی به اسکناس ندارد سیاست است و سیاست علی شناس ندارد  سیاست است و به جز چند عمرو عاص ندارد جهان که شیفته ی چشم سبز و روی سفید است تفقدی به سیاهان آس و پاس ندارد مرا ببخش که این بار  گریه ام نگرفته ببخش... گریه برای شما کلاس ندارد ...
تو اگر دغدغه ات مردم و خاک وطن است پس چرا حاصل آن بر وطن آتش زدن است؟ پس چراکودک بیمار و زن و مردِ فقیر بی نصیب از کمک اهل شعار و سخن است؟ کاخ و ماشین و پز و قمپز و ویلای شمال، مال تو،... سهم جوانان وطن سوختن است کار تو توپ زدن بود و درو کردن پول غیرت و دادن جان کار عزیزان من است چون که کوبیدن خرمن نبوَد کار بزان حاصل گاو نر و عُرضه ی مرد کهن است ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست مگسی چون تو بدان مایه ی ننگ وطن است وقت آن است کمی طعم عدالت بچشی پاسخ خائن بیگانه صفت، حد زدن است
مجال بوسه به لب‌های خویشتن بدهیم که این بلیغ‌ترین مبحث شناسایی‌ است
4_5963189111241050118.mp3
428.6K
در مسجد عشق رفته بودم به نماز گـفـتند اذان بـگـو مـن از آن گـفتم
چون طعم لب و مزهٔ لپّت بشود گس تا صحبتِ از بوسه شود پا بکشی پس باید که قوی باشی و پررو همه عمرم مانند شکاری که نشد طعمهٔ هرکس
نمیدانم در این تقدیر ویرانی چه رازی است ولی دانم که هرویرانه ای آباد بوده است خیالم بوده این در حجله ام باشی تو بانو همین تنها خیال و فکر یک داماد بوده است
ببین نمایش کفتار های ناکَس را برای مرگ کبوتر فغان کرکَس را ببین که دورهٔ تزویر و عهد شعبده ست چنان که شعله دم از داغ یاسمن زده است ندیده دیدهٔ دهر اینچنین مداهنه ای که سنگ ناله کند در شکست آینه ای رفیق، فتنه گریباندریده آمده است برهنه آمده، گیسو بریده آمده است چقدر فتنهٔ امسال بدحجاب تر است سرابش از تلهٔ لوت هم سراب تر است بهانه کرده غم درگذشت مهسا را که آشکار کند خوی داعش آسا را بهانه کرده که خنجر به نای دین بکشد که چادر از سر ناموس مؤمنین بکشد تو ای حرامی اگر داغدار دلبندی چرا کتاب خدا را در آتش افکندی؟ تو ای حرامی اگر واقعاً عزاداری چرا چنین پی فرصت برای کشتاری؟ قسم به سوز دل فاطمه به آه علی بسوزد آنکه جدا شد رهش ز راه علی نه با حرارت دنیا، که با لهیب جحیم نه با عِقاب زمینی که با عذاب الیم بمیرد آنکه به اسلام خود خیانت کرد بسوزد آنکه به ارباب ما اهانت کرد بمیرد آنکه شعاری علیه رهبر داد گلو به گاله درید و‌ سزای خود سرداد بسوزد آنکه به آتش کشید پرچم را چقدر یاد من انداخت ابن ملجم را بمیرد آنکه فقط هرزگی است کردارش شرار هاویه خیزد ز گیس فر دارش بسوزد آنکه به نام جدال با سرکوب کپیده آنسوی مرز و دمیده در آشوب کسی که جمله ی سالم از او‌ ندیده کسی نمای اهل تفکر به خود گرفته بسی لگد به توپ بزن، فیلسوف دهر شوی! لگد به توپ بزن، قاب عکس شهر شوی! لگد به توپ بزن، شهروند خاص شوی! لگد به توپ بزن، جامعه شناس شوی! لگد به توپ بزن، صاحب احترام شوی! لگد به توپ بزن، لیدر قیام شوی! لگد به توپ بزن منکِر محرّم شو لگد به توپ بزن یاوه باف اعظم شو لگد به توپ بزن در دهات خود خان شو لگد به توپ بزن گنده ی لواسان شو بگویم البته مابین خیل فوتبالیست عزیز دل، بسیار است و شُکرشان باقیست بس است از قِبَل انقلاب، فَربه شدن شبیه کرگدن اینگونه ضد ضربه شدن بس است، یک شبه دارای مال مفت شدن شبیه گردن فیل اینچنین کلفت شدن هزار لعنت و نفرین، هزار آب دهن به هر فریم سلبریتیان بی میهن چه خوب، باطن خود را نشانمان دادند برای دشمن صد ساله دُم تکان دادند شده است عادت این لودگان دوزاری به کار بستن این شیوه های تکراری مُدام خوشگذرانی و بعد، نالیدن سپس مقابل بیگانه پوزه مالیدن الا ندیده وطن غیر پاچه‌ گیریتان الا مقابل اغیار، سر به زیریتان برای قوم شما که ، وطن گلستان است کویر و ساحل و جنگل چپاولستان است برای قوم شما عیش و نوش ، آزاد است هر آنچه را که هوس می کنید ، آماده ست شعار و دعوی آزادی از چه سر دادید شما که تیرهٔ از هفت دولت آزادید به انقلاب زدید اتهام جلّادی به سینه سنگِ زن و زندگی و آزادی دلیل سوزش تان درگذشت مهسا نیست تمام درد شما، یک کلام، «عریانی» ست ولی به فضل الهی حجاب پا برجاست حجاب سایه ی زهرا به روی کشور ماست «محمد حسین رشیدی»
در توئیتر یکی از لشکریان دشمن برد از یاد خدا را و چنین گفت به من: «تو اگر دغدغه‌ات مردم شام و یمن است دل من پیش غریبی است که نامش وطن است» گفتمش: توطئه بس کن! تو فقط لاف زنی! مفسد کاخ‌نشین! کِی تو به فکر وطنی؟ هر زمانی که فضا ابری و طوفانی بود آنکه در فکر وطن بود سلیمانی بود عزت کشور ما دست سلبریتی نیست دست یک مشت هنرمند درِ پیتی نیست تا سپاه است و بسیج است و شهادت باقی است بر سر کشور ما بیرق عزت باقی است تو اگر در هُتلت فکر وطن داشته‌ای پرچم فتنه برای چه برافراشته‌ای؟ فتنه‌گر سیلی سختی ز خدا خواهد خورد آتش فتنه تو را تا به فنا خواهد برد بهر دنیا همه‌ی آخرتت رفت به باد طشت رسوایی‌ات آخر ز سر بام افتاد کاش ای کاش که شرمی ز خدا می‌کردی از نگاه شهدا کاش حیا می‌کردی مهدی شریفی
لَنگ است کُمیتِ غزل و مَدح و قصیده آنجا که قلم، نازکشِ چشمِ تو باشد
بویِ دِلتَـنـگیِ پایـیـز وَزیده است ولی اوّلین موسِمِ این فَصل مَگَر مِهر نَبود!
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد، این در سوخته حتما به زمین می افتد لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد   دست بالا برود روضه به پا خواهد شد حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد   زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف... فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد  داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دریاب که ایام گل و صبح جوانی چون برق کند جلوه و چون باد گریزد... 🌺
یار آن‌جا و من این‌جا، وه! چه باشد گر فلک یار را این‌جا رسانَد یا بَرَد آن‌جا مرا
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود... دست‌های خویش و دامان توام آمد به یاد...!
دورتر هم بروی من به تو می اندیشم از تماشایِ سرابِ تو خوشم می آيد
مرگِ فریادها در سکوتی مرگ ناک اینک صداها مُرده اند یک به یک فریادها امروز گویا مُرده اند گِل تپیده در دهان ریبِ مزدورانِ عصر بوقچی هایِ خیانت کار دنیا مُرده اند از چه قلبی را نمی سوزاند از صیادها اینهمه ماهی که روی خاک دریا مُرده اند مدعی های حقوق زن کجا رفتند پس؟؟؟ فرق دارد خون و خون یا اهل دعوا مُرده اند قطعه قطعه پخش شدجسم کبوترها به خاک چشم های باز گویا در تماشا مُرده اند هیچکس نزد غمباری این درد را دم نزد از خون گلهایی که اینجا مرده اند جای دارد مُردن از اندوه جانکاهی که هست اینکه مظلومان دنیا بی مداوا مُرده اند از چه یک نم دیده ی تمساح ها را تر نکرد اینهمه مهپاره ای که مثل مهسا مُرده اند احمدرفیعی وردنجانی
عشق حق داشت اگر تور نینداخت در آب برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است...
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم فال من خوب نيامد که به يارم برسم بي‌قراري رسيدن رمق از پایم برد نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم شهرياري پر از اندوه ثریا هستم شايد آخر سر پيري به نگارم برسم عشق هرروز دلم را به کناري مي‌برد عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مثل روشن کردن کبریت در باران و باد عشق عذابت میدهد تا اندکی گرمت کند