بلدم شعر دو چشمت بِسُرایم به دَمی
معنی واژه ی دل بردن و بستن بلدی ؟
بلدم پل بزنم از دل خود تا به دلت
پای یک شاعر دیوانه نشستن بلدی ؟
#لاادری
خبر دارم برایت دستِ اوّل
که در فکرِ تو بودن هست کارم
مهمتر آن که در صدرِ خبرهاست
" تو را از عمقِ جانم دوست دارم "
#حسینعلی_زارعی
مرا در حسرت دیدار خود سوزاند و می بینم
سرش این روزها گرم است با پروانه ای دیگر! 💔
#محمد_عزیزی
دچار تا نشوی، عشق را نمی فهمی
تو هيچ از من و اين ماجرا نمی فهمی
رفيق، نسبت من می رسد به مجنون، آه...!
وعشق سهم من است و شما نمی فهمی
بدون آن كه بفهمم شدم دچار عشق
تو خنده می كنی اما، مرا نمی فهمی!
خيال می كنی آيا كه من پشيمانم؟
خيال می كنی آيا، و يا نمی فهمي؟!
«منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن»
خيال توبه ندارم، چرا نمی فهمي؟!
زعشق گفته ام و حاضرم به تكرارش
بگو كه حرف مرا تا كجا نمی فهمي؟
و حرف آخر من: عشق اختياری نيست
دُچار تا نشوی، عشق را نمی فهمي ...
#رضا_اسماعیلی
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم
گلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذارم ...
هی بگویم که توو را دوست ندارم اما
یک سبد گل بخرم پشتِ درت بگذارم ...
بشنوم از دلِ خود مهرِ دلم را کندی
مشتی از نقل به کیفِ سفرت بگذارم ...
بروی پشتِ سرت را پیِ من چک بکنی ..
رفته ام اشک به پیشِ پدرت بگذارم ...
بشنوی غم زده ام باز بیایی سمتم
دستِ خود را ببرم بر کمرت بگذارم ...
غرقِ آغوش توام ، بنده غلط کردم اگر
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم ...
بر لبش لبخند نابی صبح ها گل میکند
چایی از این قند پهلو تر کجا پیدا کنم؟!
#طاهره_اباذری_هریس
غلط بوده قیاس خنده اش با پسته ی خندان
و یا تشبیه موهایش به شب های بلوچستان
غلط کردم بدون درک از مستی غزل گفتم
و خیلی سرسری گفتم لبش انگور کردستان
چنان لب سوز و لب دوز و چنان خوش طعم و
خوش رنگ است
لبانش طعنه ها می زد به طعم چای لاهیجان !
و فهمیدم که آن"اخم"و "لب"و "موی" ِفرَش
یعنی
""الف ها"لام" ها و"میم"های اول "قرآن "!
گلم با چادرش در"جمعه ای"سمت "مصلا"رفت
"غزل"گو شد از آن موقع"خطیب جمعه ی تهران"
صدای تق تق کفشش به جانم لرزه ای افکند
که در کرمان صدای نعره ی آقا محمد خان ...
#احمد_جم
#کتاب_رسوایی_انگور
دیدم رسیدنم به تو هی سخت میشود
در "گیرودار " این همه غم شاعرت شدم...
#امیر_نقدی_لنگرودی
به هر روزي كه برميگردم از آغاز دلتنگم
به قدر جمعه ي يك پادگان سرباز دلتنگم
#امیرحسین_اللهیاري
حالا که سیل غم بنا دارد بیاید
کشتی نوحی لاجرم باید بیاید
دل را به هرکه غیر او دادیم و گفتیم
باز است این در هرکه میخواهد بیاید
فریاد ایمان سر برآوردیم و با شک
گفتیم منجی جمعه ای شاید بیاید
شاید برای کوفیان عصر غیبت
بد نیست گاهی استخاره بد بیاید
بیراهه رفتیم و گمان کردیم کافی است
روی ولا الضالین مومن `مد” بیاید
در غیبتیم و ظاهرا فکر ظهوریم
قبل از نود آخر چگونه صد بیاید؟
هی درد پشت درد ما دنبال درمان
آخر نفهمیدیم او باید بیاید
از دست ما گم کرد قافیه خودش را
حق دارد اینکه ظرف صبرش سر بیاید
#علی_اکبر_نازک_کار
دست در دستِ تو باشم و کمی باران هم
جمعه ها شاد ترین روزِ خدا خواهد شد...
#محسن_محمدی