eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی باور نمی‌کرد این پسر با این غرورش به زانویش نشیند،اینچنین هم اشک ریزد چه کردی با دل زارم چه کردی با غرورم که دیگر قلب من بر عشق خود هم سنگ میزد
هرکسی از عشق، با خود یادگاری می‌برد یادگارِ من غمی در جان و زخمی بر تن است
‌ دارد صفا صبحانه ای با تو سرِ میز، قندِ لبت، یک چایِ داغ از عشق لبریز صبحِ مرا با خنده‌های خود عسل کن، کم دارم آغوشِ تو را من را بغل کن
من دعا کردم برایش تا بگوید زود آمین در جوابم گفته ممنون از دعایت لطف دارین😐
ای بمیری نام عشق الحق که بی رحم و خری😐 هرچه من عاشق ترم جایش تو هم ظالم تری
سوختم در تب عشقت تو کجا فهمیدی زیر خاکستر و آتش که مرا میدیدی ‌شاید از سوختن من تو خوشت می آمد مثل یک شمع به پروانه فقط خندیدی
ندارم جز غم و فکر تو من اندیشه ای دیگر چه کردی با من ای دختر ،چه کردی با من ای دختر!
مثل تست طعم حلوا با زبان روزه دار بوسه بر لب،علت بطلان ایمانم نشد
در روز ششم تشنگی طفل رباب سوزانده مرا با عطش و شرم جواب
دعای روز ششم
🔹سِیر در آیات عالَم🔹 نشستم پیش او از خاک و از باران برایم گفت خدا را یاد کرد، از خلقت انسان برایم گفت «أَلَم أَعْهَد إِلَيكُم يا بَنی آدَم» برایم خواند از آن عهدی که آدم بست -آن پیمان- برایم گفت برایم یک به یک تاریخ انسان را ورق می‌زد به یاد نوح بود از کشتی و طوفان برایم گفت به ابراهیم و موسی و به اِل‌یاسین سلامی کرد به نور حق پناه آورد و از شیطان برایم گفت «محبت زنده زنده دفن شد با دختران در خاک» زمین را زیر و رو کرد از غم پنهان برایم گفت سپس «إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا» را بر زبان آورد نگاهی سوی مولا کرد، از ایمان برایم گفت مرا خوف و رجای حرف‌هایش جذب خود می‌کرد که آیه آیه از «تکویر» و «اَلرَّحمان» برایم گفت هزار و چندصد سال است در دل حرف‌ها دارد شکایت کرد و از عصیان و از نسیان برایم گفت سراسر شوق بودم سِیر در آیات عالَم را سراپا گوش بودم آنچه را قرآن برایم گفت 📝
صوت «زیارت آل یاسین».mp3
19.79M
امام زمان فرمودند این طور به من سلام بدهید✨ 🔷زیارت آل یاسین💗 اللهم عجل لولیک الفرج🌸 🌸🌿🌸🌿🌸
با عشق تو از غیر تو بیگانه شوم با شعر، اسیر در این خانه شوم در پیله ی تنهایی خود می مانم روزی برسد دوباره پروانه شوم جعفری
. بگذار به معده استراحت بدهیم با روزه به روده خواب راحت بدهیم چندی است میان سینه کم می‌آید باید به نَفَس دوباره فرصت بدهیم!
کشتهٔ تیغ شهادت در دو عالم زنده است محو آب زندگی، مردن نمی‌داند که چیست
. رفتی از چشمم و دل محو تماشاست هنوز عکس روی تو در این آینه پیداست هنوز هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد دل نفرین شده‌ی ماست که تنهاست هنوز در دلم عشق تو چون شمع به خلوتگه راز در سرم شور تو چون باده به میناست هنوز گر چه امروز من آیینه‌ی فردای من است دل دیوانه در اندیشه‌ی فرداست هنوز عشق آمد به دل و شور قیامت برخاست زندگی طی شد و این معرکه برپاست هنوز لب فرو بسته‌ام از شرم و زبان نگهم پیش چشمان سخنگوی تو گویاست هنوز
تا ریشه در آب‌است امید ثمری هست هر چند رسد آیت یأس از در و دیوار!
باید شبی دوباره خودم را صدا کنم فکری برای آخر این ماجرا کنم کوه غمیست روی دل بی نوای من باید برای شانه ی قلبم دعا کنم این خانه کوچک است،غزلخانه ای جدید باید برای خاطره هایم بنا کنم احساس را به یاد نگاه و تبسمت نذرِ قدومِ محترمِ واژه ها کنم شاید دوباره در بزنی، زود می روم روی اجاق عشق،غزل دست و پا کنم فرصت نبود خوب به جا آورم تو را باید تمام زندگی ام را قضا کنم
در فراقت گر چه گشتم پیر می گریم هنوز تا نپنداری که آب از آسیاب افتاده است
☆ هم درپی خواب و استراحت هستیم هم عاشق بندگی و طاعت هستیم فرمود: «عبادت است خواب صائم!» پس ما همگی اهل عبادت هستیم!
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟ چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟ من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟ جرمم این دان که ز جان دوست‌ترت می‌دارم از پی دوستی تو به بلا افتادم...
سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد ‌‎‎‌‎‌‌
زبان مشترک، بین تمام عاشقان اشک است مپوشان چشم خیست را و با من همزبانی کن خداوندا اگر جایی دلی بی‌تاب دلدار است نمی‌دانم چطور اما خودت پادرمیانی کن
با زشــتیِ معصیت مرا خوار مــکن در محبسِ خشمِ خود گرفتار مکن کیفر ندهی به طــرّه های قهــرت آن رویِ دگــر به من پدیدار مکن