eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ ‌ خدا کوتاه سازد عمر ایام جدایی را... ━━━━💠🌸💠━━━━
هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود تا حال من به عاقبت کار چون شود خونریز گشت مردم چشمت چو ساقیی کز دست وی قرابه مِی سرنگون شود
ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
زمین خلاصه ای از چشم آسمانی توست غزل برآمده از بازی زبانی توست! نه اندونزی و ژاپن، نه بم، نه هائیتی تکان دهنده ترین صحنه،  شعرخوانی توست کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش! که هرچه می‌کشم از دست مهربانی توست هرآنچه را بفروشم نمی‌رسد وسعم به خنده‌ی تو که سوغات دامغانی توست! بلوغ زود رسم علت کهولت نیست اگر که پیر شدم مشکل از جوانیِ توست! دو سال می‌گذرد من هنوز سربازم وظیفه‌ی شب و روزم «ندیده بانی» توست
با نگاهی، تبسمی، حرفی، دربیاور مرا از این تردید  ای نگاهت محصل شیطان! اخم‌هایت معلم دینی!
می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود می‌برد نام شراب ناب و از خود می‌رود هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد می‌شود از آتش گل آب و از خود می‌رود از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب می‌زند یک دور چون گرداب و از خود می‌رود پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست یاد دریا می‌کند سیلاب و از خود می‌رود زاهد خشک از هوای جلوهٔ مستانه‌اش می‌کشد خمیازه چون محراب و از خود می‌رود وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت موج می‌غلتد به روی آب و از خود می‌رود نیست این پروانه را سامان شمع افروختن می‌کند نظارهٔ مهتاب و از خود می‌رود دست و پایی می‌زند هر کس درین دریا چو موج بر امید گوهر نایاب و از خود می‌رود. بی‌شرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی جای صهبا می‌کشد خوناب و از خود می‌رود..
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است ، دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است، اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه نیست  ، من از تو می نویسم و این کیمیا کم است، سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست، درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است. تا این غرل شبیه غزل های من شود، چیزی شبیه عطر حضور شما کم است.. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
غارت چشم سیاهت شد ، نگاه عاشقم در کنارت  یک بغل دیوانگی سهم من است... ♥️°•○○•°♥️
صد سخن دارم  به سینه لیک ، نتوانم بیان دم فرو بستم  نشستم تا دلت  خشنود باد... ♥️°○•°♥️
تنت جمهوری مطلق لبت اصل دموکراسی دروغ مرد شاعر را تو باید خوب بشناسی جنوب داغ من با تو شمال خوب تو با من دو تا سگ بسته ای، وحشی به چشمانت بگو لطفا سیاسی میشوم این بار به استبداد بدبینم بدون طرح توجیهی تو را اینطور میبینم تب دیکتاتوری داری خود پینوشه در شیلی دلیل اتفاقات شروع جنگ تحمیلی مخالف بودنم حتمی ست به نوعی بنده چپ کوکم من از این بندر آرام به تهران تو مشکوکم تو حزب الله لبنانی و چشمان تو بیروت است تمام پاچه گیری ها به سگ های تو مربوط است به ثبت رسمی محضر تو قطعا معتبر هستی فلسطین تو خواهم شد اگر اشغالگر هستی تو مثل فتح خرمشهر تو شوق بوسه ای پنهان تویی خوشحالی بعد از شکست حصر آبادان هوای داغ بندرکش تو با من توی لنگرگاه شروع فتنه ای تازه از آغوش تو؛ بسم الله.. یک فنجان شعر 🍃 @yek_fenjan_shear
در بحر « عشق » گر همه جویای ساحلند ؛ ما کشتی وجود ، به طوفان سپرده ایم...!
ڪاش میشد؛! احساس درون را به زبان آورد و وسعت دوست داشتن را بیان ڪرد 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته بودم بی تو می گیرد دلم، یادت که هست؟ بی نگاهت برگ می ریزد دلم، یادت که هست؟ برگ و باری نیست دیگر، گفته بودم نازنین لحظهای دور از تو می میرد دلم، یادت که هست؟ ♥️°•○○•°♥️
صبح شد باز هم آهنگ خدا می آید چه نسیم خنکی دل به صفا می آید به نخستین نفس بانگ خروس سحری زنگ دروازه ی دنیا به صدا می آید.....!!
میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او از آن شب واله و حیران، نه در خوابم، نه بیدارم... 🌴💙🌴
این خیــــره مانــــدن ها به ساعت های دیــواری  تمــــرین بــــرای روزهایــــی که نمی آیی است   شــــاید فقط عـــــاشق بداند "او" چرا تنهاست:  کامـل ترین معنــــا برای عشـــــق تنهایی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم پژمرده و پیر است بی تو از این دنیا دگر سیر است بی تو دلم تنگ است آقا جان کجایی؟!‏ غروب جمعه دلگیر است بی تو مهدی شریفی عجل الله تعالی فرجه الشریف
یک جمعه گذشت وباز ماجاماندیم در کوچه ی عاشقانِ تنها ماندیم یاقوت زمانه به صدف پنهان است مابی خبران چشم به فردا ماندیم
از سفرۀ حسین بلندم نکن که من محتاج آب و دانۀ شب‌های جمعه‌ام
با رقیبان گفت : « آه ، از دوری‌اش ناراحتم ! » چشمکِ رندانه‌ی او بعدِ آهش را نگاه ! ..
روی تو را دوباره ندیدم ، غروب شد بغضم گرفت ، تا که شنیدم ، غروب شد تا یادم آمد این همه سال است رفته ای  آهی ز عمق سینه کشیدم ، غروب شد باران نداشت شهر ، که او شرم هم نداشت  یک قطره اشک هم نچکیدم ، غروب شد آقا به ندبه ات نرسیدم مرا ببخش  شرمنده تا ز خواب پریدم ، غروب شد آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم  جمعه به پای نفس پلیدم ، غروب شد خورشید سرخ شد ، به گمانم که گریه کرد  بیچاره گفت تا که خمیدم ، غروب شد از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو  این بار هم تو را ندیدم ، غروب شد روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت  مثل همیشه تا که رسیدم ، غروب شد
دیشب کنار باران، از آسمان بریدم تا صبحدم به یادت، در کوچه ها وزیدم انگار قطره ها هم، دلبستهء تو بودند همراه بغض ایشان، من آه می کشیدم چندی نسیم بودم بی آنکه خود بدانی دزدانه از لبانت هی بوسه می چشیدم تا زلف می گشودی، آیینه ناز می کرد در انعکاس حسنت من ناز می خریدم ساعت به وقت سینه، تنظیم روی دل بود می دیدمت که کوکی، با عشق می تپیدم تا آنکه بار بستی از کوچهء اقاقی نفرین به ساعتی که من دیرتر رسیدم توفان شدم رها از اندیشه های شیرین در بیستون هجران، جامه به تن دریدم دیشب کنار باران، از آسمان بریدم توفان شدم بساط تاریخ کوچه چیدم 🍃🌂
اهل شهوت با دو چشم هیز یک سو آن طرف عاشقان سینه چاک رهبری و انقلاب فرق دارد بر تنت مالی لجن از مستراح یا بریزی بر سر و صورت برادرجان گلاب تا شهادت هست ما را آرمان ای فتنه گر... تو براندازی نبینی در وطن حتی به خواب انقلابی و بسیجی و سپاهی صخره است فتنه گرها و براندازان همه همچون حباب ما همه مست ولای مرتضی(ع) شیر خدا هر منافق مست از شهوت و یا مست شراب هر که ویران خواهد ایران را همه با هم کنیم... بر سرش سقف جهان را یا علی(ع) گویان خراب "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
گفتم که مختصر بنویسم فراق چیست اما همیشه کار به طومار می‌کشد
[شبیخون / به یاد شهید علیمردان خان بختیاری] دورم از یاران ز خاطر برده‌ام خود را در اینجا می‌گدازم همچو نخل تشنه هستم تا در اینجا چند سرگردان‌تر از دریا بر این ساحل نشستن سایه‌ای حتی نمی‌پرسد کی‌ام آیا در اینجا گرد باد! ای هم‌عنان با من بپرس از این بیابان تا کدامین روز می‌مانیم و تا کی ما در اینجا هر گلی اینجا بهاری کوچک است آری ندیدم رازقی را بی‌پناه از وحشت سرما در اینجا برگ سبزی یادگار آه سردی یاد یاری هر گیاهی گرم‌ کاری آسمان‌فرسا در اینجا با من اما ماند سنگی؛ دست تنگی پای لنگی سنگ بر دل، دست بر سر، غرق در گل پا در اینجا آه اگر پایان نگیرد همچو سرگردانی من گردش گرداب گرد گریه دریا در اینجا چند چون بار گرانی مایه آزار یاران خویش را زین بیشتر یوسف مکن رسوا در اینجا ای سکوت سایه‌گستر بار کن تا بار دیگر کس نبیند خسته‌ات بی‌پیر و بی‌پروا در اینجا. 🌹🌹🌹
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید به روی چون منی الحق دریغ چشم ونگاهت در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت و ...
رفتنت داغ دلم شد درد حالا بیشتر مثل یک بازی فقط پایین و بالا بیشتر روزها میگذرند اما من از آن روزها نَگْذَرم چون عمر من را کرد کالا بیشتر خدمتم ارزان خریدم من فروشم رایگان بوق دارد حرف غم یا چون عرب لا بیشتر هرکه را دیدم ‌خریدش بهر خوبان بود و بس هم گرانش کرده ای هم مفت و اعلا بیشتر خاطراتت فکر و ذکرم باز بیدارم که غم میبرد ه‍ر آرزویی،عشق لالا بیشتر بر بخار پنجره یک شب نوشتی عاشقی خون شد انگشتم به آجر حک کنم ما بیشتر ترسِ از مرگم ندارم مرگِ از ترسَت چرا از شما ترسیده حتی آن هیولا بیشتر دوستت دارم جوابش دوستم داری بده گر جوابم داده ای با چشم شهلا بیشتر
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دلتنگی و تنهایی و اندوه و صبوری ‏این عاقبتِ تیره‌ٔ یک عاشق ناب است! ━━━━💠🌸💠━━━━