eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیاله را نفسِ شربتِ طهور شکست نماز آینه‌ها را هبوط نور شکست سکوت نیمه‌ی شب را طنین شور شکست در ازدحام، پَر و بال‌های حور شکست تمام عرشِ برین محو چهره‌ی ماه است لب ملائکه مشغول اَحسَنُ الله... است تبسمش همه‌ی شهر را غزل‌خوان کرد کویر خالی از احساس را، گلستان کرد و آسمان خدا را ستاره باران کرد طراوت رمضان را دَمَش دوچندان کرد ستاره‌ای بدرخشید و بی نقاب آمد دُرُست نیمه‌ی این ماه، آفتاب آمد به روحِ آیه‌ی تطهیرِ خویش، تن بخشید به پیکر غزل خویش پیرهن بخشید به حُسن عاطفه‌ی خویش، ذوالمِنَن بخشید خدا به حیدر کرار خود حسن بخشید به آفتاب بگوئید آمده قمرش هزار جان گرامی فدای گُل‌پسرش شراب عشق به قربان ساغرش رفته هزار رود به دریای اطهرش رفته فرشته وقت تماشاش شهپرش رفته نگاه بنده‌نوازش به مادرش رفته دل مرا بخدا بُرده خوی مادری‌اش چقدر فاطمه‌وار است ذرّه پروری‌اش به نام نامی شاه کرم، به نامِ حسن قیام کرده کرامت به احترام حسن شده‌ست مرغ کرم‌خانه جلد بام حسن هزار حاتم طایی بُوَد غلامِ حسن گدا، یتیم و گرسنه به برکتش سیرند جذامیان مدینه به پاش می‌میرند شکستگیِ پر و بال را شفا دادن مِس وجودی عُشّاق را جلا دادن به سائلان و گدایانِ خود بها داد به دست باکرم خود به سگ غذا دادن تمام این همه یک شمّه از کرامت اوست نمی ز قطره‌ی دریای پُر سخاوت اوست حسن دلاور آلِ نبیِ دادار است میان لشکر حیدر امیر و سردار است اگر که تیغ کِشد،کار دشمنان زار است دُرُست مثل پدرجانِ خود جگردار است یلی که بوسه زده جبرئیل دستش را شترسوار جمل خورده ضرب شصتش را چِقَدر زحمت بی حد کشید و همت کرد هزار بنده‌ی گمراه را هدایت کرد برای دین خداوند استقامت کرد بنای مکتب اسلام را مرمت کرد چه رنج‌های فراوان به پای عشقش دید سه بار مال خودش را برای دین بخشید درخت خشک غمم، کوهساری از دردم شبیه فصل زمستان گرفته و سردم عزا گرفته‌ی این روزگار نامردم برای حِلم حسن آه می‌کشم هر دَم کسی که ماهی دریا به پاش گریه نمود برای غربت بی انتهاش گریه نمود هنوز چشم ترم شورِ عشق کم دارد چِقَدر سینه‌ی تنگم هوای غم دارد غمی که ریشه‌ی دیرینه در دلم دارد "امامزاده‌ی آبادی ام حرم دارد" ولی برادر زینب نه مرقدی دارد نه زائری، نه ضریحی، نه گنبدی دارد قسم به باد که زنگار را ز شیشه زدود قسم به آبی دریا، قسم به چشمه و رود قسم به بال و پر یا کریمِ خاک آلود به کوری همه‌ی آن حرامیان سعود بقیع، مرکز دیدار شیعه‌ها گردد قسم به فاطمه، "صحنِ حسن" بنا گردد ✍
آن لب تب‌ دار را یک بار بوسیدن شفاست وای از این دارو که از بیمار پنهان کرده‌ای! ✍🏻
این جمله را ای یار می‌گفتی به من هربار: 'من دوستت دارم عزیزم بیش از بسیار' با ادعای عشق تو باید چه می‌کردم؟ خب عشق آمد در دلم با آن‌همه اصرار غم‌های خود را هیچ‌وقتی رو نکردم من اما شدم در غصه‌هایت بهترین غمخوار دلتنگی‌ات را هی گرفتم دلخوشی دادم هرگز ندیدی وقت رنجت می‌شدم بیمار وقتی‌که دیگر غصه‌های تو فروکش کرد در چشم‌هایت عشق هم شد خار بی‌مقدار آنی نبودم من که بردارم دل از مهرت با شیوه‌ات نامهربان! کردی مرا وادار دیگر برای عشق از من پافشاری نیست دیگر بس است از دوست هرچه دیده‌ام آزار پژمرد در قلبم گل عشقت خدا را شکر اصلا تمام دردهایم خوب شد انگار
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟! به جفا سازد و صد جور برای تو کشد؟!🔐🍂
ما فرو رفتیم در دریای عشق وانکه عاقل بود بر ساحل بماند خواجوی_کرمانی
در مسجد عشق رفته بودم به نماز گـفـتند اذان بـگـو مـن از آن گـفتم ✍
از بس که دیده‌ایم تو را با دو چشمِ خیس بر هر هجایِ نامِ تو رَدی زِ اشکِ ماست 🌷🍃🌸🍃🌷
🌱 مناجات 🌱 از هر چه کردم ای خدا استغفرالله چیزی ندارم جز دعا استغفرالله کردم خطا، کردی تغافل،شرمسارم پیمان شکستم بارها، استغفرالله کَم مِن قبیحٍ با شکیبایی سَترتَه می بخشی‌ام هربار با استغفرالله از بنده‌ات با مهربانی دور کردی کَمْ مِن بلا کَمْ مِن بلا، استغفرالله عمری مرا محبوب و زیبا جلوه دادی آن هم منِ یک لا قبا، استغفرالله هنگام عصیان از کرام الکاتبینت پوشانده‌ای جرم مرا، استغفرالله ای کاش در روز جزا مکتوب باشد در پی نوشتِ هر خطا استغفرالله
(ماه رحمت) رمضان، مـاه عبـادت بوَد و صـوم صـلات مـاه پـاکیـــزگـی نفـس و نــزول بــرکــات ماه دلدادگی و رحمت و احسان و خلوص مـاه غفــــران الهــــی و قبـــول حســنـات سید محمدرضا شمس (ساقی)
تا که شود به چشم عزیزش عزیزتر هی می کشید سرمه به چشمش غلیظ تر باید که شهر عشق بسازیم روی آب وقتیکه نیست مثل دو چشمش، ،ونیزتر،، رفتی برو ولی به خدا می سپارمت غیر از خدا که نیست خدایی حفیظ تر احساس میکنم به تهِ خط رسیده ام راهی نبود مثل تو پر افت و خیزتر باید که تیر غمزه کشی روی سینه ام حالا که چشمهای تو شد پرستیزتر دنبال دل نگرد که بعد از گسستنم پیدا نمی کنی جگری ریز ریزتر دستم دلم سرم کمرم تیر می کشد از اشک‌ گشته دفتر من روی میز ، تر این بیت آخر است و نشسته ست شاعری در فکر یک غزل به ردیفی تمیزتر حسین جعفری
رقیب گفت بر این‌ در چه میکنی شب و روز؟ 🌙 چه می‌کنم! دل گم کرده باز می‌جویم...
. امشب برایت چای دم کردم ولی خوابی با چای‌های سرد هر شب شعر می‌سازم
هر شب به طرز وصل تو صد فال می‌زنم بیمم مده زِ هجر که تب‌خال می‌زنم ...
ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم با دلشده‌ی مسکین چندین چه کنی خواری ای کافر سنگین‌دل آخر نه مسلمانم بشکست غمت پشتم با این همه عزم آنست تا جان بودم در تن روی از تو نگردانم
پای در خلوت ما از در عادت مگذار در دل باز چو شد وقت سلام است اینجا
فرفری موی بلند نقره پوش لااقل یک لحظه هم با من بجوش این دوبیتی، این رباعی، این غزل یک کمی از شربت شعرم بنوش
ساقی بده پیمانه‌ای زآن می که بی‌خویشم کند بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند زان می که در شب‌های غم بارد فروغ صبحدم غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند نور سحرگاهی دهد فیضی که می‌خواهی دهد با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی یغما کند اندیشه را دور از بداندیشم کند 🌾🌸🌾
«بسم رب الشهداء والصدیقین» ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ از شــــام خونیــن لاله های پرپر آوردند از بــام ســـبز آسمــــانها  اختــــر آوردند بار دگر عطــــر شهیدان در وطن پیچید مثل سلیمانی ، دو گلگون پیـــکر آوردند این لاله ها را هم  به رسم هدیه بر زینب از باغ رنگیـــــنِ شهـــادت پـــرور آوردند بیـــن زلالِ اشکهـــا تشییـــع کـــردند و بر شـــانهٔ باران ، گرامی گوهــر آوردند بر زخم بال هر کبوتر شهپـــری روییــد گرچه کـــبوترهای ما را بی پــر آوردند این جـان فدایان حــــریم پاک زینب را بر شـــانه ها بهـــرِ وداع آخــــر آوردند "میلاد و مقداد"ی که مقداد زمان بودند از آن حـــریمِ پاکِ دختِ حیـــدر آوردند در هــاله ای از نور ، فرزندان قاســـم را بر موجی از غم، روی چشمان تر آوردند آغوش وا کرده ست میهن ، مثل یک مادر این لاله ها را هدیه بر این مـــادر آوردند ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۲/۱/۱۵
فرفری موی بلند نقره پوش لااقل یک لحظه هم با من بجوش این دوبیتی، این رباعی، این غزل یک کمی از شربت شعرم بنوش
یا صاحب الزمان(عج) دلم گرفته از این روزهای تکراری فدای صورت ماهت چرا نمی آیی؟
ارسالی اعضا محترم در لینک ناشناس
رفتی میان دشت از زیبایی تو گل خودکشی کرد و گلستان رفت برباد
می خواست ذکر ما بکند یا «کریم» را بخشید هرچه داشت فقیر و یتیم را مظلوم و خاکی است و به نام حسن خدا شاید که آفریده چنین «یا کریم» را یکبار نه، دو‌مرتبه از مال خود گذشت در سایه اش گرفت غریب و مقیم را اهل کرامتند همه، منتها حسن شد شهره سفره داری باب النعیم را یاور نداشت با خود و تسلیم صلح شد آن نعمت عطا شده ذبح عظیم را شد عقده های جنگ جمل تیر و می زدند بر پیکرش تلافی زخم قدیم را بی خادم است گرد بقیع و خدا گذاشت جارو کش مزار شریفش نسیم را
خورشید می‌تابد به عشق روی بعضی‌ها مهتاب، مبهوت از شبِ گیسوی بعضی‌ها هرشب، ستاره خواب می‌بیند که می‌افتد از آسـمان روی زمین، پهلـوی بعضی‌ها گل مست و بلبل مست، در باغی که پیچیده ا‌ست در خاطراتـش خاطر خوشبوی بعضی‌ها از زنده بودن شرم دارد آنکه می‌بیند پیوسته عاشق می‌کُشد ابروی بعضی‌ها دل می‌کند از حضرت یوسف، اگر روزی‌ فکر زلیخا بگــذرد از کوی بعضی‌ها حاتم خودش را می‌رساند هرکجا باشد تا سر گذارد بر سر زانوی بعضی‌ها نامش حسن؛ خلقش حسن؛ به‌به! چه شیرین است! دائم عسل می‌بارد از کندوی بعضی‌ها ‌ آیینه‌ی حسن خداوندی حسن جانم نام شما حیف است باشد روی بعضی‌ها! ♥️
بس که مضمونی است فاخر چشم پر آشوب تو میشود مست و غزلخوان دیده در مهمانی‌ات موی تو پاییز و چشمانت بهاری خرم است در زمستان عالی‌ام با دست تابستانی ات مست هستم از شراب کهنه ی شیراز نه از گل خوشبوی شال گردن کاشانی ات من حسادت میکنم از آینه از استکان از النگو روسری حتی همین  بارانی ات در کلاس درس میگویی حساب و هندسه میشوم شاگرد چشمت، شاعر پنهانی ات حاصل لبخند تو باران و برف و نعمت است رحم کن بر مملکت باخنده ی طوفانی ات خوب میدانم که سهمم جز تماشای تو نیست میشوم دلخوش به صرف پیش خود بنشانی ات
من کویرم آمدم تا ابر بارانم کنند آتشم اما در این شب‌ها گلستانم کنند شب به شب این در زدن‌ها کار خود را می‌کند هر چه باشم درد، در این ماه درمانم کنند من گناهم هر چه هست از نا امیدی کمتر است غرق عصیانم، الهی غرق غفرانم کنند مست دنیایم ولی این شب‌نشینی‌ها مرا مست ِ مست ِ مست از سبحانَ سبحانم کنند هر چه باشم از محالات است در این بارگاه بی محلی بر من و حال پریشانم کنند چهارده شب من درِ این خانه گدایی کرده‌ام تا که امشب آستان بوسِ حسن جانم کنند ظلمت محضم ولیکن رو به ماه آورده‌ام بر خدای دست و دلبازان پناه آورده‌ام ریخت عالم را بهم، دست عطای مرتضی هر که را دیدم شده امشب گدای مرتضی ثانیه ثانیه امشب به گل روی حسن مرده زنده می‌کند دارالشفای مرتضی آی دنیا بعد از این از فقر دیگر بیمه‌ای آمده مشکل‌گشای بچه‌های مرتضی لشکر باطل چه آید بر سرش، الفاتحه... فاطمه آورده سرلشکر برای مرتضی آمده تا روزهای تلخ را شیرین کند آمده غوغا نماید پابه‌پای مرتضی کار تزویر و نفاق و ظلم و فتنه زار شد عالمی مبهوت این شاه و سپهسالار شد ای مبارک ماه ِ این ماه مبارک یا حسن آمدی و با تو شد جود و کرم معنا حسن آشنا و غیر نشناسد مرام فاطمیت ای دلت دریاتر از دریاتر از دریا حسن ای که بر زهرا تو اول‌بار مادر گفته‌ای ای بزرگ و ای سرآغاز بنی‌الزهرا حسن شیر مرد معرکه، سردار صفین و جمل هر کسی که با تو در افتاد شد رسوا حسن ای که زد صلح تو طعنه تا ابد بر هر چه جنگ هر چه آید پیش، باشد پرچمت بالا حسن اولین شاگرد و شاگرد اول مولا تویی مرشد شیران بی تکرار عاشورا تویی ای همیشه چاره سازم دوستت دارم حسن سرور بنده نوازم دوستت دارم حسن همدمم، سنگ صبورم، ای پناه آخرم محرم هر درد و رازم دوستت دارم حسن مهربان آقای من یک بار هم در خانه‌ات رد نشد دست نیازم دوستت دارم حسن بارها با نام تو در طرفة‌العینی فقط طی شده راه درازم، دوستت دارم حسن هر که خواهد هر چه گوید من مسلمان توأم ای نیازم، ای نمازم، دوستت دارم حسن من به مردم گفته‌ام دارم رفاقت با حسن آبرویم را نبر روز قیامت یا حسن یا معزالمؤمنین ای خسته از کفارها آمده جانت به لب از ظاهر دین دارها آی لعنت تا قیامت بر مرام روزگار هیچ کس یاور نشد بر یاور بی یارها هم به مسجد، هم به خانه، هم میان کل شهر خوب حقت را ادا کردند ای گل، خارها ای شهید ماجراهای مگوی روزگار تا ابد شرمنده‌ی تو کوچه‌ها دیوارها شاهِ افلاکی من، حتی مزار خاکی‌ات می‌زند طعنه به کل کاخ‌ها دربارها ای شهید کوچه‌ها، تنهاتر از مولا حسن چشم ماهی‌های دریا از غمت دریا حسن ✍
🌿 چهارده روز است جور دیگری میخواهمت صدر حاجاتم شده امر ظهورت مهدیا
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم حَسن صورت ، حَسن سیرت ، حَسن خَلق و حَسن خُلق است که معنا عاجز است از حدّ توصیفش عبارت هم چنان افتاده ام بر خاک پای مجتبی امروز "که فردا برنخیزم بلکه فردایِ قیامت هم"* کجا او دوستان را از دعا محروم می سازد دعا میکرد بهر آنکه بود اهل اهانت هم ضمانت میکند دنیا و عقبای محبان را که اینجا دستگیری میکند ، آنجا شفاعت هم شب میلاد امام مجتبی علیه السلام ۱۴ رمضان ۱۴۴۳ *مصراع از هلالی جغتایی