eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به شب که میسپارمت حسادتم فزون شود چرا به جز خودم تو را به دست شب سپردمت
آن لحظه که عشقی به تکامل برسد را در مبحث علمی_ادبی بوسه بنامند
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم هرگز نتوانی که ز من دور بمانی چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
بوسید مرا تا طلبش را بستاند ای عشق بدهکار نبودم به لبانت
بوسیدن لبهای تو بر من شدنی نیست چون دیدن خوابی است که تعبیر ندارد
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند؟ زندگی یا مرگ بعد از ما چه فرقی می کند؟ ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند؟! سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست؛ جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟ یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند؟ هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند؟! مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟ فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند؟!🚶‍♂️🌙 -فاضل نظری
چو محرمم نبوده ای نمی‌شود ببوسی ام بباف شال گردنی،ببوس شال گردنم نمی‌شود ببوسمت برای احترام دین نشان بین من و تو همین وبال گردنم😉
آنقدر که از بوسه غزل ساخته ام من گر خشت بجایش زده بودم شده بود این🏢
بیا و خوش حسابی کن طلب را پس بیاور از آن روزی که بوسیدی دگر یک لب ندادی
در فضای امن آغوشت جهان زیباتر است بر مدار چشمهای تو جهان زیباتر است از لبانت چای می ریزی تعارف میکنی این که میگویی نیفتد از دهان زیباتر است سید احمد حسنیان
بوسه بر عکست زدم تَرسم که قابش بِشکَنَم قابِ عکس توست اما شیشه یِ عمرِ من است
يا گرمى يك بوسه به پيشانى من باش يا علت يك عُمر پريشانى من باش با فاصلهِ اى امن كه آسيب نبينى بنشين و فقط شاهد ويِرانى من باش!
بوسه هایت بر لبم کار مسیحا می‌کند مرده را این لب شبیه زنده بر پا میکند مانده بودم گر بمیرم در بهشتم یا که ن باز کردم دیده را دیدم مهیا میکند
می‌شوم دیوانه‌ی دیوانه وقتی نیستی قبله را گم می‌کنم، در خانه وقتی نیستی بار دیگر دیر کردی، راه مسجد دور نیست شک ندارم می‌روی میخانه وقتی نیستی در محل پشت سرت بسیار صحبت می‌کنند رفته رفته می‌شوی افسانه وقتی نیستی مو‌به‌مو از شب‌نشینی‌های زلفت گفته است درد دل‌ها کرده با من شانه، وقتی نیستی خانه‌ی بعد از تو بی‌سقف و ستون ویرانه‌ای‌ست می‌نشینم گوشه‌ی ویرانه وقتی نیستی از زمانی که شراب‌الدین صدایم کرده‌ای بی قرارم می کند پیمانه وقتی نیستی علی اصغر شیری
مثل زبان مادری‌ام دوست دارمت چون شعرهای آذری‌ام دوست دارمت در خواب‌های کودکی‌ام دیده‌ام تو را صد بار گفته‌ام: پری‌ام! دوست دارمت در کهکشان روسری‌ات، گوشواره را من خوشه خوشه مشتری‌ام، دوست دارمت الهام شاعرانه‌ی من چشم‌های توست از ابتدای شاعری‌ام دوست دارمت سَندن سورا کی یوخدو منیم آیری سِوگیلیم مثل زبان مادری‌ام دوست دارمت علی اصغر شیری
باید که ذره ذره هویدا کنم تو را از زیر سنگ هم شده پیدا کنم تو را باید شبیه ابر بگریم به پای تو تا قطره قطره راهی دریا کنم تو را ای روز ناگزیر! مبادا بیایی و چون خاطرات گمشده حاشا کنم تو را پشت سرم قدم به قدم مثل سایه‌ای ای غم! چگونه از سر خود وا کنم تو را؟ کم نیست دردهای منِ خون‌جگر؛ ولی باید که کنج سینه‌ی خود جا کنم تو را ای مرگ، ای سه‌نقطه‌ی موهوم ناگزیر! تا کی امید واهی فردا کنم تو را؟ علی اصغر شیری
روزگاری را بدون عشق سر کردم، نشد خواستم دیوانه‌وار از عشق برگردم، نشد هیچ ‌کس دلواپسی‌های مرا باور نکرد هیچ‌کس در خاک غربت‌خیز همدردم نشد بغض کردم، مویه کردم تا سحر نام تو را گریه کردم، گریه هم تسکین سردردم نشد هر چه کردم عشق را از خانه‌ام بیرون کنم عاقبت پیش دل عاشق کم ‌آوردم، نشد آی گنجشکان سرگردان میان کوچه‌ها! خواستم با آخرین پرواز برگردم، نشد علی اصغر شیری
آن روز که می‌بردی، با عشوه دلی از من با هلهله می‌خواندی، بیت‌الغزلی از من دیوان مرا خواندی با لهجه‌ی شیرینت انگار به دستت بود، ظرف عسلی از من با لحن تو می‌خواند هر کوچه و بازاری شعری که شد انگاری، ضرب‌المثلی از من رد می‌شوی از کوچه با لب‌گزه و لبخند دل می‌بری این‌گونه با بی‌محلی از من پیمانه به دستی تو، پیمان الستی تو در دست تو افتادست، عهدی ازلی از من روزی که بلی گفتم، دنبال بلا بودم گفتی که بلا از تو، گفتم که بلی از من علی اصغر شیری
بنشین برایت از نداری‌ها بگویم از روزگار، از بدبیاری‌ها بگویم از قلکی که حسرتش شرمنده‌ام کرد از جمع و تفریق هزاری‌ها بگویم از خاطرات روز مادر، تلخ و شیرین از خنده‌ها، از شرمساری‌ها بگویم حالا که حال دردسر داری، کمی هم می‌خواهم از چشم‌انتظاری‌ها بگویم شاعر شدم، اما غزل‌هایم پر از بغض شاعر شدم تا از قناری‌ها بگویم از خاطرات مادرم پرسیدم، او گفت: بنشین برایت از نداری‌ها بگویم علی اصغر شیری
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
در بند هوای خویش گیرم،چه کنم؟! روباه ِ هوس ،دریده شیرم، چه کنم؟! با قصد جلای روح، نوشم ز فرات با سینه‌ی اندوده به قیرم چه کنم؟! هر دم زدم از تشنه لبان دم اما از باده جهلِ نفس، سیرم ...چه کنم؟! چشمانِ تر و سینه‌زنان ، رخت سیاه، با قه‌قه ِ ابلیس کبیرم , چه کنم؟! راه حَرَمت صراط فردوس ، ولی دلبسته ی اطراف مسیرم ! چه کنم؟! خواهم برسد به دامنت دست دلم ارباب-جلیل و من حقیرم ،چه کنم؟! گویی که بپر ز خویش، اما در خویش سلول به سلول اسیرم ، چه کنم ؟! آقا ! کرمی نما ، خودت پیش بیا... ازبار گنه جوانِ پیرم ! چه کنم؟! ❤️ سلام✨✨✨✨ روزتون بیمه ی اقاامام‌حسین❤️
با خاطراتت روزها را سخت درگیرم در من نشسته فکر تو تا صبح، می‌میرم هی شعر می‌بافم به قد و قامت دیروز شاید بخوانی و بفهمی باز دلگیرم خاموش شد در روح سرگردان و بیمارم شمع امیدی که تو دادی دست تقدیرم یک قرن از عمر پر از احساس من رفته یک قرن عاشق نیستم در حال تعمیرم زخمی گلوگیر از تو در من مانده می‌دانی دیگر از این احوال ناخوش چشم و دل سیرم باید بخوابم در دل تاریخ بعد از این تا آخرین لحظه به پای غصه زنجیرم
Shahram Nazeri - Sepide (320).mp3
10.54M
با صدای شهرام ناظری
زیبا شدم تا خانه‌ام کنج قفس باشد تا نغمه‌ام افسونگر هر بوالهوس باشد هرگز نمی‌دانم چرا بال و پر زیبا باید به جای آسمان‌ها در قفس باشد جان‌دادنم امروز یا فردا ندارد فرق رؤیای پروازم برای مرگ بس باشد عمری اسیر گیر و دار دار دنیاییم باید در اینجا رادمردی دادرس باشد! جانم! اُویْست را بگو تا آخرین لحظه در جستجوی احمدِ صاحب نفس باشد
از عرش خدا، شعر شگرفی آورد از آن همه راز، چند حرفی آورد آن پیر سپیدجامهٔ دریادل آن ابر، دمش‌گرم! چه برفی آورد...
ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه ساخت             خود سوی ما ندید و حیا را بهانه ساخت دستی به دوش غیر نهاد از ره کرم              ما را چو دید، لغزش پا را بهانه ساخت آمد برون خانه، چو آواز ما شنید            بخشیدن نواله، گدا را، بهانه ساخت رفتم به مسجد از پی نظّاره‌ی رخش دستی به رخ کشید و دعا را بهانه ساخت زاهد نداشت تاب جمال پری‌رخان        کنجی گرفت و ترس خدا را بهانه ساخت
هیچ هم زیبا نبودی من تو را زیبا کشیدم بی جهت اغراق کردم دلبر و رعنا کشیدم از «لئوناردو داوینچی» عذرخواهی می‌کنم که این همه عکس تو را مثل «مونالیزا» کشیدم تو نمی‌دانستی اصلا شهرزاد قصه‌ها چیست من هزار و یک شب از موهای تو یلدا کشیدم دل‌خوش نیلوفری در گوشه‌ی مُرداب بودی من تو را مهتاب‌گون تا آسمان بالا کشیدم نه عسل! گس بود طعمِ بوسه‌هایی که ندادی من چه احمق خانه‌ات را قصر کندوها کشیدم چشمِ تو معمولی اما من میان شعرهایم زورقی با پلکِ پارو در دل دریا کشیدم من چه بی‌انصاف بودم با ترازوی دلم که تار مویت را برابر با همه دنیا کشیدم با چه رویی بعد از این شعر نظامی را بخوانم بس که مجنون بودم و بی‌ خود تو را لیلا کشیدم مرغ ماهی‌خار بد ترکیب! جوجه‌اردک زشت! باورت شد که تو را شهزاده‌ی قوها کشیدم؟ دختری زیباتر از تو بعد از این برمی‌گزینم دختری که ناز او را از همین حالا کشیدم بعد از این خوش باش با او می‌روم از خاطراتت خاطرت آسوده باشد از خیالت پا کشیدم
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ هم زیبا نبودی من تو را زیبا کشیدم غزل اجرا
یک روز به دست خود کمان می‌گیرم قلب غـم و غصـه را نشان می‌گیرم در آتش فتنـه ها بسوزم غم نیست جرجیسم و از دوباره جان می‌گیرم!
4_6001144175322468793.mp3
7.89M
🎧 وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من