دل تو را می خواهد اما بیقرارم نيستی
عاشقت هستم ولی در شام تارم نیستی
وعده ات دادم به دل یک روز مهمانش شوی
تازه دل پی برده که گویا تو یارم نیستی
داده ام دل را قسم رازم بپوشاند ولی
من یقین دارم شما هم رازدارم نیستی
می نویسم پشت عکست ساعت و تاریخ را
چون که می دانم عزیزم یادگارم نیستی
خون دل خوردم ز دوری تو اما حیف، حیف
تو پس از بیماری ام هم غمگسارم نیستی
من به ذات حق خورم سوگند که می دارمت
دوست تر از جان ولی تو هم تبارم نیستی
فصل پاییز و زمستان را به خاطر باز آر
ای سیه موی معاصر هی بهارم نیستی
ای قرار قلب عرفان و غزل بانوی من
در تمام شعری اما در کنارم نیستی
ظالمان از قلب مردم، عشق را دزدیده اند
خنده را از لب گرفته، گریه را بخشیده اند
گفته بودند، خنده بر هر درد بی درمان دواست
این دوا از ما گرفته، درد را بخشیده اند
آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر
چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند
در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست
هر که شد کارش محبت، دیگران خندیده اند
تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب
سنگ را قیمت نهاده، جای دل بخشیده اند
بی خوابی خاک از انتظاری خستهست
پیداست که جانش به کسی وابستهست
یک نیمه شب است و نیمهی دیگر روز
چشمی به تو باز و چشم دیگر بستهست
#عبدالجبار_کاکایی
🌹🌹🌹
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب
فرماندهی شرمندهی یک لشگر مغلوب...
#فاضل_نظری
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم...
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیرهی نیلوفرم و تشنهی نورم
#قیصر_امین_پور
توبه بر لب سبحه بر کف دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
#ناشناس
حل شد نفست در نفسم حالا من
باید چه بگویمت شما ،تو،یا من!؟
همسایه ی دیوار به دیوار دلی
یک شهر! ولی فاصله داری تا من
#محمدجواد_منوچهری
هر شیوه گرفتم به لبت خنده نیامد؛
مغرور ترین دخترِ تاریخ تو هستی.!
#مهدی_آسترکى
#دخترمغرور😏
نمیدانم که را دیدم که از خود میرود هوشم
جنون آهسته میگوید «مبارک باد» در گوشم
#صائب_تبریزی
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد
اشتیاق تو مرا سوخت؛ کجایی؟ بازآ...
#وحشی_بافقی
داده ام حال دلـــم را به غزل شرح ولی
مگر این مردم بی ذوق غزل می فهمند؟
✍#اسماعیلعلیخانی
#د
در خواب دیدم دیگری
بوسیـده رویت را
ایـن خواب هـا را ...
غالباً "کابوس" مینامند !
#سجاد_شهیدی
#کابوس
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست؟
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانه اند
عشق در دستان ((حسین ابن علیست))(ع)
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
باباطاهر
『♥️』
با هیچکسم میل سخن نیست ولیکن
تو خارج از این قاعده و فلسفه هایی
#مجتبی_قندالی
🕯🌺
تماشایی ست چشمانت به وقت نازکردن ها
چه آشوبی به پا کرده ست این اعجازکردن ها
تو از گل بهتری صد بار ، پیش گل نمی گویم
دلم می سوزد از این شیوه ی ممتاز کردن ها
به دستم شاکلیدی داده چشمانت که آسان شد
برایم قفل رویای غزل را ، باز کردن ها
ببر با خود مرا خاتون ! ببر هرجا که می خواهی
که زیبا می شود در سایه ات پرواز کردن ها
میان چشم هایت قهوه داری ، نوش چشمانم
که می نوشاندم وقت غزل آغاز کردن ها
به پلکی، آن چنان از هر نگاهت ، عشق می بارد
که من می میرم ازاین گونه ،عشق ابراز کردن ها
بیا خاتون ! بیا بنشین ، خیال درد دل دارم
غزل می خواهم از چشمت دراین همراز کردن ها
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚
هم در دلِ فیروزه تراشی عشق است ،
هم حاشیه ی هرچه حواشی عشق است
فی الجمله بدان قدرِ خودت را ای دوست !
هر نقطه ی گردون که تو باشی عشق است !
ُ#جلال_محمدی
از تو ای معشوقهی قُد دلخورم
از هـر آنچه بین ما شد دلخورم
دیر فهمیـــــــدم زیادی بوده ام
از ضریب هـوشی خود دلخورم
✍#اسماعیلعلیخانی
"عشق بازی" را بلد بودم
اما
"بازی عشق" را... نه!
آنقدر شعله ی دوست داشتنم را
بالا بردم تا
رابطه مان "سوخت".....
ِ
ما جَهان را به تو بینیم که در خانهٔ چشم
دیده مانند چراغ است و تو در وی نوری...
#سیف_فرغانی
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند :
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق اکنده ست
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
#فاضل_نظری
گرچه من را میتوانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا و آن پا میکنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى
اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط
می شود زنجیر را از پای نوکـر وا کنی
من خودم رسوای این و آن شدم با معصیت
پیش چشم خلق لازم نیست دفتر وا کنی
افتضاحی که به بار آورده ام شد دردسر
اصلاً اینجا آمدم که از سرم شر وا کنی
واسطه چه بهتر از این نام #زهرا هست که
آنقدر می کوبم این در را که آخر وا کنی
من گرفتاری خود را میبرم امشب #نجف
تا گره های مرا با دست #حیدر وا کنی
هرشبى كه روزه ام وا مى شود با #يا_حسين
مى شود رويم حسابى صد برابر وا كنى
#رضادینپرور