eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نه عقابم، نه کبوتر، اما چون به جان آیم در غربت خاک، بال جادویی شعر، بال رؤیایی عشق، می‌رسانند به افلاک مرا. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آسمان حال عجیبی دارد دل من حس لطیفی دارد پیرمرد ده بالا میگفت کاش باران دیرتر می آمد خانه ام سقف ندارد افسوس رختخوابم زیر آب هست هنوز پیر زن در ده پایین میگفت کاش باران زودتر می آمد باغ من خشک شد از بی آبی بی ثمر بود آن همه بی خوابی کودکی در خانه اش دل نگران چونکه کفشش فرق داشت با دیگران کفش کودک زیر باران آب داد پای اورا توی کفشش تاب داد در یکی ده آنطرف غوغا بود برسر یک رود آب دعوا بود که مبادا به یکی کم برسد جرعه ای از آب باران لطیف با همه این اوصاف آسمان میبارید ولی افسوس کسی شکر نکرد ولی افسوس کسی شکر نگفت و خدا از بالا همه را ناظر بود... سید مهدی بنی هاشمی
دود برخیزد زِ جانم، آتش افتد در دلم یک نفس گر بازدارم آهِ عالم‌سوز را
💠 گفتی ز جهان چه غصه داری آخر؟! آن غصه که در جهان نگنجد دارم... 🖋
به باد حادثه بالم اگر شکست چه باک؟ خوشا پریدن با این شکسته‌بالی‌ها
پلکی زدیم و فرصت عاشق شدن گذشت حسرت همیشه حاصل نامهربانی است
دیگر نبات را نخَرَد مشتری به هیچ یک بار اگر تَبَسُّمِ همچون شِکر کُنی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان والی ایران می شود موسی بن جعفر یک قطره از دریای آقاییش این است یار فقیران می شود موسی بن جعفر فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر
• اگر دلتنگ ایوانِ نجف بودی، برو مشهد ضریح قُدسی شاهِ خراسان را تماشا کن مجتبی خرسندی
قاصدک، شعر مرا از بر کن… برو آن گوشه باغ، سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش، و بگو باور کن… یک نفر یاد تو را، دمی از دل نبرد…
از عشق تو شد سهم دلم دلهره ها تنها وغریب وخسته از پنجره ها تب کرده دوباره شاعر چشمانت نفرین به تو و جدایی و خاطره ها
دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد بروی واژه ی "خوشبخت" به هم می ریزد آمدی توی خیابان و همه فهمیدند شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد پاره کن پیرهنم را که زلیخاها را حالت پارگی رخت به هم می ریزد عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق- تا خیالت بشود تخت، به هم می ریزد دوستت دارم و این یک کلمه شعر من است حرف را قافیه ی سخت به هم می ریزد
نشد یک لحظه از یادت جدا دل زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل ز دستش یک دم آسایش ندارم نمیدانم چه باید کرد با دل هزاران بار منعش کردم از عشق مگر برگشت از راه خطا دل! به چشمانت مرا دل مبتلا کرد فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل از این دل داد من بستان خدایا زدستش تا به کی گویم خدا دل
با قلبِ تپنده ای به ما سر میزد با طلعت ِخنده ای به ما سر میزد از دامنِ کوه بامدادان خورشید مانند پرنده ای به ما سر میزد!
دقیقا اونجایی هستم که هوشنگ ابتهاج میگه؛ نمیدانم چه میخواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد😔
به‌مناسبت ؛ بر صحن و سرای عشق، مردم صلوات بر مشهد و بر امام هشتم صلوات بر خواهر آفتاب و بر دختر آب بر فاطمه‌ی کریمه‌ی قم صلوات ✍
ذوق صحبت میل عشرت سیر گل دیدار یار من چه دانستم که حسرت این‌قدَر دارد بهار
بسم الله الرحمن الرحیم فراوان به دست لطف تو روزی کم فراوان است که درحریم تو "دارالکرم" فراوان است زبان گریه‌ی بی‌اختیار می‌گوید؛ "و یَسمَعونَ کَلامی" که غم فراوان است به کیمیای تو هر قطره می‌رسد به کمال کنار آب‌خوری جام جم فراوان است قرار شد که کنار تو بشکند تبعیض اگر که هم عرب و هم عجم فراوان است نمونه‌اند فقط حاملان عرش خدا که خادمان تو از این رقم فراوان‌ است قسم به جان جواد تو می‌دهم گرچه برای عرض نیازم قسم فراوان است به شعر ساده‌ی من هم صله عنایت کن اگر چه دور و برت محتشم فراوان است # به لطف حضرت موسی‌بن‌جعفر است اگر که در سراسر ایران حرم فراوان است
شاعرت قافیه را باخته مهدی(عج) برگرد... تا شود حال دلم با نفست زود ردیف! "عاصی" ❤️ تعجیل در ظهور حضرت ۳صلوات
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
جای "مهدی" به‌نظرم "آقا" مناسب‌تر باشه
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
برادر عاصی تنها کسی هست که من بدون اجازه اشعارش رو تغییر می‌دم 😅
خندید و نوشت؛ داغ؟ گفتم: هجران سرمنشا انشقاق؟ گفتم: کیهان! آورد چراغ، خواندمش تاریکی پرسید چماق... سرفه کردم: ای... محسن‌مرادی‌مصطفالو
به شوق دیدنت آتش به عود افکندم بیا که آتش دل را به رود افکندم به گوش کوچه ی کوچت به طاق تنهایی برای آن که بیایی سرود افکندم محسن مرادی مصطفالو