مرا به زاويه ی باغ عشق مهمان کن
در اين هزاره فقط عشق ،پاک و بی رنگ است
#سلمان_هراتی
ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم
چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می افتد
#جواد_مهربان
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
تا ابد باب الرضا در حکم باب الحاجت است
این حرم دارالشفایش هم بدون نوبت است
زیر دِینِ هر کسی رفتم سرم منّت گذاشت
در عوض شاهِ خراسان سفرهاش بی منّت است
با وجود پنجره فولادِ مشهد، هر کسی
حاجتش را جای دیگر میبَرد در غفلت است
هر که را دیدیم از این سفره روزی میبَرد
هر که را دیدیم از فضل رضا در حیرت است
کاش پشت پنجره فولاد پابندم کنند
روزهای بی حرم، در اصل یوم الحسرت است
از امامم قول میخواهم بیاید وقت مرگ
کار وقتی با رضا باشد خیالم راحت است
روضهها سمت بقیع و چار قبرش میرود
روزهایی که شبستانهای مشهد خلوت است
✍ #احسان_نرگسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اینکه خسته میشوم و گاه کم حواس
اشکم هنوز هست...حبیبم تو را سپاس
در حسرت زیارت تو رفت عمر من
روزم به گریه طی شد و شبهام التماس
یکشب در این لباس عزایت مرا بخر
شاید به چشم مادرت آیم در این لباس
ما را نمیبری به حرم؟؟ قهر کرده ای؟
بگذر از این گدای بدِ قدرناشناس
روزم شبیه زلف سیاهت چه درهم است
زینب تمام راه به لب داشت این قیاس
رضا_وکیل_آذر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئول جلسه : چقد گفتم جلوی رهبر سوتی ندین... ☺️
.
هم چشمه و هم رود کپک خواهد زد
هم آتش و هم دود کپک خواهد زد
شور و نمک تمام هستی عشق است
بی عشق جهان زود کپک خواهد زد
#جلیل_صفربیگی
در کاسه ی وصل تو اگر زهر دَهَندم
خوشتر که به پیمانهٔ هجران تو، قندم
آرامش دل خواسته ای نیست میسّر
جز در کنف سایه ی آن سرو بلندم
آفاق پر از اخترکان است و به جایت
کس را ننشاند ،دل خورشید پسندم
هرچند که بس رشتهی زلفم بهکمین است،
امّا،نه من آن بستهی هر سست کمندم
عشق آنقدر از موی تو زنجیر بهم بافت
تا ساخت کمندی که کشانید به بندم
با رفتن و گم گشتن و از خویش گذشتن
گیرم که به هر شیوه، دل از مهر تو کَندم
امّا چه کسی لایق عشق است به جز تو ؟
بی تو دلِ سر گشته به مهرِ که ببندم ؟
#حسین_منزوی
کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوم
مدتی بی بهـــــار طی بکنم دوسه پاییــــز دربــه در بشوم
خسته ام از تو از خودم از ما، ما ضمیـــر بعیــــد زندگی ام
دونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشوم
یک نفر در غبـــار سرگردان یک نفــر مثل برگ در طوفان
می روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشوم
حرفهــــای قشنگ پشت سرم آرزوهـــــای مادر و پدرم
حیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشوم
پدرم گفت دوستت دارم پس دعـــا مـــی کنم پدر نشوی
مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم
داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است
نیستـم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشوم
دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست
گاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم
#مهدی_فرجی
آبادی شعر 🇵🇸
مسئول جلسه : چقد گفتم جلوی رهبر سوتی ندین... ☺️
اهل مسجد شده ام جام پیاپی بفروشم
ایستگاه صلواتی زدهام می بفروشم
اهل مسجد شده ام گرمی مردادی خودرا
به تن لاغر وسرمازده ی دی بفروشم
چشم در چشم خدا یک دهن آواز بخوانم
به شبانان برانگیخته اش نی بفروشم
اربعین است خمم را سربازار بیارم
اگر امروز تقلا نکنم کی بفروشم؟
هان به آن پیرزن مست بگو پیش بیاید
آمدم یوسف خودرا به زر وی بفروشم
بد به حال من اگر تشنگی کرب وبلا را
به سرافکندگی سلطنت ری بفروشم
۲۳ فروردین
سید علی شکراللهی
نسیم صبح راڪَفتم :توبااوجانبی داری ؟
ڪزآن جانب ڪه اوباشدصباعنبرفشان آید !
#سعــدی