توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود
مزه ی سوهان اعلا پیش تو گم می شود
بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است
حدس اینکه طعم لب های تو چندم می شود
روزها رد میشود ، چشمت شرابی کهنهتر
پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم میشود
هر کجا ساکن شوی در نقشه مانند شمال
جمعیت آنجا گرفتار تراکم میشود
چشم بسته هر کسی بویت کند توی سرش
باغهای پرگل قمصر تجسم میشود
ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا
اینقدر این روزها سو تفاهم می شود
دود کن اسپند را چشم حسود از دیدنت
شورِ شور ، اصلا دو تا دریاچهی قم میشود
وقت شرعی لطف کن از پیش مسجد رد نشو
موجبات سستی ایمان مردم میشود
وسوسه یعنی تو شالیزار هم یعنی بهشت
بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود
#جواد_معروفی
امروز نشسته باز باران بر خاک
تا خیس کند زمینمان را ؛ بی باک
آن غنچه ی صبح باز شد؛ اما حیف
باران زده بر زمین و دل ها ناپاک
#نسرین_حسینی
باید به روی گونۀ اشکم ببارمت
مانند بوسه بر جگر خون بکارمت
اصلا خدا برای همین اشک آفرید
تا خون دل بریزم و نمنم ببارمت
هرجا ستارهای بدمد، ردّ پای توست
چون بینهایتی به چه صورت شمارمت؟
علّت برای عشق بجویم اگر، خطاست
پس بیسبب عزیز دلم! دوست دارمت
حالا که در میانۀ قلبم نشستهای
دارم میان قلب غزل مینگارمت
باید تو را برای خودت بازگو کنم
باید به چشمهای قشنگت بیارمت
باید تو را شبیه پَری پُر لعاب و رنگ
لای کتاب خاطرههایم گذارمت
دستم نمیرسد به تو ایْ در کنار من!
پیش خودم به دست خدا میسپارمت
#زینب_نجفی
#راجی
اگر برای تو برگ برنده رو نکنم
بمیرم و به هزاران پرنده رو نکنم
برای پر شدن دفتر غزل بانو
چگونه بر لب شوق آورنده رو نکنم
هزار سال اگر از من تو رو بگردانی
به گریه رو کنم اما به خنده رو نکنم
برای صفحه ی سینه بگو به مژگانت
به غیر این همه تیر کشنده رو نکنم
اگر چه جمعیت چشم توست قاتل من
به چشم مردمک جان دهنده رو نکنم
بت من از همه جز صورت تو دل کندم
خدا شناسم و هرگز به بنده رو نکنم
#حسین_مرادی
دوشنبه ها حسنیه بپاست در قلبم
سلام میدهم از عمق جان به سمت بقیع
#حسین_مرادی
#دوشنبه_های_امام_حسنی
خشکی لب های من، منتظر کام توست
دست بجنبان عزیز، اسب دلم رام توست
جوشش دریا کم است، زلزله ها سطحی اند
این همه یک گوشه از چهرهی آرام توست
آه از آن زلف تو، مرجع تقلید من
گردن من تابعِ، سلسله احکام توست
مقصد آغاز ها مبدأ آغوش توست
چشم سیاحتگرم غرق در ابهام توست
شعله کشیدم، ببین، تاب مرا باد برد
دم نکشیدهست دل، پیر دلم خام توست
روز و شب از چشم تو، مشق نوشتم، ببین
روز و شبم در هم است، روی لبم نام توست
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
مپرس از من چرا در پیلهی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد
#فاضل_نظرى
ادب عشق تقاضا نکند بوس و کنار
دو نگه چون بهم آمیخت، همان آغوش است
#صائب_تبريزی
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
میسوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی: غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو میشنود داستان من..
#حسین_منزوی
صلیاللهعلیکیااباعبدالله ❤️
ملک دلم همین که به نام حسین شد
عبدی گناهکار غلام حسین شد
آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه
تا که به اذن فاطمه رام حسین شد
قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام
شیرین ترین کلام، کلام حسین شد
«با یک سلام صبح به ارباب بی کفن »
روزم پر از جواب سلام حسین شد
یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من
قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد
#امیر_عظیمی
#صبحتون_حسینی
سلام بر دل پر خون مسجدالاقصی
به مسجدی که خداوند گفت: «بارَکنا»
سلام ما به تو و دستهای بستهشده
سلام ما به تو، ای حُرمتِ شکستهشده
اگرچه شعله بهپا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه سفسطه در هر کنار بسته صفی
اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت میزند خنجر
نبردهایم ز خاطر دمی تو را، ای قدس!
تویی هنوز تویی آرمان ما، ای قدس!
بگو به دشمنمان انتقام سنگین است
و فتح آخر ما قبلۀ نخستین است
بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دورۀ کودککشی سر آمده است
قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست
دگر به محکمههای جهان امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقیست
دمی که تیغ قیام از نیام برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد
زمانه فتنۀ شام است و ما سحرزادیم
زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم
به رغم توطئۀ نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس، همچنان هستیم
مباد آنکه رفیقان نیمهراه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم
ببین که در غم تو لحظهای نیاسودیم
هنوز چشم به راهان صبح موعودیم
نبردهایم ز خاطر دمی تو را، ای قدس!
تویی هنوز تویی آرمان ما، ای قدس!
#محمدمهدی_سیار
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسرائیل
لذت ببر از این که گرفتار تو هستم
از این که زمین خوردهی آزار تو هستم
ویرانی من فرصت آباد شدن بود
مدیون همین عشق ستمکار تو هستم
#افشین_یداللهی
موشکِ یمنی
یک سو فقط آوایِ سخن می آید!!!
از سویِ دگر فقط کفن می آید!!!
انگار تمامِ امت اسلام است!!!
اینگونه که موشک از یمن می آید!!!
احمد رفیعی وردنجانی
خون میچکد از شاخۀ زیتون در این ایام
حرفی نمانده بین ما و قومِ خونآشام
جز این نصیحت که: بترس از امت اسلام!
شوخی نکن با خشم اقیانوس ناآرام
#فاطمه_عارفنژاد
#فلسطین
در سورهٔ سوّم است و در سورهٔ فیل
هر کس که به جنگِ حق رود هست ذلیل
تا نَصرُ مِن الله شود فَتحِ قَریب
فریاد بزن که مرگ بر اسرائیل.
#حسینعلی_زارعی
گلی از شاخه اگر می چینیم،
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم...!
لااقل
لای کتاب دلمان بگذاریم
معطر بشویم
شاید
از باغچهی کوچکِ اندیشه مان گل روید ...!!
#سهراب_سپهری
مات تقدیرم و دلتنگم و دل آزرده
دل به دریا زده و از همه جا پا خورده
مثل آن مشهدی ام قرعه به جای عتبات
سفر ده شب و ده روزه ی مشهد برده
غصه قفلی زده بر زندگی ام می خندد
گریه دار است ولی حال من افسرده
پای غم را تو در این خانه شبی وا کردی
عشق ای لعنتیِ وحشی مادر مرده
رفتم از یاد تو انگار نبودم هرگز...
سیل یاد تو ولی دار و ندارم برده
یاد می آوری ام، خصلت دنیا این است
بر مزار همه پیداست گلی پژمرده
#محمدجواد_منوچهری
تا چشم تو دیدیم، ز دل دست كشیدم
ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم!✋️
#کلیم_كاشانی
میروم تا با غرورت اندڪے خلوت ڪنی
در دلت با شعر هایم اندڪے صحبت ڪنی
حسرتے باشد برایت همڪلامے با دلم
لاجرم با غصه هایت اندڪے غیبت ڪنی
در خیالت نقشِ من با خونِ دل جارے شود
در نبودم دیگران را غرقِ در عبرت ڪنی
میروم تا قصه ے هجرانِ یارت تا ابد
زهرِ بر ڪامت شود ،با دیگران قسمت ڪنی
میروم تا هر ڪه از حالِ پریشانت شنید
خاطراتت را ڪنارم غرقِ در تهمت ڪنی
دردِ بے درمانت آخر مے ڪشاند تا جنون
قاصدک تا قاصدک را بیخبر عادت ڪنی
#مسلم_خزایی
چه ماهِ بیکرانی داشت چشمت
بهاران و خزانی داشت چشمت
مرا بدجور معتادِ خودش کرد
چه عطرِ زعفرانی داشت چشمت!
#صفيه_قومنجانی
و اما بعد، باران بوی دریا را به شهر آورد
دوباره حسرتِ ماهیگُلیها را به شهر آورد
هوای کوچه کردی، شهر دنبال تو راه افتاد
محبت کرد باران، روی زیبا را به شهر آورد
خودم، رنگینکمان را روی دوش آسمان دیدم
که شال رنگیات، شور تماشا را به شهر آورد
کجا لیلیکنان بیکفش رقصیدی و چرخیدی
که ردِّپای تو مجنون صحرا را به شهر آورد
خدا هم مثل من دلواپست بوده یقین دارم
که اسمت غیر من، تا خان بالا را به شهر آورد
تو دریا بودی و ماهیگلیها، چشم من بودند
و اشک شوق تو، حس تمنا را به شهر آورد
به لطف گریه، آب تُنگ چشمم را عوض کردم
خدارا شکر ،باران بوی دریا را به شهر آورد
#احد_متقیان
هرجور نگاه میکنم ناب تری
با وسوسه ی گناه بی تاب تری
گیسو مفشان ، شهر به هم می ریزد
در هاله ای از حجاب جذاب تری
#حسین_جعفری
دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست
این چندمین شب است که خوابم نبرده است ؟
رویای تو ، مقابل من ؛ گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفاش های پست
رویای «من» مقابل «تو» ، تو که نیستی
دکتر بلند شد و مرا روی تخت بست
دارم یواش یواش که از هوش می روم
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست
هی دست دست می کنی و من که مُرده ام
آن کس که نیست ، خسته شده از هر آنچه هست
من از …کمک! همیشه …کمک ! …. خسته تر …. کمک
مادر یواش آمد و پهلوی من نشست
« با احتیاط حمل شود چون شکستنی است »
یک هو جیرینگ بغض کسی در گلو شکست
#سید_مهدی_موسوی
خیالت دشمنِ جانم شُد و با او هم آغوشم
کُجا گیرد؟ کسی ، فرزندِ دشمن را به فرزندی
#علیرضاشیدا