eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴تقدیم به اصالت زن، زندگی، آزادی : آری منم.. الهه زیبایی جهان معشوقه زمینی هر هفت آسمان پر شور مثل چادر مادر میان باد محکم شبیه لحن پدر لحظه اذان من نوبر بلندترین شاخه ام، ببین کی می‌رسد به چیدن من دست این و آن؟ با کاج های توی خیابان غریبه ام با غنچه های باغچه ی خانه، مهربان دلدادگی ست پیشه من، لیلی ام هنوز آوازه ام به عشق بلند است هر زمان.. رودابه، نیم تاجم و پروین و آسیه* دنیا پر از من است، جهان را بیا بخوان یاسر اگر خروش کند، من سمیه ام هرجا حماسه ایست منم پشت آن نهان باید برای خاک خود آرش بپرورم هرگز مباد قامت این سرزمین کمان.. 🗣عاطفه جوشقانیان
پاییز اگرچه فصل غزلخوانی من است سرفصلی از فصول پریشانی من است هر کوچه باغ، داغ بهاران رفته ای است هر سنگچین ریخته، ویرانی من است آن غنچه ای که از دم سرد خزان فسرد در صحن باغ، ناوک پیکانی من است بغض گلوی چشمه و زاری جویبار واگویه ای ز هق هق پنهانی من است تنها بر آن چنار کهن آن کلاغ پیر گویا ملول سر به گریبانی من است برگی که گشته دست به دامان بادها آیینه دار بی سر و سامانی من است ای عشق سرگران توام واپسین امید شادم هنوز هم، غمت ارزانی من است پرتو اگرچه با غم عالم رسد ز راه پاییز باز فصل غزلخوانی من است 🍂 🌻🌻🌻🌻🍀🍀🍀🍀🍀
مانده ام خیره به راه نه مرا پای گریز نه مرا تاب نگاه...
ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جستجو مکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن در قلب من سراغ غم خویش را مگیر خاکستر گداخته را زیر و رو مکن در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن راز من است غنچه‌ی لب‌های سرخ تو راز مرا برای کسی بازگو مکن دیدار ما تصور یک بی نهایت است با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن
تو می‌رسی روزی كه دیگر، دیر خواهد بود! آن روز مجبوری كه از من چشم برداری..
اوم یادم هس😂
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد
نیمه جانم آتـــــــش است و ، نیمه ے دیگر غـــــــــم استــــ ،،، هر دو میسوزانَد ، امــا ...! ✰ـــجر چیز دیگر استــــ ...✎ راحم_تبـــــــریزے
قاب عکس رخِ تو خواهش دیوارِ من است..
کیستم من؟ پای تا سر، نسخه‌ ای از زلفِ او تیره‌ روزی بی‌ قرار، آشفته‌ حالی، درهمی
بیت‌الغزلِ خُلقِ عظیم است محمّد گُلواژهٔ گُلزارِ رحیم است محمّد لبخندِ پُر از عاطفه‌اش، موجِ کرامت دارندهٔ اخلاقِ کریم است محمّد طوفانِ شدید است برایِ صفِ دشمن در محضرِ اصحاب، نسیم است محمّد جبریلِ امین را به حرم راه ندادند مهمانِ سرافرازِ حریم است محمّد فکر و عمل و حرفِ خوشش، عینِ بهشت است یادآورِ جَنّاتِ نعیم است محمّد در جانِ سراسر ادبش غیرِ خدا نیست در جسمِ گُلش، قلبِ سلیم است محمّد مِهرش همه را شیفتهٔ مکتبِ او کرد لطفش به جهان، لطفِ قدیم است محمّد دانم که تقاضایِ مرا خوب شنیده‌است زیرا که حلیم است و فهیم است محمّد رحمت شده تا رحمِ خدا را برساند پیغمبرِ رحمانِ رحیم است محمّد.
من در هوای سرد بی خیال تو منجمد شدم.
مرگ در قاموس ما از بی‌وفایی  بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است   قصۀ فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است   تشنگانِ مِهر محتاجِ ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است   باشد ای عقلِ معاش‌اندیش، با معنای عشق - - آشنایم کن، ولی ناآشنایی بهتر است   فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است   هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست اینکه در آیینه گیسو می‌گشایی بهتر است   کاش دست دوستی هرگز نمی‌دادی به من «آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است   فاضل نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خيال خام پلنگ من به سوي ماه پريدن بود و ماه را ز بلندايش به روي خاك كشيدن بود پلنگ من دل مغرورم پريدو پنجه به خالي زد كه عشق ماه بلند من وراي دست رسيدن بود من و تو آن دو خطيم آري موازيان به ناچاري كه هر دو باورمان زاغاز به يكدگر نرسيدن بود گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود شراب خواستم و عمرم شرنگ ريخت به كام من فريبكار دغل پيشه بهانه اش نشنيدن بود اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما بهار در گل شيپوري مدام گرم دميدن بود چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود شاعر:
پای امضای غزل شاعرکی غمگینم قلمم گریه کند تا که غمی می بینم چه کنم درد کمی نیست جدل با ظالم باید از روی زمین سفره ی او بر چینم یا که باید بشوم لال و نگویم چیزی یا که خنجر بکشم بهر نجات دینم همچو طوطی سخن از صحبت صاحب گوید آنکه شد منفعتش ظلم ، کند توهینم کاش روزی برسد خنده بروید اینجا بر سر مقبره ی ظلم و ستم بنشینم ریشه جهل شود خشک به امّید خدا عاری از وهم و خرافات شود آیینم
خود‌شناسی قدمِ اولِ عاشق شدن است! وای بر یوسف اگر نازِ زلیخا بکشد..
کوچ تا چند؟! مگـر می شود از خویش گریخت بــال تنهـــا غـــــم غــــربت بــه پرســتو ها داد
تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست نگاه من به دل پاک وجانِ طاهر توست _فاضل نظری
☘🍃 دریاب که ایام گل و صبح جوانی چون‌برق کند جلوه‌و چون‌باد گریزد شادی‌کن اگر طالب آسایشِ‌خویشی کآسودگی از خاطرِ ناشاد گریزد
گر چه گاهی تُندبادی شاخه‌ای را هم شکست سَرو می‌ماند ولی طوفان به پایان می‌رسد
گر بگویم که مرا با تو سرو کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست ...!
نزدیکِ تو چه تحفه فرستیم ما ز دور؟ دردست ماهمین ست، والسلام
تو می‌رسی روزی كه دیگر، دیر خواهد بود! آن روز مجبوری كه از من چشم برداری..
قفس نه، آسمان جای پرستوست و دشت بی کران مأوای آهوست جز آغوشم نجویی جای دیگر که هر چیزی به جای خویش نیکوست 💠 سوخته شعر 💠
به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود... 💠 سوخته شعر
دير آمدی ای نگار سرمست زودت ندهيم دامن از دست بر آتش عشقت آب تدبير چندان که زديم باز ننشست از روی تو سر نمی‌توان تافت وز روی تو در نمی‌توان بست از پيش تو راه رفتنم نيست چون ماهی اوفتاده در شست سودای لب شکر دهانان بس توبهء صالحان که بشکست اي سرو بلند بوستانی در پيش درخت قامتت پست بيچاره کسی که از تو ببريد آسوده تنی که با تو پيوست چشمت به کرشمه خون من ريخت وز قتل خطا چه غم خورد مست ور سر ننهی در آستانش دیگر چه کنی دری دگر هست سعدی ز کمند خوبرويان تا جان داری نمی‌توان جست
غزل شمارهٔ ۶۹ کس نیست که افتادهء آن زلف دوتا نیست در رهگذر کیست که این دام بلا نیست چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست روی تو مگر آینه لطف الهی است حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست نرگس طلبد شیوهء چشم تو زهی چشم مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست از بهر خدا زلف مپیرای که ما را شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست بازآی که بی روی تو ای شمع دل‌افروز در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست تیمار غریبان سبب ذکر جمیل است جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست درصومعه زاهد و در خلوت صوفی جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست گفتن بر خورشید که من چشمهء نورم دانند بزرگان که سزاوار سها نیست عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ داوود سرودِ ایزدی می‌خواند محمود نوای احمدی می‌خواند طبع شعرای آسمان گل کرده عیسی غزل محمدی می‌خواند ━━━━💠🌸💠━━━━
این مثل‌های قدیمی هم به بخت من نساخت من تو را"میخواستم" اما "توانستن" نشد...
تبخال زدم تا که لبت بر لب من خورد این حال مرا فلفل قرمز سرم آوُرد🌶🌶 پند اخلاقی: قبلش فلفل نخورین😑