eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه‌ها خرم و زیباست؛ مبارک باشد عرش تا فرش شکوفاست‌؛ مبارک باشد بر سر اهل مدینه برکت می‌بارد شادی حیدر و زهراست؛ مبارک باشد «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقيان» یعنی که جشن پیوند دو دریاست؛ مبارک باشد خطبه جاری شد و زهرا که «قَبلتُ» فرمود هر طرف زمزمه برخاست: مبارک باشد ساقی و کوثر، امروز به هم پیوستند مستیِ عالم بالاست، مبارک باشد نُه فلک خیره بر این لحظه‌ی موعود شده چشم‌ها وقف تماشاست؛ مبارک باشد فاطمه مرتضوی، حیدر هم مصطفوی‌ست وحدت اسم و مسماست؛ مبارک باشد بهترین خاطره‌ی عُمرِ "علی" خورد رقم ماه ذی الحجه گل آراست؛ مبارک باشد
Taheri - Ali Va Fateme.mp3
6.95M
بادا بادا مبارک به همه عروسیِ علی و فاطمه🎊 🍃🌹🍃❤️
عشق غیر از امتحانی در مسیری سخت نیست سربلند از آزمون هر کس برون آمد گذشت...
من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست من دوستت دارم .. بغل کن گریه هایم را لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است
ندارد به روی سرش تور و تاجی گل است و ندارد به تاج احتیاجی دو شاخه مناجات و یک جلد ایمان عجب عشق پاکی، عجب ازدواجی
عشق شد حاصل پیمان دو پیمانه‌ی نور چقَدَر این دو وفادار به هم می‌آیند
شعر من ای مهربانم! ، نازنین من! تویی بهترینم... بهترینم... بهترین من تویی ✍
در حقیقت سندِ عقدِ "علی" و "زهرا" سندِ "نوکری" ماست که امضا می‌شد
یقیناً جایِ امّا و ولی نیست کسی غیر از "علی" بر ما "ولی" نیست قسم بر باءِ بِسمِ الله، هرگز ِصِراطَ المستقیمی جز "علی" نیست
قدّ و بالای علی، از چشم زهرا دیدنی‌ست وای! وقتی می‌رسد دریا به دریا دیدنی‌ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شروطش را پیمبر با «علی» گفت به گوش فاطمه آنجا «علی» گفت چگونه خطبه‌ی این عقد را خواند که زهرا جای "بــلـه" «یا علی» گفت
خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید تا که این نیمه‌ی توحید به آن نیمه رسید
ازدواج علی و فاطمه با آن برکات چشمه‌ای بود که پیوند دو دریا می‌کرد ✍ مرحوم
تبریک‌گو بر مصطفی، جبریل از دادار شد زهرا امانت باشد و حیدر امانت‌دار شد ✍ استاد
جن و بشر، حور و ملک گویند امشب با علی دامادی‌ات، دامادی‌ات، بادا مبارک یا علی ✍ استاد
ریزد چو باران از سما، آیات رحمت بر زمین در مجلس دامادیِ مولا امیرالمؤمنین ✍ استاد
خطبه جاری شد و زهرا که «قَبلتُ» فرمود هر طرف زمزمه برخاست: مبارک باشد
بی شک برای حضرت مرضیه هیچ‌کس غیر از علی نبود سزاوار همسری
عقد علی و فاطمه بی شُبهه در ازل در پیشگاه حضرت حق گشت، محضری
☆ غزل شمارهٔ ۲۱۲۹ گردون صدف گوهر یکدانهٔ عشق است خورشید جهانتاب، نگین‌خانهٔ عشق است هم کعبهٔ اسلام و هم آتشکدهٔ کفر ویران‌شدهٔ جلوهٔ مستانهٔ عشق است هر سنگ ملامت که در این دامن صحراست رزق سر شوریدهٔ دیوانهٔ عشق است از مرتبهٔ خاک به افلاک رسیدن موقوف به یک نعرهٔ مستانهٔ عشق است گنجی که بود هر گهرش مخزن اسرار گنجی است که در سینهٔ ویرانهٔ عشق است در صومعه‌ها جوش اناالحق نتوان زد این زمزمه در گوشهٔ میخانهٔ عشق است خورشید کز او خیره شود دیدهٔ انجم یک روزن مسدود ز کاشانهٔ عشق است افسردگی عالم و خوشحالی دنیا از بست و گشاد در میخانهٔ عشق است در دامن صحرای دل سوختهٔ من تا چشم کند کار، سیه‌خانهٔ عشق است خورشید قیامت که کند داغ جهان را از سوختگان سر دیوانهٔ عشق است از پردهٔ دل کی به زبان قلم آید؟ لفظی که در او معنی بیگانهٔ عشق است صائب که مقیم حرم کعبهٔ دین بود امروز کمربستهٔ بتخانهٔ عشق است
باورم نیست که آن خاطره ها یادت رفت "چه کسی جای من آمد که مرا یادت رفت" قلب بیچاره که از شدّت خوش باوری اش شده سر تا به قدم محو شما یادت رفت چه شد آن قصّه که با شور و شعف می خواندی نرم و آهسته به گوشم همه جا، یادت رفت رفت از یاد تو این شاعرک سر به هوا من وفادار تو بودم، تو وفا یادت رفت صحبت شال تو و دست هوسباز نسیم گیسوی بافته یا موی رها یادت رفت؟
حال خوش یعنی تو و لبخند دیوانه کُشت حال من خوب است از حال خوشت دیوانه جان
گریه آوردم برای شانه ی دیوار خویش چاره ای جز این ندارم، از سرِ افکار خویش
تو باشی ؛ رازقی باشد ؛ غزل باشد ؛ خدا باشد بگو این دل اگر آنجا نباشد ؛ پس کجا باشد خدا می‌خواست هم‌عصرِ تو باشم ؛ هم‌کلامِ تو خدا می‌خواست چشمانت برایم آشنا باشد خودش می‌خواست لبخندت سلامم را بلرزاند خودش می‌خواست قلبِ ساده‌ی من مبتلا باشد بگو وقتی دو دل با هم یکی باشد ؛ چرا باید هزاران سالِ نوری دستِ‌شان از هم جدا باشد ؟! نمی‌خواهم که پابندِ دلِ بی‌طاقتم باشی تو باید شاد باشی تا جهان بوده‌ست و تا باشد خداحافظ نگفتم تا نگویی”زود برگردی” خدا می‌خواست لبخندِ تو ختمِ ماجرا باشد اگر زن باشی و شاعر؛ خودت هم خوب می‌دانی که رفتن از کنارِ دوست ؛ باید بی‌صدا باشد...