eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ابرم وبر روی دوش آبشار افتاده ام مثل شاعرهای احساسی به دار افتاده ام من که با رویای چشمان تو شاعرتر شدم بی هوا از مردم چشمت کنار افتاده ام بیت بیت ازگوشه ی خودکارو دفتر ریختی حال دربین غزل ها بیقرار افتاده ام این همه طعم غزلهایی که مضمونش تویی روز جمعه روی دست انتظار افتاده ام آه از این شعرهایی که به یغما میرود وای بی تو از طناب روزگار افتاده ام کاش قدری مهربانتر بود چشمانت به من آه میدانی که من چندین بهار افتاده ام؟!
4_5830468797818994701.mp3
852.5K
🌺 سرود ماندگار/ ۲۲ بهمن روز از خود گذشتن... 🇮🇷 وعده‌ى ديدار ما راهپیمایی #٢٢بهمن ماه 🌹تجدید_بیعت با آرمان‌های بلند حضرت امام خمینی(ره) و شهدای والامقام و همچنین تجدید بیعت با حضرت امام خامنه‌ای 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
Fereydoun Forughi - Yare Dabestanie Man [128].mp3
2.19M
يار دبستانی من🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
درست روز نخستین ماه بهمن بود رسید پیش من آن کس که نیمه‌ی من بود رسید پیش من و در دلم قرار گرفت شبیه مهر که در آسمان روشن بود نشسته بود کنارم، کسی چه می‌دانست نفس نفس زدنم از سر شکفتن بود که ماه بهمن.. و خورشید.. و دست یخ‌زده‌ام.. اجاق بوسه و دستی که شال گردن بود... به هر کجا که رسیدم پس از محبت او کویر و کوه و بیابان نبود و گلشن بود به چشم‌های عزیزش قسم که یک عالم اسیر جاذبه‌ی چشم‌های این زن بود گذشت از من و چشمم ندید جایی را... که لحظه لحظه‌ی بی او، سرم به دامن بود به قلب پاره‌ی من مهلتی نداد، کسی_ که در تمام زمین، بهترین کس من بود چه شد که رفت؟ نمی‌دانم!؛ و نفهمیدم_ چرا به جای رسیدن به فکر رفتن بود.
عفو دهه ی فجر در هیزم فتنه شعله می افروزند دارند هزار نقشه و مرموزند شوکه شده از قدرت بی سی و همه میسوزند حسین جعفری
مهمان مثنوی بداهه تک بیت ابروی تو را ایزد نوشته ست چشم سیاه تو برای ما بهشت است دیوان شعر تو پر از شهد غزل هاست شیرین شدی کندوی ابیاتت عسل هاست در سینه های تو خروشان چشمه ی شعر مهمان نما دل را سحر در خیمه ی شعر قلب شما صد پاره ی دارالجنون است خورشید، مهمان به انّالمؤمنون است فیضی بده ما را دوباره با لهوفت دل رقص خون دارد میان هر حروفت دیوانه ی چشم سیاه مست هستم تا شعرهای عاشقانه هست ..‌. هستم حسین جعفری
نمیخواهی مرا اما برای او تو میمیری عجب دنیای بی رحمی عجب ایثار دلگیری
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ پای شعرت دوباره جان دادم مرگ هم توی فال شاعرهاست هیچکس با خبر نخواهد شد مرگ خاموش مال شاعرهاست! مُردَم و با خبر نشد از من نه! نمی‌خواست این زمانه مرا بعد مردن کسی کنارم نیست! که بگیرد به روی شانه مرا روی پیشانیم که چین افتاد روز بی‌تابی‌ام کجا بودی؟ گریه‌هایم امان نمی‌دادند شب بی‌خوابی‌ام کجا بودی؟ بی‌تو تنها در این خیابان‌ها پدر من درآمده بانو گرد و خاکم که زیر بارانم روزگارم سر آمده بانو حال و روزم وخیم‌تر شده است هرچه دارم برای تو! برگرد... بیستونی برای کندن نیست جان من هم فدای تو! برگرد... حیف اما... چگونه برگردی؟ کاش خود را کمی صبور کنم باز هم گوشه‌ی همین خانه بنشینم تو را مرور کنم ابروان تیغ و گیسوانت تیر مژه‌ها میله‌های زندانت! تو قدم از قدم که برداری... می‌چکد شعر از گریبانت! خنده‌هایت اصیل و عاشق‌کش چشم‌هایت سیاه مثل دلت خون ما می‌مَکی و لب‌سرخی رحمت شاعران بر آب و گِلت... مردت این روز‌های سخت از درد قرص اگر خورد هم فدای سرت زندگی کن عزیز راحت باش مَرد تو مُرد هم فدای سرت کاش می‌شد که حرف‌هایم را بنویسم به روی دیوارت من که لبریز گفتنم اما... هیچ بانو... خدا نگهدارت! ━━━━💠🌸💠━━━━
نزارقبانی یه نصیحت پدرانه ی فوق العاده میکنه و میگه: تا زمانی که از عمق دوست داشتن طرف مقابلت مطمئن نشدی عمیقانه دوست نداشته باش ! چرا که عمق عشق امروز ‏همان عمق زخم فردای توست . . .🍃 - و چقدر درسته! (:
مگر دارو به حال عاشقان تاثیر خواهد کرد؟ مرا یادت به این دیوانگی زنجیر خواهد کرد پس از تو جمعه ها هرروز و شب تکرار خواهد شد نبودت خانه ام را تا ابد دلگیر خواهد کرد تو با من نیستی اما خیالت همچنان اینجاست مرا این دردِ ناپیدای پیدا پیر خواهد کرد امانم را برید این بغضِ لاکردار، جوری که نفس هم در گلویم بین بغضم گیر خواهد کرد برایم نوش دارو بودی و چیزی درونم گفت: "نمانی منتظر دیوانه! او هم دیر خواهد کرد"
دل کم طاقت من را که شکاندی، رفتی قصد کردی که نمانی و نماندی، رفتی گفتم از عشق خلاصم نکنی میمیرم ماشه در دست گرفتی، نچکاندی، رفتی هرچه را شد به تو گفتم، و نگفتن ها را شعر کردم که بخوانی و نخواندی، رفتی نوش داروست لبانت، نرسیدی آخر جان به لب های ترک خورده رساندی، رفتی کاش تکلیف تو با زندگی ات روشن بود نه کشیدیم به آغوش و نه راندی، رفتی نذر کردم که به پای دل هم پیر شویم قصد کردی که نمانی و نماندی، رفتی
نشد سلام دهم عشق راجواب بگیرم غرور یخ زده را رو به آفتاب بگیرم بهمنی 🚶‍♀🙃
دوستانی که کانال دارند و خواستند با کانال آبادی شعر تبادل کنند به آیدی زیر پیام بدند 👇 @iiiooiii
تا زنده کند رسم رضـا قلـدر را از قلب صدف کشیده بیرون دُر را آینده به عمق درد پی خواهد برد نسلی که نداشت حـرمت چادر را
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دل فسرده ندارد خبر ز داغ محبت تنور سرد بود فارغ از گرفتن نان‌ها ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
غزل شمارهٔ ۳۹۴ ای در درون جانم و جان از تو بی‌خبر وز تو جهان پُر است و جهان از تو بی‌خبر چون پی بَرَد به تو دل و جانم که جاودان در جان و در دلی، دل و جان از تو بی‌خبر ای عقل پیر و بختِ جوان گَردِ راه تو پیر از تو بی‌نشان و جوان از تو بی‌خبر نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب نام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خبر از تو خبر به نام و نشان است خلق را وآنگه همه به نام و نشان از تو بی‌خبر جویندگان جوهر دریای کُنه تو در وادی یقین و گمان از تو بی‌خبر چون بی‌خبر بود مگس از پرّ جبرئیل از تو خبر دهند و چنان از تو بی‌خبر شرح و بیان تو چه کنم، زانکه تا ابد شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی‌خبر عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو می‌زند هستند جمله نعره‌زنان از تو بی‌خبر
برخیز که عاشقان به شب راز کنند گِرد در و بام دوست، پرواز کنند هرجا که دری بُوَد، به شب در بندند الّا درِ دوست را که شب باز کنند
مانند کویر در پی بارانم دور از تو در این بادیه سرگردانم بلبل شده ام از غم هجرانت دوست هر روز به شوق دیدنت می خوانم
تشنهٔ دیدار را کوثر نسازد دل‌خنک بلبلان را بر نیارد از خمار گل، گلاب
دل نیازارد ز حرف سخت هرگز سنگ را هرکه داند کوه عاجز نیست در ردّ جواب
می شود پرده‌ی چشمم پر کاهی؛ گاهی دیده ام هر دو جهان را به نگاهی؛ گاهی وادی عشق بسی دور و درازست؛ ولی طی شود جاده‌ی صد ساله به آهی؛ گاهی در طلب کوش و مده دامن امید زدست دولتی هست که یابی سر راهی؛ گاهی
صبح آمده و چشم همه روشن شد هنگام تماشای گل و گلشن شد آبادی شعر است و دل بی‌تابم مشتاق سرودن و غزل گفتن شد
صبح زیبا آمد و      چشم شقایق باز شد لاله زلف سرڪشش را      شانه ڪرد و ناز شد شاپرک آهسته      نبض نرگس رعنا گرفت ارغوان جامی       به چنگ آورد و بس طنّاز شد
عبدالکریم زارعی: حکایت شهادت بیا از شهیدان روایت کنیم حدیث شهادت حکایت کنیم بیا لحظه ای با شهیدان عشق غریبانه تجدید بیعت کنیم گل لاله را قاب دل ها کنیم قنوتی ز آنها شفاعت کنیم دو رکعت محبت به جا آوریم به جا مانده ها را محبت کنیم سلامی دهیم بر مریدان عشق ز ایثار آنها حمایت کنیم شهیدان همه شاهد و زنده اند بیایید همه قصد قربت کنیم زگمنام و خوشنام یادی کنیم نباید به نامی قناعت کنیم چرا حرمت عاشقان نشکنیم «بیا عاشقی را رعایت کنیم» توهم «منتظر» جان مانی ز آن بیا آرزوی شهادت کنیم
تو عروسی که به سفره بله می اندازد به زمین وبه زمان زلزله می اندازد باد در شانه ی لخت توچه جرات دارد لرزه بر پیکر این سلسله می اندازد از دم تیغ دو ابروت رهایی یابم پیچ موهات مرا در تله می اندازد من اگر گام به صحرای تنت بگذارم، همه پاهای مرا آبله می اندازد عطر کافور تو در شهر اگر پخش شود بین زن های عرب هروله می اندازد از تو زائیده شدم پرت شدم مانند کودکی را که زن حامله می اندازد حس دلشورگی راهزنانی وحشی است چشم هایت؛ خوره بر قافله می اندازد شک نکن! که تو یقین همه پاسخ هایی شیخ، تردید در این مساله می اندازد شاعردیده ی درباری تو من هستم حاتم چشم تو دائم صله می اندازد لحظه ی خیره شدن عینک خودرابردار! شیشه ی عینک تو فاصله می اندازد.