eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ترسم ای دلنشینِ دیرینه سرگذشتِ تو هم ز یاد رود آرزومند را غمِ جان نیست آه اگر آرزو به باد رود!
گفتند که این کار نظام است چرا پس پیدا شده صد گلهٔ گرگ و سگ و کرکس بی بی سی و نشنال سعودی من و تو،پا جمهوری اسلامی ایران نکشد پس گفتند چهل ساله نخواهد شد و اکنون از بیست و پنجش بشمارند همین بس سید علی خامنه ای رهبر و عشق است دارید،بیارید،شبیهش،شده یک کَس
چون لفظِ بر زبان ، که پرید از حضورِ ذهن هم نیستیم خاطرِ او ، هم مزاحمیم ...
با که بايد گفت اين حالِ عجيب؟ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
باید به میانجی‌گریِ یک سرِ مویت، فکری به پریشانیِ احوالِ بشر کرد...
. کافر باشد که با لبِ چون شکرت امکان گُنَه یابد و پرهیز کند
تاج عشق آرے به خاڪسترنشینان میدهند هر گداے عشق راحافظ نخواند شهریار 🖋🍁
باران حکایتیست که ابری دعاکنان بر پای‌بستگان گرفتار گریه کرد
ز خود جداشدگان پرس درد تنهایی که هرکه دور ز مردم فتاده تنها نیست
با یار چہ سان شرح دهـم حال دل خویش فرصت ڪم و او گـرم شتاب و گلہ بسیار
حکایتِ منِ دور از تو مانده ، اینگونه‌ است خُمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم...
سنگینی ام از بار غم هر دو جهان است وقتش شده بر شانه ی تو سر بگذارم
آنکه روزی به دلم گفت که عشقم تو فقط باش تا که رفتم طرفش گفت بفرما بله داداش حالا دیگ شدم داداش😏
تا چفیه و انگشتر رهبر طلبیدش دیدم شده آن دخترک خواب و خیالم قبلا تو خواب دیدم یکی از مشخصات کسی ک باش ازدباج میکنم اینه ک از رهبر چفیه و انگشتر گرفته احتمالا خودشه🙃😶😶
چه کرده برق لبت با دلم ، نمیدانم همیشه کشته ی یک اتصال کوتاهم ! 🖋
آقا خودتان خطبه بخوانید برایم آه البته قبلش مورد خوب کدام است😶😶 مثلا خود رهبر خطبه عقد رو بخونه برامون😍
آن عروسان که ز چشم اشک بریزند دختران هم ز حسادت به سرش کشک بریزند از این کشک سنتی محلی ها که شبیه سفیدآبه
دلباختگی حادثه ی اول عشق است بگذار در این حادثه من سر بسپارم بگذار در آرامش آغوش تو یکبار پا را کمی از مرگ فراتر بگذارم علی صفری
جان و روح از بدنم رفت عقبگرد ندارد حال با شیشه بکش بر رگ من درد ندارد جای زخمت پر و جایت شده خالی به کنارم هرچه از عشق درآمد بد و توزرد ندارد تا که بازیچه شدم برد ولی یاد گرفتم باختن غصه و ای کاش نمی‌کرد ندارد
بند بند بدنم بودن در بند تو را خواست بنده را بنده نوازی کن و در بند کشانم زبونت بند نیاد با خوندن این شعر صلوات😁
به کمال عجز گفتم که؛ به لب رسید جانم! به غرور و ناز گفتی: تو مگر هنوز هستی؟
گاه می پرسٖند از من عاشقش هستی هنوز؟ بی تفاوت بـودنم را گریه می ریـزد بهم
آنقدر حرف زیاد است خودم خسته شدم خوب شد حوصله پنجره از فولاد است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-در خودم گم گشته ام! احساس غربت می‌ڪنم! شب بخیر اے باعث این حالت بحرانے ام