در فضای امن آغوشت جهان زیباتر است
بر مدار چشمهای تو جهان زیباتر است
از لبانت چای می ریزی تعارف میکنی
این که میگویی نیفتد از دهان زیباتر است
سید احمد حسنیان
بوسه بر عکست زدم تَرسم که قابش بِشکَنَم
قابِ عکس توست اما شیشه یِ عمرِ من است
#حسین_منزوی
يا گرمى يك بوسه به پيشانى من باش
يا علت يك عُمر پريشانى من باش
با فاصلهِ اى امن كه آسيب نبينى
بنشين و فقط شاهد ويِرانى من باش!
#سید_تقی_سیدی
بوسه هایت بر لبم کار مسیحا میکند
مرده را این لب شبیه زنده بر پا میکند
مانده بودم گر بمیرم در بهشتم یا که ن
باز کردم دیده را دیدم مهیا میکند
#سید_طباطبایی
میشوم دیوانهی دیوانه وقتی نیستی
قبله را گم میکنم، در خانه وقتی نیستی
بار دیگر دیر کردی، راه مسجد دور نیست
شک ندارم میروی میخانه وقتی نیستی
در محل پشت سرت بسیار صحبت میکنند
رفته رفته میشوی افسانه وقتی نیستی
موبهمو از شبنشینیهای زلفت گفته است
درد دلها کرده با من شانه، وقتی نیستی
خانهی بعد از تو بیسقف و ستون ویرانهایست
مینشینم گوشهی ویرانه وقتی نیستی
از زمانی که شرابالدین صدایم کردهای
بی قرارم می کند پیمانه وقتی نیستی
علی اصغر شیری
مثل زبان مادریام دوست دارمت
چون شعرهای آذریام دوست دارمت
در خوابهای کودکیام دیدهام تو را
صد بار گفتهام: پریام! دوست دارمت
در کهکشان روسریات، گوشواره را
من خوشه خوشه مشتریام، دوست دارمت
الهام شاعرانهی من چشمهای توست
از ابتدای شاعریام دوست دارمت
سَندن سورا کی یوخدو منیم آیری سِوگیلیم
مثل زبان مادریام دوست دارمت
علی اصغر شیری
باید که ذره ذره هویدا کنم تو را
از زیر سنگ هم شده پیدا کنم تو را
باید شبیه ابر بگریم به پای تو
تا قطره قطره راهی دریا کنم تو را
ای روز ناگزیر! مبادا بیایی و
چون خاطرات گمشده حاشا کنم تو را
پشت سرم قدم به قدم مثل سایهای
ای غم! چگونه از سر خود وا کنم تو را؟
کم نیست دردهای منِ خونجگر؛ ولی
باید که کنج سینهی خود جا کنم تو را
ای مرگ، ای سهنقطهی موهوم ناگزیر!
تا کی امید واهی فردا کنم تو را؟
علی اصغر شیری
روزگاری را بدون عشق سر کردم، نشد
خواستم دیوانهوار از عشق برگردم، نشد
هیچ کس دلواپسیهای مرا باور نکرد
هیچکس در خاک غربتخیز همدردم نشد
بغض کردم، مویه کردم تا سحر نام تو را
گریه کردم، گریه هم تسکین سردردم نشد
هر چه کردم عشق را از خانهام بیرون کنم
عاقبت پیش دل عاشق کم آوردم، نشد
آی گنجشکان سرگردان میان کوچهها!
خواستم با آخرین پرواز برگردم، نشد
علی اصغر شیری
آن روز که میبردی، با عشوه دلی از من
با هلهله میخواندی، بیتالغزلی از من
دیوان مرا خواندی با لهجهی شیرینت
انگار به دستت بود، ظرف عسلی از من
با لحن تو میخواند هر کوچه و بازاری
شعری که شد انگاری، ضربالمثلی از من
رد میشوی از کوچه با لبگزه و لبخند
دل میبری اینگونه با بیمحلی از من
پیمانه به دستی تو، پیمان الستی تو
در دست تو افتادست، عهدی ازلی از من
روزی که بلی گفتم، دنبال بلا بودم
گفتی که بلا از تو، گفتم که بلی از من
علی اصغر شیری
بنشین برایت از نداریها بگویم
از روزگار، از بدبیاریها بگویم
از قلکی که حسرتش شرمندهام کرد
از جمع و تفریق هزاریها بگویم
از خاطرات روز مادر، تلخ و شیرین
از خندهها، از شرمساریها بگویم
حالا که حال دردسر داری، کمی هم
میخواهم از چشمانتظاریها بگویم
شاعر شدم، اما غزلهایم پر از بغض
شاعر شدم تا از قناریها بگویم
از خاطرات مادرم پرسیدم، او گفت:
بنشین برایت از نداریها بگویم
علی اصغر شیری
در بند هوای خویش گیرم،چه کنم؟!
روباه ِ هوس ،دریده شیرم، چه کنم؟!
با قصد جلای روح، نوشم ز فرات
با سینهی اندوده به قیرم چه کنم؟!
هر دم زدم از تشنه لبان دم اما
از باده جهلِ نفس، سیرم ...چه کنم؟!
چشمانِ تر و سینهزنان ، رخت سیاه،
با قهقه ِ ابلیس کبیرم , چه کنم؟!
راه حَرَمت صراط فردوس ، ولی
دلبسته ی اطراف مسیرم ! چه کنم؟!
خواهم برسد به دامنت دست دلم
ارباب-جلیل و من حقیرم ،چه کنم؟!
گویی که بپر ز خویش، اما در خویش
سلول به سلول اسیرم ، چه کنم ؟!
آقا ! کرمی نما ، خودت پیش بیا...
ازبار گنه جوانِ پیرم ! چه کنم؟!
#ریحانه_آربی
#السلام_علیک_یااباعبدالله❤️
سلام✨✨✨✨
روزتون بیمه ی اقاامامحسین❤️
با خاطراتت روزها را سخت درگیرم
در من نشسته فکر تو تا صبح، میمیرم
هی شعر میبافم به قد و قامت دیروز
شاید بخوانی و بفهمی باز دلگیرم
خاموش شد در روح سرگردان و بیمارم
شمع امیدی که تو دادی دست تقدیرم
یک قرن از عمر پر از احساس من رفته
یک قرن عاشق نیستم در حال تعمیرم
زخمی گلوگیر از تو در من مانده میدانی
دیگر از این احوال ناخوش چشم و دل سیرم
باید بخوابم در دل تاریخ بعد از این
تا آخرین لحظه به پای غصه زنجیرم
#پریسامصلح
زیبا شدم تا خانهام کنج قفس باشد
تا نغمهام افسونگر هر بوالهوس باشد
هرگز نمیدانم چرا بال و پر زیبا
باید به جای آسمانها در قفس باشد
جاندادنم امروز یا فردا ندارد فرق
رؤیای پروازم برای مرگ بس باشد
عمری اسیر گیر و دار دار دنیاییم
باید در اینجا رادمردی دادرس باشد!
جانم! اُویْست را بگو تا آخرین لحظه
در جستجوی احمدِ صاحب نفس باشد
#زینب_نجفی
#راجی
از عرش خدا، شعر شگرفی آورد
از آن همه راز، چند حرفی آورد
آن پیر سپیدجامهٔ دریادل
آن ابر، دمشگرم! چه برفی آورد...
#میلاد_عرفانپور
ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه ساخت
خود سوی ما ندید و حیا را بهانه ساخت
دستی به دوش غیر نهاد از ره کرم
ما را چو دید، لغزش پا را بهانه ساخت
آمد برون خانه، چو آواز ما شنید
بخشیدن نواله، گدا را، بهانه ساخت
رفتم به مسجد از پی نظّارهی رخش
دستی به رخ کشید و دعا را بهانه ساخت
زاهد نداشت تاب جمال پریرخان
کنجی گرفت و ترس خدا را بهانه ساخت
#قتیل_لاهوری
هیچ هم زیبا نبودی من تو را زیبا کشیدم
بی جهت اغراق کردم دلبر و رعنا کشیدم
از «لئوناردو داوینچی» عذرخواهی میکنم که
این همه عکس تو را مثل «مونالیزا» کشیدم
تو نمیدانستی اصلا شهرزاد قصهها چیست
من هزار و یک شب از موهای تو یلدا کشیدم
دلخوش نیلوفری در گوشهی مُرداب بودی
من تو را مهتابگون تا آسمان بالا کشیدم
نه عسل! گس بود طعمِ بوسههایی که ندادی
من چه احمق خانهات را قصر کندوها کشیدم
چشمِ تو معمولی اما من میان شعرهایم
زورقی با پلکِ پارو در دل دریا کشیدم
من چه بیانصاف بودم با ترازوی دلم که
تار مویت را برابر با همه دنیا کشیدم
با چه رویی بعد از این شعر نظامی را بخوانم
بس که مجنون بودم و بی خود تو را لیلا کشیدم
مرغ ماهیخار بد ترکیب! جوجهاردک زشت!
باورت شد که تو را شهزادهی قوها کشیدم؟
دختری زیباتر از تو بعد از این برمیگزینم
دختری که ناز او را از همین حالا کشیدم
بعد از این خوش باش با او میروم از خاطراتت
خاطرت آسوده باشد از خیالت پا کشیدم
#شهراد_میدری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ هم زیبا نبودی من تو را زیبا کشیدم
غزل #شهراد_میدری
اجرا #سمیه_سلیمانی
یک روز به دست خود کمان میگیرم
قلب غـم و غصـه را نشان میگیرم
در آتش فتنـه ها بسوزم غم نیست
جرجیسم و از دوباره جان میگیرم!
#محمدجواد_منوچهری
4_6001144175322468793.mp3
7.89M
#با_هم_بشنویم 🎧
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
#سعدی
💚🍃
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرَش
نیست امید که همواره نفس بر گردد
#پروین_اعتصامی
اگرچه زندگی بی درد و غم معنا نمی گیرد
ولی شادی سراغ آدم تنها نمی گیرد
به نام زندگی با مرگ می جنگیم و لبخندی
برای دلخوشی هم در بغل ما را نمی گیرد
چه بی رحمی تو ای دنیا دمار از ما در آوردی
خدایی این همه اندوه در دل جا نمی گیرد
چه آرام آمد و با نبض طوفان رفت موجی که
خبر از حال زار ساحل دریا نمی گیرد
گذار پوست می گویند می افتد به دباغی
ته خطیم و این دیدار با تو پا نمی گیرد
اگر دار مکافات است اینجایی که ما هستیم
مچ بی معرفتها را چرا دنیا نمی گیرد!؟
کشیدم از ته دل آه و بالا رفته ای...! شاید
خدا نادیده می گیرد که آه ما نمی گیرد
#محمدجواد_منوچهری
📚« ماه اندیشان ماه قلم»
ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است
کسی که بعد تو یکلحظه از تو دست نشُست...
#نجمه_زارع
آغوش بگیر و پر تب و تابم کن
مانند رکود محض مردابم کن
از دست خودم سیر شدم آه ای مرگ
لطفا تو میان بازویت خوابم کن
#نوروزرمضانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 یک راهپیمایی 22 بهمن متفاوت ببینید!
🌹قبول باشه خانم ها
همه ی اون فیلم ها که دیدید یه طرف این فیلم یه طرف 😁😁
پ.ن
مردم ما تو قطارم راهپیمایی میذارن😂
براندازا خودتون قضاوت کنید رفراندوم از این بهتر که ملت در ۲۲ بهمن دوباره به جمهوری اسلامی ایران رای دادن با حضور پرشکوهشون در قطار و خیابون قطار قطار😂😂😂
براندازان عزیزم شما هر وقت این حجم از همراهی رو داشتید بفکر براندازی باشید😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شاعری که در جبهههای جنگ شعر میخواند
#سپیده_کاشانی
برف میبارد و میبارد و میبارد و باز
فکر من گیر فراخوان #برعندازی توست😉
اینکه دائم تو #فراخوان بزنی رسمش نیست!
خواهشاً زلف بپوشان! کلک این بازی توست😂
#محسن_علیخانی
#اغتشاشات
او می رسـد و ثبـات باید بدهد
یک حرکت کیش و مات باید بدهد
دنیـا بـه کنار ، مـردم "ایران" را
از دسـت شمـا نجـات باید بدهد
#محمدجواد_منوچهری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
از همان روزی که در باران سوارم کرده ای
با نگاهت هیچ میدانی چکارم کرده ای؟
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی
با همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای
جرعه ای لبخند گیرا از شراب جامدت
بر دلم پاشیده ای، دائم خمارم کرده ای
موج مویت برده و غرق خیالم کرده است
روسری روی سرت بود و دچارم کرده ای
تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر
با نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده ای
در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود
در همان جایی که روزی غصه دارم کرده ای
رأس ساعت میرسی، می بینمت، رد میشوی...
کم محلی می کنی، بی اعتبارم کرده ای
من مهندس بوده ام دلدادگی شأنم نبود
تازگی ها گل فروشی تازه کارم کرده ای
در نگاه دیگران پیش از تو عاقل بوده ام
خوب کردی آمدی... مجنون تبارم کرده ای
در ولا الضالین حمدم خدشه ای وارد نبود
وایِ من، محتاج یک رکعت شمارم کرده ای
مهدی ذوالقدر