eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دریا شده قطره تا به تو رو زده است ایـوب مقـابل تـو زانـو زده است ایثار و صداقت و حیا ، حضـرت صبر در قلـب حسینی تو اردو زده است
باب حاجاتند اهل بیت مولایم علی می‌دهد حاجت ولی مظلومه زینب بیشتر بس که سختی دید در کرب و بلا بانوی حجب احترامش نیز پیش حضرت رب بیشتر سوخت دامان یتیمان و خیام اهل بیت دختری دردانه در بیماری و تب بیشتر بغض دشمن از علی بود و امام مجتبی در حقیقت کینه از اسلام و مکتب بیشتر با اسیران هرچه بد می‌کرد دشمن در سفر در گلوشان جمع می‌شد باد غب غب بیشتر روی نی میرفت سرها پشت سرها کاروان کودکان از دیدن سرها معذب بیشتر این وقایع کرد زینب را پریشان‌تر مدام سوخت اما در میان شهر از سب بیشتر ای زبانت لال شاعر بس کن این مکتوب را در نوشتن باش مقداری مودب بیشتر بیت اول بود کافی در مقام نوکری شد خجل در باقی‌اش حتی مرکب بیشتر
ما زنده ایم ، زنده به سوزِ درونِ خویش... 🌸🌸:🌹🌹
تویی ملیکهٔ کل جهان، ملیکهٔ روم زنی رها شده از ننگِ پادشاهیِ شوم تمام هستیِ آدم به چنگ تاریکی است بیا که نور بپاشی به روی صفحهٔ بوم که از درخشش نورش، چقدر شاد شوند قلوب خستهٔ کل چهارده معصوم کنیزِ آلِ علی بودن افتخارت شد ببوس نامهٔ عشق و برو میانِ هجوم به کوکب و قمر و کهکشان بشارت داد حضور تک پسرت را خدای علمِ نجوم برای کشتنِ ابلیس و لشکرش، ای کاش ظهورِ حضرت او غصه را کند معدوم
. ▪️در رثای حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها مصیبت هم گریبان چاک زد از داغ هجرانش که او ام‌ّالمصائب بود جان ما به قربانش قیام کربلا مدیون صبر و خطبه‌های اوست مصفا کرد نهضت را به اشک همچو بارانش شکست و خم شد و افتاد از پا باغبان عشق که در یک روز پرپر شد همه گل‌های بستانش چو حیدر خطبه خواند و کرد ویران کاخ ظالم را زبان حقّ او شد پیش دشمن تیغ برّانش به‌ظاهر دست او در بند ظلم و کینه بود اما جهان ظلم و جور و کینه شد در بند زندانش پس از داغ برادر میل آب و نان نبودش هیچ که اشک چشم شد آب و فغان و ناله شد نانش چنان با تار و پود جان او ممزوج بود ایمان که ایمان کرده صد اقرار بر توحید و ایمانش حیا و حجب و عفت وام‌دار چادر پاکش شکیب و صبر و مهر و قهر در خیل غلامانش ندارد مثل و مانندی، به آه سینه‌اش سوگند زنی چون او نمی‌آید، به گیسوی پریشانش سلام ما بر آن قلب صبور و جسم رنجورش درود ما بر آن عزم و قیام و عقل و عرفانش خدایا، ما فدایی‌های راه و مکتبش هستیم به‌زودی قسمت ما کن شهادت پیش چشمانش ✍️ 🏴
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ آقا! به جان خستهٔ من هم نگاه کن! رحمی به‌ حال این دل بی‌سرپناه کن! گم کرده‌ام مسیر رسیدن به دوست را ای راه مستقیم! مرا سربه‌راه کن! تاریک شد دلی که ندیده‌است رویِ تو خورشید من! بیا و شبم را پگاه کن! از نور توست روشنیِ جانِ آفتاب بر جسمِ من بتاب و مرا مثل ماه کن! عمری تو را صدا زده‌ام بعد هر نماز لطفی بر این صدای پر از سوز و‌ آه کن! آقا! گناه من شد اگر مانع ظهور؛ بر من نگیر و عفو بر این روسیاه کن! ━━━━💠🌸💠━━━━ اللهم عجّل لولیک الفرج بحق زینب الکبری سلام الله علیها
ای زینب! ای که بی تو حقیقت زبان نداشت خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت بی تو حیا به خاک زمین دفن گشته بود بی تو شرف ستاره به هفت آسمان نداشت در باغ وحی بین دو ریحانه رسول رعناتر از تو فاطمه سرو روان نداشت تو عاشقی چو یوسف زهرا نداشتی او چون تو عاشقی به تمام جهان نداشت بی تو شکوفه‌های شهادت فسرده بود بی تو ریاضِ عشق و وفا باغبان نداشت آگاه بود عشق، که بی تو غریب بود اقرار داشت صبر، که بی تو توان نداشت در پهن‌دشت حادثه، با وسعت زمان دنیا سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت تاریخ صابران جهان جانگدازتر از قصّه صبوری تو داستان نداشت هفتاد داغ بر جگرت بود و باز خصم تنها نه از سخن، ز سکوتت امان نداشت گر پای صبر و همّت تو درمیان نبود اسلام جز به گوشه عزلت مکان نداشت کاخ ستم به خطبهء تو گشت زیر‌ورو تابی به پیش قلّه آتش فشان نداشت این غم کجا بَرَم که گل دامن رسول آبی به غیر اشک غم باغبان نداشت شبها گرسنه خفت و نماز نشسته خواند سهم غذاش داد به طفلی که نان نداشت او دخت مادری ‌است که از جور دشمنان حتّی کنار خانهء خود هم امان نداشت روزی به زیر سایهء پیغمبر خدای روزی به جز سر شهدا سایه‌بان نداشت زینب اگر نبود، شجاعت به گور بود زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود آزادی این چنین، شرف جاودان نداشت زینب اگر نبود پس از کشتن حسین گلدسته صفا به صدای اذان نداشت "میثم" هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی بجز مناقب این خاندان نداشت
این زن که از برابر طوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود وقتی که از حوالی میدان گذشته بود باران اشک بود و عطش شعله می‌کشید آب از سر تمام بیابان گذشته بود آتش گرفته بود و سرازپا نمی‌شناخت از خیمه‌های بی سروسامان گذشته بود اما هنوز آتش در را به یاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود آن پرده‌های آخر صفین ناگهان از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود می‌دید آیه آیهء آن زیر دست و پاست کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود زینب هزار بار خودش هم شهید شد از بس که از کنار شهیدان گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود بر صفحه‌های سرخ مقاتل نوشته اند این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━ قسم دهید خدا را، به‌حق زینب کبری به این امید که امر فرج شتاب بگیرد ━━━━💠🌸💠━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴نوحه ماندگار زینب زینب زینب ... با زیرنویس فارسی 🎙زنده یاد سلیم موذن زاده 💥 مزد عزاداریها؛ ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
. ▪️زینب که از خدا صلوات مکرّرش زیبد که بعد فاطمه خوانند کوثرش ▪️آن شیر دخت شیر الهی که گفته اند در خاندان شیر خدا شیر دیگرش ▪️زهرای دوّمی که نشد در تمام عمر عبّاس بی اجازه نشیند برابرش ▪️علاّمۀ معلّمه نادیده ای که بود تیغ سخن به خطبه چو شمشیر حیدرش ▪️این است آن ستم کُش دوران که در نبرد کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرش ▪️کوفه مدینۀ نبوی بود و مسجدش گویی که بود حضرت زهرا سخنورش ▪️زینب، کدام زینب؟ آنکو که زنده ماند خون حسین با نفس روحپرورش ▪️زینب، کدام زینب؟ دختی که مصطفی در چهره دید صورت زهرای اطهرش ▪️کرب و بلا و کوفه نه، شهر دمشق نه گردید کلّ عالم هستی مسخّرش
           بِـســْـــــمِ اللّٰهِ الْـرَحـمـٰـنِ الْـرَّحـيــم        رَنگ خـُــدا ...        إی عَلَوی سیـرت و زَهـرا صفات!        جان به فِدای تو و مِهـر و وَفات !        خواهَـرِ دَریا دلِ دَریا خُـروش        دَر هَمِـه جا بارِ اَمانت به دوش        ای دَعَوات تو ، هَمِـه مُستجاب        آینـه پَـرداز عِفـٰاف و حِجاب !        شَمع شُدي ، آب شُدي ، سوختي        مَعـرفَت اَز فاطِمـه(س) آموختي        دَرس وفا ، قافله سالاٰري اَت        همَّت و إیثـٰار و فداکاري اَت        دَر أدب و عاطفِـه ، نام آوري        کَـرب و بَـلاٰ را تـو پَیام آوري       گَـرچه " اَسیرَ الکُـرُباتي" هَنوز        مَحوِ " قَتیلَ العَبَـراتي" هَنـوز        ای شُده دَر صَبر و شَهامَت عَلَم        ای به مَـدیح تـو ، شِکسته قَلم        صرف نظَرکرده اي اَز هست ونیست        آیِـنــهٔ کَـرب و بَلاٰ جُـز تو کیست ؟       دیده‌اي ای آه شَبت ، سینه سوز       داغ‌ تَـرین مَـرثیـه دَر نصفِ روز        "روزِ دَهُـم" جوشن تو ، صَبر بود        مُعجِـزهٔ روشَـن تو صَبـر بود        ای همه گلهای تو پَـرپَـر شده        شـٰاهِـد گودالِ مُـعـطًـر شده        کیست که با قامت اَفـراشتـه       حَسرت هَفتاد و دو گل داشته؟        آیـنِــهٔ فاطمه روحی فداك       پیکر خورشید تو ، بَـر روی خاك       دَر نظرت داشت هِـزاران دَلیـل    "ذِبحِ عظيمي" که تو خواندي "قلیل"       دَر جگـرت آتشي اَفروختنـد       خیمِـهٔ گلهای تو را سوختند       گِـرد تو گـردیده بلاٰ بارها       گمشده گلهای تو دَر خارها       جان اگـر آمد زِ بلاٰ بَـر لَبت       تَـرك نَشـد باز "نمـٰاز شبَت"       سَعی و صفایِ تو چهِـل مَنزل است      قِبـله نُمایت ، ضَرَبانِ دل است       اِی هَمِـه جا خُطبِـهٔ تو آتشین       موجِ شُـکوهِ سُخنَت دِلنشین       خون خـُـدا ، عِشـق تو را رنگ زد      خُطبه اَت آتش به دلِ سنگ زد       اِی " اَمِنَ العَدلِ" تو دشمن شِکَن       لَـرزه به بُنیـٰان خِلاٰفت فکَن       شـور قیامت همه جا را گرفت       دامَـن " اِبنُ الطُلَقا " را گرفت      کِی تو گمان داشتي آن روز ، کِی؟       ماهِ تو انگشت نُما ، روی نِی؟       ای عَلي و فاطمه را نورعیـن !       هَمسفَـرِ ماه ! بپرس اَز حسین :       "ای که تو سلطان وفا بوده اي       جانِ جَهـٰان دوش کجا بوده اي "       باز چِـرا میل تو با ديگـري است؟       مخملِ گیسوی تو خاکستري است؟       بي تو جهان نیست مَرا جُـز قفَس       دور مَشو اَز نظرم یك نفَس !         دور مَشو اَز نظرم ای إمام !       باتو شود عِشـق ، عَلَيهِ الْسَـّـلاٰم       (اَثـر اُستـٰاد - غَفـورزاده ”شَفَـق“)    
ای درد و بلای تو بجانم جان میدهم و تو را بخوانم باز آی حسین من کجایی پایان بدهی بر این جدایی یادم نرود چه ها کشیدی در بارشِ نیزه ها چه دیدی تا حرمت تو شکست دشمن بر سینۀ تو نشست دشمن آندم که مرا صدا زدی تو دیدم که چه دست و پا زدی تو وقتی که سرت برید قاتل فریاد سرم کشید قاتل طفلان تو در نظاره بودند اعضای تو پاره پاره بودند دیدم که به پیکرت چه ها رفت دیدم که سرت به نیزه ها رفت هم نعشِ تو، غرق نور دیدم هم زیر سُمِ ستور دیدم سرها که به نیزه رفت بالا پس شعله ز خیمه رفت بالا در شعله امام خود که دیدم من مرگ به جان خود خریدم تا حرفِ فرار را شنیدند یک یک همه کودکان دویدند هر که بسویی ز بیم میرفت معجر ز سر یتیم میرفت دشمن که دریده بود و خندان غارت به حرم نمود آسان دیدی چه گذشت بر حریمت کردیم ز مقتلت عزیمت یک باغِ بخون نشسته دیدیم بس نیزۀ سر شکسته دیدیم دیدیم تو را که سر نداری افتادی و بال و پر نداری دختر چو نمود با پدر راز شد حملۀ تازیانه آغاز در هجمۀ بی هوای عدوان بودم سپر بلای طفلان پیشِ همه حرمتم شکستند دستان مرا طناب بستند بردند مرا به سربزیری همراه حرامیان اسیری ما را به سرود و ساز بردند بر ناقۀ بی جهاز بردند از کرب و بلا غم و بلا بود تا کوفه و شام، ابتلا بود در کوفه شدیم ما به زندان در شام شدیم کنج ویران داغ تو ز عمر، سیرمان کرد غمهای رقیه پیرمان کرد حالا منم و قد خمیده مرگِ منِ دل غمین رسیده باز آی که تشنۀ وصالم رحمی، مددی أخا به حالم بازآ که دهَم به بی قراری پیراهن کهنه یادگاری محمود ژوليده
عزاداری ملائکه.mp3
3.02M
🔴 شرکت امام زمان(عج)در مجلس عزای فرشتگان در رحلت حضرت زینب 🎙 🎙
زینب اسیر نیست دو عـالـم اسیر اوست او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست
زینب اگر نبود مُسلّم ز کربلا یک داستان فقط به من و تو رسیده بود
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است رسم مردانگی ات راه نشانم داده است پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد من در اعماق خیالم … چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر تو است تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
غصّه بازار شام و بَزم مِی، کُشت عمّه را دیدن روی برادر روی نِی، کُشت عمّه را
زینب همان کسی است که در راه عفتش عباس می دهد، نخ معجر نمی دهد.. 🥀
زِیْنِ‌أب🖤 به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی‌ست علی دیگری امروز در لباس علی‌ست به "لا‌یُقاسُ بِنا" روح تازه‌ای بخشید چرا که زینب او قابل قیاس علی‌ست دوباره نام علی را سر زبان‌ها برد اگرچه گفت که شاگردی از کلاس علی‌ست همان کلام، همان لحن، با همان هیبت چنان شبیه که در اصل اقتباس علی‌ست به تیغ خطبه چنان هوش می‌برد، انگار که چشم‌های همه خیره از هراس علی‌ست اساس کاخ ستم را به باد خواهد داد که عدل‌و‌حکمت او نیز بر اساس علی‌ست کسی که زینب او را شناخته‌ست، فقط در این مقایسه‌ها لایق شناس علی‌ست جهان به جان دوباره رسیده با زینب که ذکر هر دل درمانده است؛ یازینب نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را کجاست آن که نداند مقام زینب را؟ "به‌جان عشق قسم مارایت الّا عشق" شنیده گوش دوعالم پیام زینب را اگر برای رضای خداست، شیرین است که داغ تلخ نکرده‌ست کام زینب را حسین جام بلا را خودش گرفته و ریخت لبالب از هنر صبر جام زینب را نه غصه قامت او را به لرزه آورده‌ست نه داغ سست نموده‌ست گام زینب را کسی که با دل‌و‌جانش مدافع حرم است خدا رسانده به گوشش سلام زینب را به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شرف نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را هنوز حد کسی فهم شان زینب نیست چرا که جام کسی از بلا لبالب نیست کجاست آن که سزاوار این لقب باشد؟ اگر بناست که نام تو "زِیْنِ‌أب" باشد هزار داغْ قیام تو را نمی‌شکند گرفتم این که نماز تو مستحب باشد به گوش می‌رسد از خطبه‌ات صدای علی عجیب نیست اگر کوفه در عجب باشد چه‌جای صحبت کفتارهاست، آن‌جایی که دختر اسدالله در غضب باشد بعید نیست که حماله‌الحطب بشود چرا که دشمنت از نسل بولهب باشد تو بر زمینی و ابن‌زیاد بر تخت است! که راه کفر به اسلام یک‌وجب باشد به اهل‌بیت نبی ظلم شد در آن وادی بدیهی است که هر روز شام شب باشد در آن هجوم مصیبت امام زینب بود "قسم به‌صبح که خورشید شام زینب بود" حسین ماه زمین و ستاره‌اش زینب که بوده یاور و یار هماره‌اش زینب حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرف چه واژه‌ها که شده استعاره‌اش زینب چه کاخ‌ها که بنا کرده اهل ظلم، ولی به هم زده همه را با اشاره‌اش زینب جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شد اگر هرآینه باشد سواره‌اش زینب اگر تمام زمین مسجدالحرام شود به گوش می‌رسد از هر مناره‌اش؛ "زینب" درون خیمه، دم قتلگاه، در میدان هزار مرتبه بوده‌ست چاره‌اش زینب حسین کشته شد و آب خوش ننوشیده به احترام لب پاره‌پاره‌اش زینب سرم شکست و دلم خون شد و قدم خم شد همین که سایه‌ی لطف تو از سرم کم شد از آن طلوع غم‌‌انگیز چل غروب گذشت گلایه نیست برادر که با تو خوب گذشت چه در میانه‌ی صحرا، چه در خرابه‌ی شام فقط تو باخبری که چه بر قلوب گذشت تمام روز و شب ما در این مسیر بلا به ذکر جمله‌ی "یا کاشف الکروب" گذشت سپرده‌ام که به گوش جهانیان برسد از آن چه بعد وداع تو بر جیوب گذشت چه حکمتی‌ست که هرکس به دیدنت آمد ندیده از سر آن جسم سینه‌کوب گذشت به شرق و غرب دوعالم رسید قصه‌ی ما که تا شمال رسید و که از جنوب گذشت اگرچه سنگ به پیشانی‌ات زدند ولی اگرچه بر لب تو مانده جای چوب، گذشت... به انتظار نشستیم تا خبر برسد که صبح سر زده و موسم غروب گذشت شبی سپیده بر این تیره شام می‌آید یکی به واقعه‌ی انتقام می‌آید
خبر ما برسانید به مرغان چمن که هم آواز شما در قفسی افتاده‌ است