eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم بَهانه‌ی تو را دارد... تو می‌دانی بَهانه چیست... بَهانه هَمان است که شَب‌ها خواب... از چَشم من می‌دُزدد!
هرکس به قـدرِ وُسـع خـریـدارِ یوسـف است ســرمــایــه ی شکستـه دلان چیسـت؟ آرزوست...
روزها با فکر او دیوانه ام،شب بیشتر هر دو دلتنگ همیم،اما من اغلب بیشتر باد می گوید که او آشفته گیسو دیدنی ست شانه می گوید که با موی مرتب بیشتر تا مرا بوسید گفتم:آه ترکم کن،برو عمق هذیان می شود با سوزش تب بیشتر حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است از هر انگشتش هنر می ریزد،از لب بیشتر یک اتاق و لقمه ای نان و کمی آغوش او من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر؟
از زبان همسر یک شهید🍃🌹 به لحظه لحظه ی لبخندهای تو سوگند که رفت بعد تو از لحظه لحظه ام لبخند چه قدر بودنمان در کنار هم کوتاه چه قدر بعد تو آوای گریه هام بلند که گفته است در خانه بعد تو بسته ست؟ مدام خاطره ها می روند و می آیند گرفته حلقه ی اشکی فضای چشمم را به یاد حلقه ی دستت که مثل گردنبند... پر از تلاطمم آری نمی رسد هرگز به بی قراری من بی قراری اروند خوش است دور سر تو همیشه چرخیدن چه غبطه ها که نخوردم به حال آن سربند نمانده وقت زیادی به عید می آیی؟ به شوق آمدنت دود می شود اسفند..
من و اسارت آغوشت ای محال دلم ستاره ای شده ای در شب خیال دلم تو آن شکوه بلندی و دست من کوتاه به دامنت نرسم با شکسته بال دلم خدا کند که ببینی ، بدون تو اینجا چگونه میرسداین میوه های کال دلم شدی درخت تناور تویی که عمرم را فشانده ام که ببالی تو ای نهال دلم بیا به این دل وامانده ام جواب بده که رفتنت شده مشکلترین سوال دلم چگونه میشود آخر بدون تو سرکرد شده تمام دقایق ، دگر زوال دلم به قهوه ها ی قجر اعتماد میکردم اگر که نام تو میشد تمام فال دلم حرام کرده توراشرع این چه تقدیریست کسی که هر نفسی بوده او حلال دلم بیا و معجزه کن تا به خواب ناز آید من و اسارت آغوشت ای محال دلم
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه‌ی دل هنوز عشق تو عنوان سرمقاله‌ی ماست !
دیگر دِلی نَماندِه که دلبَر بِخوانَمَت! هجران رویِ تو دل ما را مُذاب کرد...  🌿
ای برده دلم به غمزه! جان نیز ببر بردی دل و جان؛ نام و نشان نیز ببر گر هیچ اثر بماند از من به جهان تاخیر روا مدار؛ آن نیز ببر ...
‌ عشق ها دام اند و دلها صید و گیسوها ڪمند بگذر و بگذار ،دل در هرچه میبینی مبند..
یوسفانه لبخندت کشته صد زلیخا را وانهاده ای اما، نوعروس دنیا را شاهدان بزم خون، عشوه بیشتر دارند شوق وصلشان شیدا کرد امیر دل ها را پَر شدی زپا تاسر، سویشان گرفتی پر تا کشیده ای در بر، اهل عرش اعلی را داغ شد جبینت از هرم بوسه ی خورشید سیرِ آسمان کردی ای مه جهان آرا ناله ای زد اهریمن خون تو که در میهن تازه کرد آیین کهنه ی اهورا را خواست تا بپوشاند روی ماه تو با خون از قضا رخ گلگون، کرده مست تر ما را خواست تا که آیینه، بشکند فرو ریزد تکه ها به هر سو برد، نقش روی زیبا را رفته ای و می آیی تا که خوش بیارایی دربر امیر بتان، روزگار فردا را ۱۲دی۱۴٠۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ چشم بینا جان آگاه و دل بیدار ده 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاه باید روئید از پس آن بـــاران گاه باید خندیـــــد بر غمـــی بی پایـــــان... سهراب سپهری 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه بجز خیال او قصد حریم دل کند در نگشایمش به رو از در دل برنامش 🌴🕯🌴
🖤🌹 سفیر قدس، شما عکس پشت میز نداری! که تنگنای قفس نیست جای باز شکاری هراس دژخیمان، مردم ایران به رغم میل زمستان، گل همیشه‌بهاری هنوز خون تو روشنگر مسیر جهادست ز نام و عکس تو هم دشمنت شده‌ست فراری نجیب‌زاده غم من، همیشه محترم من امیر دل‌ها، فرمانده‌ی تمام عیاری برای تطهیر نقشه‌ی جهان ز پلیدی نه ما، که موشک‌ها می‌کنند لحظه‌شماری چه زود می‌رسد آن دم که قدس و مسجدالاقصی به قاب عکس شما می‌شوند آینه‌کاری 💠
عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد
'🌱🌧 ما اسیر غم و اصلا غمِ ما نیست تو را با اسیر غمِ خود رحم چرا نیست تو را؟
اے دل ڪه زیبایے شیرین شو از آن خسرو ور خسرو شیرینے، در چو فرهاد آ 👉📚
خیالِ از تو نوشتن نداشتم امـــــــــــــــاااا رسید یادِ تو از ره، قلم بهانه گرفت✎ ✍ بـــــــرای او❤️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎༻ ❤️🍂☕️❤️
تا نسوزی عشق را هرگز نمیفهمی ڪه چیست گاه بخشیدن گهی آغوش و گه درد و غم است بیـدل دهلــوی
وَقتِ رفتن، پُشتِ سَر آهسته‌تَر در را ببند از غَمَت تنها نه مَن، دیوار می‌ریزَد به‌هَم
دیرگاهی است که افتاده ام از خویش به دور شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
داشت در یک عصر پاییزی زمان می‌ایستاد داشت باران در مسیر ناودان می‌ایستاد با لبی که کاربرد اصلی‌اش بوسیدن است چای می‌نوشيد و قلبِ استکان می‌ایستاد در وفاداری اگر با خلق می‌سنجیدمش روی سکوی نخستِ این جهان می‌ایستاد یک شقایق بود بین خارها و سبزه‌ها گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می‌ایستاد در حیاط خانه گل‌ها محو عطرش می‌شدند ابر، بالای سرش در آسمان می‌ایستاد موقع رفتن که می‌شد من سلاحم گریه بود هر زمان که دست می‌بردم بر آن، می‌ایستاد موقع رفتن که می‌شد طاقت دوری نبود جسممان می‌رفت اما روحمان می‌ایستاد از حساب عمر کم کردیم خود را، بعدِ ما ساعت آن کافه یک شب در میان می‌ایستاد قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل باز با این حال می‌گفتم بمان، می‌ایستاد ساربان آهسته ران کارام جانم می‌رود نه چرا آهسته، باید ساربان می‌ایستاد باید از ما باز خوشبختی سفارش می‌گرفت باید اصلاً در همان کافه زمان می‌ایستاد
﷽ ━━━ ما عاشقِ  خونین دیارِ لاله زاریم ما  بچّه ی فرهنگِ صبر و انتظاریم در موج خون، چون آرمان، شادیم و خندان ما آرمانِ آرمان را دوست داریم
+اینجوریکه جناب دلجویی میکرده هیچ بشری نمی‌تونسته دلجویی کنه... ای‌سروِ خوش بالای من، ای‌دلبر رعنای من😘 لعلِ‌ لبت حلوایِ‌ من، از من چرا رنجیده‌ای؟