روا نبود دلی را چنین بیازاری
که خالی از دگران بود و از تو آکنده ..
#سجاد_سامانی🌿
گاه گاهى با خودم نامهربانى ميكنم ...
با خودم لج مى كنم با غم تبانى ميكنم
مى نشينم چاى مى نوشم كنار پنجره ☕️
بى كسى هاى خودم را ديدبانى مى كنم ..
آب میريزم به روى خاك گلدان هاى خشك
آب پاش خانه را دارم روانى مى كنم🚿🪣
چشم میدوزم به دستانى كه در دست تو بود خاطرات رفته ام را بازخوانى مى كنم ...🪶
بى نشانى رفتى و دلتنگ ماندم چاره چيست
نامه ها را مى نويسم بايگانى مى كنم ...📨
آه حالا كه خودت اينجا كنارم نيستى..
در كنار عكس تو شيرين زبانى ميكنم
#سید_تقی_سیدی
یڪ غزل آوردہ ام ، یڪ بوسہ جایش میدهے ؟
بوسہ اے ڪشدار و شیرین ، در بهایش میدهے ؟
با غزل هایم براے تو دعاها خواندہ ام
یڪ دو جملہ در جواب این دعایش میدهے ؟
واژہ هارا در هوایت پیش و پس هے ڪردہ ام
گاہ گاهے یڪ نگاهے در هوایش میدهے ؟
ادعاے عشق دارد این دل واماندہ ام
یڪ بناگوش و زبان در ادعایش میدهے ؟
یڪ غزل آوردہ ام ، اردیبهشتے ، رنگ یاس
یڪ شڪوفہ از لبانت در ازایش مید هے ؟
یڪ غزل دارم شراب اصلے شیرازے است
ڪوزہ اش ازآن تو ، جامے بہ پایش میدهے ؟
زلف یلدایت حریف بیت هایم میشود ؟
وصلہ اے از آن شب شیرین بہ جایش میدهے ؟
لهجہ شیرازے ات از من ، غزل از آن تو
یڪ دو تا گلواژہ ڪاڪو ، در بهایش میدهے ؟
این غزل دیگر سرامد ، نیست حرف تازہ ای
جان من ، یڪ بوسہ در این انتهایش میدهے
امیرحسین مقدم
هیچ کس با خسته ی راه جنون همدرد نیست
هیچ راهی آن که من را در تو گم می کرد نیست
رازها دارد نگاه گرم و گیرایت ولی
دیگر این موج آن که ساحل را به وجد آورد نیست
آرزوهایم چه شد از من کجا برگشت بخت
آن که آغوش تو را در بر گرفت این مرد نیست
پیکرم را هیزم حسرت به آتش می کشد
بی کسی یک لحظه از سوزاندنم دلسرد نیست
کاش از نای زمان این بانگ می آمد به گوش
عابر شب کوچه ها از راه خود برگرد ... نیست
می روم تا با خدایی غیر تو خلوت کنم
درد دارم درد اما یک نفر همدرد نیست
#محسن_مرادی_مصطفالو
خندید و نوشت؛ داغ؟ گفتم: هجران
سرمنشا انشقاق؟ گفتم: کیهان!
آورد چراغ، خواندمش تاریکی
پرسید چماق... سرفه کردم: ای...
محسنمرادیمصطفالو
گاهی برای غربت باران گریستم
گاهی برای حسرت گلدان گریستم
آیینه را اسیر دوصد آه دیدم و
آهی کشیده آینهگردان گریستم
بر شانهی نسیم نشستم سحابوار
بر تشنگی خاک بیابان گریستم
پوشانده بود بغض زمین را هزار برگ
من پا به پای شاخهی عریان گریستم
تنها شدم چنان که کسی همچو من مباد
تنها برای رفتن یاران گریستم
سربسته بود راز حیات مدام مرگ
پیوسته بود آنچه به دوران گریستم
من خنده را به محبس غمها کشاندهام
من گریه را به شیوهی "اکوان" گریستم
من سینه را به جنگل عصیان کشاندهام
من کینه را به فتح گریبان گریستم
من پاسدار آنکه که باید ولیک نیست
من رازدار آن چه که پنهان گریستم
گفتی: سفر؛ جراحت چشمم دهان گشود
"مژگان نَمی نداشت" بیابان گریستم
رفتن علاج آبلهپاها نبود و نیست
ماندم به ریش آبلهداران گریستم
لله که حبس شد نفس از آفریدگی
ای خالق دمان، به دوامت؛ نزیستم
محسن_مرادی_مصطفالو
♡••
"دلگیر نیستم ڪھ دل ازدست دادھامـ
دلجوییِ حبیب بھ صد دل برابرست.."
#صائبتبریزے
باور نمے ڪنم به ڪسے دل سپرده ای
وقتے مرا به سادگے از یاد برده ای
.
در حیرتم ڪه با همه ے سردمهرے ات
دست مرا چگونه به گرمے فشرده ای
.
در عشق با غرور به جایے نمے رسی
شادم ڪه پیش خویش مرا ڪم شمرده ای
.
با اینڪه دفن شد همه ے خاطراتمان
اما هنوز در دلِ تنگم نمرده ای
.
اے دل! به جاے شڪوه، جواب مرا بده
تو از ڪسے به غیر خودت زخم خورده ای؟
.
#محمدحسن_جمشیدی
آبادی شعر 🇵🇸
باور نمے ڪنم به ڪسے دل سپرده ای وقتے مرا به سادگے از یاد برده ای . در حیرتم ڪه با همه ے سردمهرے ات د
در عشق با غرور به جایی نمیرسی 👌👌👌👌
سالـها فکر و خیالِ تو مرا مجنون کرد
چشمِ لیلاییِ تو معجـزه را افســون کرد
آمــدم باز کنـم پنچـره ایی رو به دلت
بسته شد،پنجـره هایکه مرا مدیـون کرد
باز دل وسوسه شد راه بیابد در عشق
بازهم سادگی ام، ساده،دلم را خون کرد
بارها نقـش زدم،نقشه کشیدم، هر بار
چشمِ شهلایِ شما،نقشِ مرا محزون کرد
دل ربایی تـــو بسیار ، ولی سنگ دلی
اینهمه ضد و نقیضِ تو مرا، مجنون کرد
#سالار_زندی
فرستادم اگر با هر نفس، لعنت به تنهایی
خطا کردم، ندادم لحظهای فرصت به تنهایی
تمام عمر با وابستگیها زندگی کردم
ولی ای کاش تنها داشتم عادت به تنهایی
بدون هیچ منت، روزگارم را عوض میکرد
اگر بخشیده بودم مدتی مهلت به تنهایی
میان جمع، بیشک هر کسی اندازهی پلکی
تماشا میکند با دیدهی حسرت به تنهایی
به جایی میرسد آدم که بعد از گریه میگوید:
میان این همه بیگانه صد رحمت به تنهایی
#امیرعلی_سلیمانی🌱
به دور از غم؛ میانِ جمعی و خوشحال و خندانی
تو از یک آدمِ بیهمدمِ تنها چه میدانی ؟
اگر چه تلخ میگویی و دورم میکنی، اما؛
به چشمانت نمیآید که قلبی را برنجانی
به هر کس میرسم ؛ نامِ تو را با ذوق میگویم
شبیهِ اولین تکلیفِ یک طفلِ دبستانی ... !
چه رازی عشق دارد با خودش تا حرف قلبت را_
نمیگویی پشیمانی و میگویی پریشانی ... !
کسی که عزم رفتن کرده ؛ با منّت نمیماند
نمیگویم بمانی ! چون که میدانم نمیمانی!
خیالِ خامِ من این بود پنهانت کنم، اما؛
نمیدانم چرا از پشتِ هر شعرم نمایانی
#سیدتقی_سیدی
💫رفته یادم ز دلش ، باد صبا ! یار خیالش راحت
من و تنهایی و این فاصله ها ، یار خیالش راحت
#حبیب_واحدی
معشوقه تویی،شعر تویی،بغض منم من
جولانِ قلــم پیشِ نگاهت عــددی نیست!
#مریم_قهرمانلو⠀
Alireza Ghorbani - Bigharar.mp3
20.73M
#شنیدنی
🎼 بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست...
🎙#علیرضا_قربانی
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدیاش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
نالهای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
کشیدم زجر بیش از هر کسی در این سفر بابا
کشیدم زجر ، افتادم زمین با چشم تر بابا
چرا اینقدر بد هستند با ما مردم کوفه
مگر از نسل ما هستند اینها بی خبر بابا
به من گفتند بابایت نمی آید ، خودم دیدم
سرت بر روی نی میرفت و ما هم پشت سر بابا
نخوردم غیر زخم از دشمنت در راه می دانی ؟
چهل منزل فقط عمه برایم شد سپر بابا
به استقبال ما هر کس که آمد سنگ دستش بود
تمام راه در دیدارهای مختصر بابا
یتیمی درد بی درمان یتیمی خواری دوران
همین اندازه میگویم برایت از سفر بابا
پریشان است مویم کاش با دست خودت می شد
ببندی گیسویم را باز هم با گیر سر بابا
دلم میخواست روی زانویت باشم ، از این پایین
ببینم روی ماهت را ببینم یکنظر بابا
ندارد طاقت دوری دل بی تاب یک لحظه
نمیخواهم بدون تو بمانم بیشتر بابا
میان دخترانت من به تو وابسته تر هستم
مرا با خود ببر با خود ببر باخود ببر بابا
#مهدی_قاسمی (صدرا قاسمی)
نشانده روبروی خود به شب نشینی شعر
پرانده خواب مرا قهوه ی دو چشمانت
#حسین_مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند
تو بیزار از منی، اما مگر من دست بردارم؟
#شعر خوانی استاد فاضل نظری
نرسد روز جزا شعلهٔ آتش به تنم
من که یکپارچه در حصن حسین وحسنم
دستم از دامن اولاد علی دورمباد
که مبادا کند امواج بلا ریشه کنم
به فدای جگر تشنه و دست و سر او
سر ودستی که برای حسنم می شکنم
حسن آنقدر کریم است که بخشیده توان
به دو دست علم افراختهٔ سینه زنم
بنویسید به هر بند بلند سخنم
که حسین است تن وجان وحسن جان وتنم!
#بهجت_فروغی_مقدم
مرحبـا همت قومی که چو دلبر گیرند
به جز از دلبر خود از همه دل برگیرند
#عباس_حسینی
فراوان می کند زیبایی ات را خط ابرویت
فراوانتر اگر سرمشق باشد چشم جادویت
در این خورشید شهریور که می تابد تمام روز
دلم آسوده ای در باد گیر موج گیسویت
تویی اردیبهشتی که بهشتت را منم آدم
فریبم می دهد آخر نگاه ماجرا جویت
از این ترسم که از حافظ دل و دین برده بستاند
سمرقند و بخارا را دوباره خال هندویت
حضور تو شبیه گردبادی بود ویرانگر
در ایوان سکوت من خرابی کرد هو هویت
به چین قصد سفر دارد مگر این باد صحرا گرد
که می گیرد سراغ جاده را ابریشم مویت
تو را در زر گری دیدم النگو می کنی تعویض
یقین روزی دلت را می زنم مثل النگویت
#حسین_اصغری_سوادکوه
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم
من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم
#علی_صفری