eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بے وفا بودے ز اول من تو را نشناختم حیف اوقاتے ڪه در ڪوے تو ضایع ساختم
گفته بودم میروی دیدی عزیزم آخرش سهم ما از عشق هم شد قسمت زجر آورش زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست رفتنت یعنی مصیبت زجر یعنی باورش حال من بعد از تو مثل دانش آموزیست که خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش جای من این روز‌ها میزی است کنج کافه‌ها یک طرف سیگار و من یاد تو سمت دیگرش
💠نيم غمزه پــــروانــــــــه وار بر در ميخانــه، پر زدم در بستــه بــــود با دل ديـــــوانــــه در زدم خــــــوابم ربود، آن بت دلدار تــا به صبح چـــــون مرغ حق، ز عشق ندا تا سحر زدم ديــــدار يـــــار گر چه ميسر نمـى شود مـــن در هــــواى او، به همـــه بام و بر زدم در هــــر چه بنگــرى، رخ او جلوه گــر بُوَد لـــــوح رُخش به هــــر در و هـــر رهگذر زدم در حــــال مستى، از غم آن يار دلفـريب گاهى به سينه، گاه به رُخ، گـه به سر زدم جـــان عزيـــــز من، بت من چهره باز كرد طعنــــه به روى شمس و بــه روى قمر زدم يارم به نيم غمزه چنان جان من بسوخت كــــآتش به ملك خـــاور و هــــم، بــاختر زدم 📖 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
صُبح یَعنی، وسط قصّه‌ی تردیدِ شُما، کسی از دَر برسد نور تَعارف بکند... # سهراب_سپهری 🍃💔🍃
♨️ عطر یار ما ندانیم که دلبسته‌ی‌ اوییم همه مست و سرگشته‌ی‌ آن روی‌ نکوییم همه فارغ از هر دو جهانیم و، ندانیم که ما در پی‌ غمزه‌ی‌ او، بادیه پوییم همه ساکنانِ در میخانه‌ی‌ عشقیم مُدام از ازل، مست از آن طرفه سبوییم همه هر چه بوییم ز گلزار گلستان وی‌ است عطر یار است که بوییده و بوییم همه جُز رُخ یار، جمالی‌ و جمیلی‌‌ نبود در غم اوست که در گفت و مگوییم همه خود ندانیم که سرگشته و حیران، همگی‌ پی‌ آنیم که خود روی‌ بروییم همه! 🗓 بهمن ۱۳۶۵
محتاج لطف و مهر کریمانه ی توام بانو! بریز دانه برای کبوترت
از قدومِ پــــاکت ای بانوی ایل شد کــویرِ قم بهشتی بی بدیل خوش بحالِ آنکه در قم ساکن است "دست ما کوتاه و خرما بر نخیل" سالروز ورود حضرت معصومه(ع) به شهر قم گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کریمه ی کشور دل و جان؛ دست توسل ما از دامان پر مهرتان کوتاه مباد... ✍️سیده فاطمه کریمی 🔷🔸💠🔸🔷
ای نورِ هدایتگریِ هر گمراه ای کوه کرامت! نظری بر این کاه ذکر لب من روز قیامت این است "یا فاطمه اِشفَعی لَنا عِندَالله"
حرم امن تو کافی است هراسان شده را مثل شه راه بده آهوی گریان شده را دل سپردیم به آن معجزه چشمانت تا که آباد کنی خانه ویران شده را #
گفتـه ام شـایـد فـرامـوشت کنم امـا نشد در دلِ دیـوانـه ام غیـر از خیـالـت جا نشد مـن کـه عبدِ عـاشقِ محرابِ چشمـانِ توأم بی حضورت قـامتم پیـش خدا هم تا نشد هر کـه آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت هیچ کس در شهـرِ دل، مانندِ تـو پیدا نشد مثلِ موجی بیقرارم که سَرم خورده به سنگ مـوجِ مغـروری کـه بی تـو راهیِ دریا نشد
از شهر قم، حوالی صحن مطهرت دارم سلام و عرض ارادت به محضرت بانوی آسمانی قم! خوش به حال من زیرا که هست روی سرم سایه ی سرت عطر بهشت در همه جا موج می زند وقتی نسیم می وزد از سمت معجرت محتاج لطف و مهر کریمانه ی توام بانو! بریز دانه برای کبوترت ای بانوی کریمه! کسی برنگشته است افسرده، دلشکسته و نومید از درت هرکس که دید صحن تو را گفت این حرم دارد نشان ز تربت مخفی مادرت مهدی شریفی
‌ در جستجوی "اهل دلی" عمر ما گذشت جان در هوای گوهر نایاب داده ایم
:🌸🌸 معنایِ زنده بودنِ من ، با تو بودن است نزدیک ، دور ، سیر ، گرسنه رها ، اسیر ؟ دلتنگ ، شاد آن لحظه ای که بی تو سَر آید ، مرا مباد . . .
بر لبم مُهرِ سڪوت از ذوق خاموشی مدان می‌زدم فریاد ڪَر فریادرس می‌داشتم 😢😢😢😢             
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ خانهٔ دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار. آسمان مکثی کرد. رهگذر شاخهٔ نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: نرسیده به درخت، کوچه‌باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازهٔ پرهای صداقت آبی است! ━━━━💠🌸💠━━━━
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش جاده خوشبو شده انگار كه بیرون زده است عطر دلتنگی گل از چمدان سفرش! قدمت پشت قدم‌های برادر جاری كوه سرریز شده چشمه به چشمه هنرش! در سفرنامه نوشتن چه مهارت دارد اشک چشمان تو با آن قلم شعله‌ورش گرچه دلتنگی تو سبک خراسانی داشت مانده در دفتر قم، بیت به بیت اثرش عطر معصوم تو در صبح شبستان پیچید كرد آیینه در آیینه پرآوازه‌ترش! پر از آواز كبوتر شده این شهر انگار كه خراسان به قم افتاده مسیر و گذرش! بی‌گمان دور ضریح تو نمی‌گردانند هركه چون دانۀ اسپند نسوزد جگرش!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در دفترِ شعر من«این دیوان معمولی» محبوب من ماهی‌ست با چشمان معمولی ! برعکس آهوهای حیران در هزاران شعر او نیز چیزی نیست جز انسان معمولی با پای خود دور از «پری‌دُم»های دریایی عمری شنا کرده‌ست در یک وان معمولی محبوب من جای قدح نوشیدن از ساغر یک عمر چایی خورده در فنجان معمولی او جوجه‌تیغی روی پلک خود نچسبانده ! تا نیزه‌ای سازد از آن مژگان معمولی محبوب من این است و من با سادگی‌هایش سر می‌کنم در خانه‌ی ارزان معمولی جای گلستان می‌توان با بوسه‌ای خوش بود در یک اتاق ساده با گلدان معمولی با عقد دل فرقی ندارد شاهد عقدت قرآن زرکوب است یا قرآن معمولی عاشق اگر باشی برای بردن معشوق اسب سفیدت می‌شود پیکان معمولی معشوق من پاک است و عشقم پاک اما من ... من کیستم در متن این دوران معمولی ؟ من هم بدون سیم و زر یک شاعر پاکم یک شاعر از نسل بدهکاران معمولی !
صبر درمان من است ازتلخ وشیرینش چه باک؟! هرچه باشد ناگزیرم هر چه باشد حاضرم... [فاضل‌نظری]
خشت بر خشتِ زَوایایِ جهان گر دیدم منزلی امن‌تر از گوشه‌یِ تنهایی نیست
جانا نظیر روی تو ماه منیر نیست بهر تو جز در آینه شبه و نظیر نیست تا بوی طرهٔ تو و زد بر مشام جان حاجت بمشک و عنبر و عود و عبیر نیست چشم تو تا کشید ز ابرو کمان بر سر یکدل بشهر نیست که آماج تیر نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌾
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟ تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد درون‌ها شرحه شرحه ست از دم و داغ جدایی‌ها بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد دهان (سایه) می‌بندند و باز از عشوهٔ عشقت خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد : هوشنگ ابتهاج (سایه)
ديده‌ را فايده‌ آن‌ است‌ كه‌ دلبر بيند وَر نبيند چه‌ بُوَد فايده‌ بينايي‌ را؟!
هر چند که قلب پر گناهی داریم... صد شکر هنوز اشک و آهی داريم... این سوز و گداز را نگیری از ما... جز روضه‌تان مگر پناهی داریم؟
هر وقت که در کار به بن بست رسیدیم از فاطمه یافاطمه ها معجزه دیدیم... 🌱
چو زرتشتی به کردار و به رفتار و به گفتارم به آیات خداوندی که هریک داده هشدارم به آن گمراه و نادانی که دشمن نیست بر اسلام تورا با هرچه گمراهی و نادانی خریدارم به هر دینی که هستی هر خدایی می‌پرستی به باورها و ایمانت قسم من دوستت دارم
چو زرتشتی به کردار و به رفتار و به گفتارم به آیات خداوندی که هریک داده هشدارم به آن گمراه و نادانی که دشمن نیست با اسلام فریبی خورده از دشمن که گوید من به اجبارم اگر روزی تو دانستی که چادر پوشش عشق است به آن حجب و حیای تو حجابت را خریدارم بیا آزادگی میکُن،بدان معنای آزادی که زن عفت بجوید زان نمی‌گوید که بیزارم به ریزش ها و رویش ها که دیدم در هیاهوها بترسم از قضاوت ها بدهکاری طلبکارم که در این فتنه های ما چنان غربالگری باشد که شاید عاقبت خیراست و من در خود گرفتارم به هر اندازه ای من هم توانستم کمک کردم ولی آخر خدا داند چه چیزی را سزاوارم که در تقدیر ما شاید در آخر جابجایی شد به این علت بخواهم من تورا چون مرد اقرارم به هر دینی که هستی هر خدایی می‌پرستی هم به باورها و ایمانت قسم من دوستت دارم
سرم خاک کف پای حسین است دلم مجنون صحرای حسین است بُوَد پرونده‌ام چون برگ گل پاک در این پرونده امضای حسین است بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت من تماشای حسین است به وقت مرگ چشمم را نبندید که چشم من به سیمای حسین است تمام هستی‌ام باشد دل من که لبریز از تولاّی حسین است چراغ از بهر قبر من نیارید چراغم روی زیبای حسین است خوش آن صورت که در فردای محشر بر آن نقش کف پای حسین است دلی جای خدا باشد که آن دل پر از نور تجلاّی حسین است نترسانیدم از روز قیامت قیامت قدّ و بالای حسین است
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دلتنگی و تنهایی و اندوه و صبوری ‏این عاقبتِ تیره‌ٔ یک عاشق ناب است! ━━━━💠🌸💠━━━━